| پژوهش و تدوین: فاطمه رحمدل |
حتما شنیدهاید که فلانی آدم با جنبهای است و دیگری، کمی بيجنبه است یا اصلا جنبه ندارد. جنبه داشتن یک موضوع حیاتی است. یک انسان باجنبه حد و مرز خودش و دیگران را میداند. آدابدان است.
اهل پشتپا زدن به قواعد عمومی و اخلاقی و عرفی روز و روزگار نیست. به دنبال این نیست که خود را از پل عبور دهد و به دیگران کاری نداشته باشد. یک انسان باجنبه، بيشک شهروندی خوب و باجنبه است. اما همهاش این نیست. یعنی زمانی که کتاب جنبههای رمان را دیدم از خودم پرسیدم که موضوع این کتاب چه میتواند باشد؟
«جنبههای رمان» را ادوارد مورگان فورستر، نویسنده نامآور انگلیسی نوشته که در ایران او را بیشتر به واسطه ترجمه همین کتاب میشناسیم.
جنبههای رمان، ترجمه ابراهیم یونسی، اثری است کلاسیک درباره عناصر و مشخصات رمان و کتابی ماندگار در عرصه ادبیات داستانی. کلام فورستر لحن کنایی و شوخیآمیز دارد، اما با صراحت و وضوح تمام بر جنبه اساسی رمان- جنبه داستانسرایی - تأکید میکند؛ یعنی اینکه به عبارت ساده، رمان باید حاوی یک داستان باشد، همان عنصری که از آن به ستونفقرات رمان نیز تعبیر میکنند.
«اگر از روی شکل جمجمه انسان نئاندرتال قضاوت کنیم باید بگوییم که او نیز به داستان گوش میداده است.
شنونده اولیه آدمی بوده ژولیده مو که خسته و کوفته و پس از مبارزه با ماموتها یا کرگدنهای پشمالو در کنار آتش مینشسته و چرتزنان به داستان گوش میداده و تنها چیزی که او را بیدار نگاه میداشته انتظار داستان بوده است: «بعد چه خواهد شد؟»
داستانسرا آرامآرام داستان را ادامه میداد و به پیش میرفت و شنوندگان همین که به حدس درمییافتند که چه خواهد شد و چه پیش خواهد آمد یا به خواب میرفتند یا او را میکشتند.»
ناگفته نماند که همین عنصر انتظار است که در داستانپردازی شاکله هزار و یک شب را ریخته است. شهرزاد قصهگو برای زندهماندن روایت میکند؛ روایت میکند تا زنده بماند.