امین فرجپور| هنوز فراموشمان نشده روزهایی که خریدن و خواندن کتابهای عامهپسند مختص زنان خانهدار و دخترکان تازه عاشق بود. کتابهایی با داستانهای اشکانگیز سوزناک؛ با فضاهایی اغلب زنانه و نویسندههایی که اغلبشان زن بودند- و اگر هم نبودند، ناشر نویسنده را وامی داشت رمانش را با نامی زنانه روانه بازار کند. آن روزها دوران قدرقدرتی نسرین ثامنی و فهیمه رحیمی و م مودبپور و نظایر این نویسندگان بود. روزهای تیراژهای چند 10هزارتایی کتابهای سوزناک زنانه؛ روی جلدهای سادهانگارانه گل و حلقه و تور سفید و قلبی خونچکان؛ و تمام هر آنچه خریدن و خواندن این کتابها را برای کسانی که به ادبیات دلبستگی داشتند، دشوار و حتی خجالتبار جلوه میداد... آن روزها صحبت از این بود که در سایه وقوع انقلاب و جنگ و مسائل اجتماعی- سیاسی پیامد این رخدادها؛ فضای داستانهای عامهپسند هم تغییر کرده است. آن روزها عامهپسندهای سابق نهتنها دیگر امکان ارایه نداشتند؛ بلکه حتی کالاهای ممنوعهای قلمداد میشدند که داشتن و خواندنشان تاوان داشت. عاشقانههای ر. اعتمادی، پلیسیهای پرویز قاضی سعید و البته جاسوسیهای امیر عشیری، کتابهای منوچهر مطیعی و... دیگر گیر نمیآمدند و خوانندگان این سطح از ادبیات را چارهای نبود جز غلتیدن به سمت فهیمه رحیمیها و نسرین ثامنیها- با اینکه در یک سطح نبودند و میشود گفت گامها عقبتر مانده بودند. روزگاری که کتابهای اغلب جیبی روزنامه پیچ و مخفیشده در پشت کمربند نوجوانان برای خود بروبیایی داشت؛ و نگهبان آنها از غلتیدن به وادی کتابهای سوزناک بعد از انقلابی بود. میشود گفت یک نسل با همین کتابها کتابخوان شدند. نسلی که امروز وقتی چشم باز میکند و اوضاع داستانهای عامهپسند امروز را میبیند که نهتنها داشتن و خواندنشان بلکه حتی نوشتنشان نیز در رسانهها و مطبوعات امری افتخارآمیز شده؛ چنین چیزی را باور نمیکند. مگر میشود عامهپسندها را احساس خود ادبیاتبینی گرفته باشد؟ میشود؟!
یک نسل بیباور
وقتی در تفاوتهای خلقیات متولدین دهه70 و 80 با نسلهای قبل؛ مدام گفته میشود که این نسل دیگر به چیزی اعتقاد ندارد؛ طبیعی است که این امر در هنرهای عامهپسند این نسل هم تاثیرگذار باشد. به دلیل همین تفاوتها و همین بیباوری هم هست که میبینیم داستانهای سوزناک عمدتا اخلاقی عامهپسند نسل پیش این روزها گامبهگام از ویترینهای کتابفروشیها دورتر و دورتر میشوند؛ و میبینیم که عامهپسندهای جدید منطبق با ویژگیهای نسل جدید جای آنها را میگیرد. عامهپسندهایی که برخلاف نوشتههای مرحوم فهیمی و همردههایشان غرور نسلشان را با خود دارند؛ و نهتنها به جایگاه خود در وادی ادبیات با سربلندی مینگرند؛ بلکه شوربختانه کمترین تمایزی نیز میان خود با نمونههای کامل- تر- ادبیات قایل نیستند. عامهپسندهایی که مطابقت کامل دارند با خصایص جمعی نسل خوانندهشان: مغرور، بلندپرواز و حق بهجانب. خصایصی که باعث میشوند فضای کلی ادبیات غبارآلودهتر و مخدوشتر از همیشه جلوه کند.
کتابخوانان نسل جدید
جلوی دانشگاه تهران یا در کتابفروشیهای کریمخان وقتی به کتابهای پرفروش ویترین نگاه میکنی، مغزت سوت میکشد. وقتی میبینی رمان (؟) قهوه تلخ آقای نویسنده چاپ بیستوششم- هفتم را نیز پشتسر گذاشته؛ وقتی چاپ هفتادوپنج چراغها را من خاموش میکنم و چاپ چهلوهشتم عادت میکنیم زویا پیرزاد و حتی چاپ شصتوچهارم روی ماه خداوند را ببوس مصطفی مستور را میبینی؛ یا در بین خارجیها میبینی ملت عشق الیف شافاک یا داستانهای جوجو مویز چگونه میفروشند؛ حس میکنی کتابهای عامهپسند تعریفی دیگر پیدا کردهاند. مریم مفتاحی مترجم چند کتاب پرفروش جوجو مویز چون من پیش از تو، پس از تو و یک بعلاوه یک در این زمینه ضمن تأیید تغییراتی که در کتابهای عامهپسند اتفاق افتاده، به «شهروند» میگوید که این یک تغییر جهانی بوده و آن را در همه جا میشود دید. به گفته مفتاحی، داستانهای عامهپسند جدید چه از نظر داستانگویی و روایت و چه از نظر ارزشهای ادبی در قیاس با عامهپسندهای نسلهای پیشین گامها فراتر رفتهاند و حالا بهخصوص در مورد کارهایی مثل آثار مویز میتوان گفت که این کتابها در جایی حدفاصل ادبیات فاخر و رمانهای عامهپسند قرار میگیرند. اگر گفتههای مریم مفتاحی را بپذیریم؛ این پرسش پیش میآید که آیا تغییر نسل و فروش بالای کتابهای عامهپسند امروز تنها به این افزایش کیفی ربط دارد؛ یا که دلایل دیگری نیز در این بین در کار است؟
صفهای زیر باران
خبری که روز هفتم اردیبهشت در همین صفحه درج شد، عجیب و البته جذاب بود: علاقهمندان یک رمان ایرانی برای خریدن یک نسخه از این کتاب به مدت هفت ساعت در صف ایستادند که از آن اخبار عجیبوغریب دنیای ادبیات ایران بود. ما که همواره با حسرت به صفهای تشکیلشده برای خرید کتابهای جیکیرولینگ و این اواخر موراکامی نگاه میکردیم و آنها را با تیراژهای پانصد تایی و یا نهایت هزار تایی کتابهای فارسی قیاس میکردیم، این اتفاق که برای اثری از یک نویسنده ایرانی نیز چنین صفی تشکیل شود، شوقانگیز بود؛ حتی اگر آن صف در مراسم جشن امضای کتاب قهوه سرد آقای نویسنده اثر روزبه معین شکل گرفته باشد. در شرایطی که تیراژهای کمتر از هزار نسخه برای ادبیات داستانی ایران بدل به اتفاقی عادی شده و همین هزار نسخه نیز گاه تا سالها در گوشه قفسههای کتابفروشیها خاک میخورند، اینکه یکسری از کتابها به چاپهای چند ده تایی برسند یا در مورد همین قهوه سرد تمام چاپ هزاروصد نسخهای اول کتاب در مراسم جشن امضای کتاب به پایان برسد و کتاب در 6 ماه بیست و چند بار چاپ شود، اتفاق کمی نیست. اتفاقی که این روزها دربارهاش زیاد صحبت میشود و میگویند که بیارتباط با دنیای مجازی نیست که امکانات و ابزار و حتی مخاطبان فضای دیدهشدن جدیدی در اختیار یکسری از نویسندهها قرار داده است.
قهوه سرد
از نصرت رحمانی نقل میشود که میگفت اگر من وزیر بشوم شاملو را روابط عمومی خود میکنم؛ چرا که در آن روزگار شاملو توانسته بود خود را همیشه در ویترین ادبیات ایران قرار دهد. البته این به این معنا نیست که شاملو لیاقت جایگاهش را نداشت که اتفاقا با هر متر و معیاری از بین نصرت و شاملو قطعا شاملو سزاوارانه بر اریکه شعر دورانش تکیه زده بود؛ اما نکته در استفادهای است که شاملو میتوانست از یکسری شرایط ببرد و دیگران نه.
این روزها وظیفه گذاشتن نویسنده و شاعر را در ویترین، فضای مجازی انجام میدهد. فضایی غیرشفاف با مخاطبانی جوزده و رفتارهایی هیجانی که ناگهان میتواند نویسندهای را از قعر بینامی به اوج خوشنامی و شهرت برساند. نمونهاش همین روزبه معین، نویسنده قهوه سرد آقای نویسنده که بیاینکه کتابی در کارنامه داشته باشد، با گذاشتن قطعههایی از کتابش بر روی اینستاگرام (با تعداد مخاطبان مشکوک و غیرشفاف) و جذب مخاطبان پرشمار و انواع لایکها و... در نخستین روز رونمایی کتابش بهسان نویسندهای کارکشته و پرطرفدار پا به میدان گذاشت و رکوردی را به ثبت رساند که بعید است ادبیات عامهپسند به این زودیها بتواند آن را تکرار کند. این فضای هیجانی مهمترین داشته این فضا و عامل ساپورت نویسندگانی از این دست است. در حقیقت برخلاف عدهای که کارکرد فضای مجازی را رساندن صدای اثر به گوش مخاطب میدانند، قائلین به این نکته بر این باورند که نویسندگانی از این دست در عین سودبردن از مزایای شهرت که از مخاطبسازی رسانههای مجازی حاصل آمده، همزمان دچار آسیبهایی چون مشتریمداری، کالاییشدن سخیف اثر ادبی و کمعمق شدن آثار نویسندگان خواهند شد که متاسفانه امری زمانبر هم نیست و مثلا در مورد همین نویسنده قهوه سرد در همین اولین کتابش نیز میشود این آسیبها را به نظاره نشست.
نویسنده مجازی
روزبه معین که در گفتوگو با مهر ادعا میکند نوشتن را به صورت ذهنی از 6، 5 سالگی آغاز کرده درباره استفادهاش از فضای مجازی میگوید: فضای مجازی یک تکنولوژی تازه است که باید از آن استفاده درست کرد و من این کار را کردهام. فضای مجازی برای من مثل یک کاتالیزور عمل کرد تا بتوانم نوشتههایم را معرفی کنم. شاید اگر فضای مجازی نبود اتفاق امروز برای من ۱۰ سال بعد میافتاد. من سعی کردم در این فضا با مخاطبم ارتباط برقرار کنم. قسمتهایی از کتابم را که میدانستم آنها را جذب میکند در اینستاگرام میگذاشتم که شاید یکی از دلایلی که کتاب خوب با استقبال روبهرو شد، همین مسأله است. مخاطبان رمان من در فضای مجازی دانه به دانه پیدا شدند. کسی كتاب را خوانده و به دوستش داده و آن هم خوشش آمده بود. من از صفر شروع کردم و تنها به طرفدارانم وابستهام. این نویسنده در واکنش به زردنامیدن کتابش هم میگوید: کتاب یک لوح فشرده سوپرمارکتی نیست، کالایی است که مخاطب خاصی دارد و باید به فکر او احترام گذاشت. وقتی جمعیتی برای خرید کتاب من میآید یعنی اینکه با هدف و اندیشهای دنبال این کار آمده و نه پوچ. باید به نظر او احترام گذاشت. به نظرم آدم حرفهای بدون سنجش علايق مردم حرفی نمیزند. من نویسندهای هستم که یک ناشر بینالمللی در تدارک ترجمه و انتشار کتابم به چند زبان است و در آن سوی مرز هم از کتابم استقبال شده است.
ادبیات امروز
...و چنین میشود که فضای مجازی کتابهای عامهپسند دوران خودش را میسازد. پدیدهای در دنیای امروز که در آن سوی دنیا نیز با اندک تفاوتی نسل جدیدی از کتابها را حاصل آورده است. کتابهایی در حال و هوایی متفاوت با رمانهای عامهپسند نسل قدیم اما با همان کارکرد و همان مخاطبان که اینبار ادعایی بیشتر هم دارند: ادعای خود ادبیاتپنداری!