امانالله قرایی مقدم جامعهشناس و استاد دانشگاه
یکی از عوامل آسیبزا در جامعه که جرمزایی و بزهکاری را در پی دارد، بیسوادی یا کمسوادی است. از طرف دیگر، شرایط اقتصادی، فرهنگی، شاخص توسعهیافتگی و ... روی تحصیل و سواد، تأثیرگذار است. یکی از شاخصههای توسعهیافتگی، میزان پوشش تحصیلی است؛ یعنی اینکه دولت به چه میزان توانسته شرایط تحصیل را برای کودکان در خانوادهها فراهم کند. البته کشور ما از این لحاظ وضع خوبی دارد؛ اما اینکه 450هزار نفر در کشور از تحصیل بازماندهاند، ضربه بدی را به جامعه وارد میسازد. از تحصیل بازماندنِ 450هزار نفر، به این معناست که 450هزار نفر، به هر ترتیب شرایط و موقعیت تحصیل را نداشتهاند؛ و به واسطه همین، بسیاری از موقعیتهای تحصیلی بعدی و موقعیتهای کاری و شغلی را نیز از دست خواهند داد.
یکی از عوامل که به نظر من، مهمترین عامل در تحصیل فرزندان به شمار میرود، عامل خانوادگی است. بعضی از خانوادهها به خاطر بعضی عقاید سنتی و خرافاتی، مایل به تحصیلِ خصوصا دخترانشان نیستند.
دلیل دیگر، فقر یا فقدان امکاناتی است که خانوادهها دچار هستند و به همین دلیل، فرزندانشان مجبور به ترک تحصیل و کار هستند. مثل خانوادههای بیسرپرست، بدسرپرست یا یک سرپرست که در آنها، مادر یا پدر تنهاست؛ یا پیر است و بچهها باید از همان سنین کودکی کار کنند.
امروزه تقریبا در همه جای ایران، حتی در مناطقی با 20 یا 30 خانوار جمعیت، هم کلاس درس تشکیل میشود؛ اگرچه امکانات تحصیلی در بعضی استانهای محروم، بسیار کم و محدود است و گاها کلاسها در چادر تشکیل میشوند و با وجود سرباز معلمها، همه میتوانند تحصیل کنند. لذا بنده خانوادهها را مسئول اولیه بازماندن از تحصیل کودکان میدانم.
وجود این افراد بیسواد یا کم سواد در آینده، -نه در همه موارد- برای کشور مضر است. مسلما امکان ورود این افراد به بزهکاری بیش از دیگران است. در قرن 21، نهضت سواد آموزی اعلام کرده است که بیش از 9میلیون بیسواد در کشور وجود دارد. این افراد تخصص خاصی ندارند و در جامعه، کارهای ساده را متقبل میشوند؛ کارگری، نظافت و ...
همانطور که ذکر شد، امکان دخالت این افراد در آسیبهای اجتماعی و بزهکاری بیشتر است. سواد عامل بازدارنده از جرایم است. اگرچه این قانون کلی نیست و میتوان میان بزهکاران، افراد باسواد را نیز مشاهده کرد؛ همچنین افراد کمسواد یا بیسوادی که انسانهای شریفی هستند و زندگی شرافتمندانهای دارند. مقصر بعدی، دولت و نظام سیاسی است که نتوانسته برای این مناطق محروم کاری انجام دهد و خانوادهها را در این مناطق، از لحاظ اقتصادی و معاش، تأمین کند و دقیقا به همین منظور، خانوادههایی هستند که کودکان و فرزندانشان را وادار به کار کردن میکنند تا بتوانند خرج خود را در بیاورند.
به طور کلی، اگر بخواهیم جمعبندیای انجام دهیم؛ باید دولتها به لحاظ فرهنگی روی خانوادههای مناطق محروم که به خاطر سنتها و عقاید ناصواب، مانع از تحصیل فرزندانشان میشوند، کار کنند و ذهن و نگرش آنها را به این موضوع تصحیح کنند؛ همچنین دولتها موظفند که امکانات و تمهیدات لازم برای مدرسهها فراهم آورند تا این افراد نیز بتوانند مانند دیگر نقاط کشور، از کیفیت آموزشی یکسانی برخوردار شوند. درنهایت باید از لحاظ اقتصادی به این مناطق و خانوادهها کمک کرد و معاششان را تأمین کرد تا بدون اجبار و احساس نیاز به پول، فرزندانشان را بدون دغدغه خاطر، به مدارس به منظور تحصیل علم بفرستند.