سعید اصغرزاده
میخواستم بگویم که خدمت داوطلبانه را انجام دهید و اگر نمیخواهید انجام دهید وعده انجام آن را ندهید. چون بهرغم ایجاد توقع در آن واحد اجتماعی که نیازمند خدمات شماست، مشکل دیگری را به وجود میآورد و آن سلب خدمات داوطلبانه از افراد دیگری است که در آستانه این کار قرار دارند و ادعای شما سبب پا پس کشیدن آنها میشود.
میخواهید یک داستان برایتان تعریف کنم. لابد میگویید چرا همه چیز را در این ستون با داستان پیوند میدهم. برای اینکه بسیاری از داستانها اشاره مستقیم دارند به وضع ما و موضوعاتی که مطرح میکنم. مثلا «مترجم دردها» مجموعه نه داستان از «جومپا لاهیری» است و داستانی دارد به نام «يک دربان واقعي». من داستان ر ا برایتان نقل میکنم اما قبل از آن به شما میگویم که آپارتمان و عناصر مورد اشاره آن در داستان ميتواند نشانههايي از يک کشور توسعه نیفتاده باشد. بيرحمي و فراموشکردن آدمهاي ناتوان و ضعيفتر در مقابل تبلیغات رنگین و شعاری که توسط دولت و شهرداریها بیان میشود و...
«بوري ما» پيرزنی است که در راهپله يک آپارتمان زندگي ميکند. او از گذشته شاهانه خود با تفاخر زياد ياد ميکند و همسايهها با ترحم به حرفهاي او گوش ميکنند و به او کمک ميکنند. يکي از همسايهها وقتي متوجه ميشود بوري ما چون لحاف مناسبي ندارد، شبها نميتواند راحت بخوابد، از او میخواهد لحاف ژندهاش را پاره کند تا اين که به زودي براي او لحافي نو بخرد. اما چون پدر خانواده ترفيع گرفته و حقوقشان اضافه شده به خريدن وسايل تجملي و تفاخر به همسايههاي ديگر مشغول ميشوند. آنها يک کاسه دستشويي در راهرو نصب ميکنند تا بقيه از آن استفاده کنند. همسايهها نيز براي عقب نماندن از قافله کارهايي در آپارتمان انجام ميدهند که پول خود را به رخ بکشند، اما همچنان بوري ماي بيچاره روي روزنامه ميخوابد و کسي به او توجه ندارد. وقتي دزد به آپارتمان نو نوار شده ميزند و کاسه دستشويي را ميدزدد، همه بوري ما را مقصر قلمداد ميکنند و تصميم ميگيرند او را اخراج کنند. زيرا حالا ديگر آپارتمانش به يک دربان واقعي نياز دارد!
الان هم موقعیتهای مشابهی در کشور داریم. اداها و ادعاهای بسیار. نمونهاش حضور ماشینهای آخرین سیستم میلیاردی در کوچه پس کوچههای شهر است. نمونهاش همین شبکههای اجتماعی بچه پولدارهاست که موضوع روز شده! نمونهاش... بله. ما شاهد یک تغییر اساسی هستیم. روزبهروز طبقه نوکیسه بیشتر نمود پیدا میکند. آنها برای ساخت سابقه و ریشهدار نشان دادن اشرافیت خود تظاهر به انجام فعالیتهای داوطلبانهای میکنند که فقط گاهی به وقوع میپیوندد و استمراری ندارد. وقتی شبح فقر در کوچه و خیابان پرسه میزند و آن را میبینیم، نباید در انتظار تحقق شعارها و ادعاهای طبقه نوکیسه باشیم. وقتی قوانین مالیاتی توأم با فرارهای مالیاتی داریم، وقتی پرسش از کجا آوردهای در قاموس نظاممان هنوز شکل نگرفته و وقتی که ظهور طبقه جدید میرود که تافته جدا بافته شود، مردم نیازمند، محکوم به خوابیدن روی روزنامهاند و درنهایت آنها هستند که باید پاسخگوی دزدیها باشند و محکوم به سکوت و نزول از جایگاه خود!
در چنین شرایطی، باید خودمان به وضع خودمان رسیدگی کنیم. اصالت جایگاه انسانی را ملاک قرار داده و با بده بستان با طبقههای فرودست جامعه، کورسوی امید آنان را روشن نگه داریم. در روزگاري که بسياري از ما فرصت کمي براي انجام کارهاي روزمره خود داريم، در سه یا چهار نوبت کاری برای گذران زندگی خود در تلاشیم و خانه فقط خوابگاه شبانهمان شده است، وقت پيدا کردن براي انجام کارهاي داوطلبانه بسيار دشوار است. اما نگذاریم کمکهایمان فقط در فعالیت خیریه و صدقه خلاصه شود. فراموش نکنیم انجام کارهاي داوطلبانه به نفع فرد، جامعه و فرهنگ عمومي است. فعاليتهاي داوطلبانه اغلب باعث ميشود فرد دوستان جديدي پيدا کند، به ارتقاي فرهنگ عمومي کمک کند، مهارتهاي جديدي فرا بگيرد و حتي در حرفه خود به پيشرفتهاي خوبي دست يابد. خود من به شخصه ترجیح میدهم که دوست جدیدم یک ماشین شاسی بلند نداشته باشد تا با او در خیابان به قول امروزیها «دوردور» بزنیم و وقت بگذرانیم و عکسهای خوشگذرانیمان را در شبکههای اجتماعی بگذاریم و برای رفع چشم زخم، صدقه بدهیم و اسمش را بگذاریم مشارکت اجتماعی! من ترجیح میدهم که دوست جدیدم همان شیشهبر سیار محلهمان باشد که بیمه ندارد، که هر روز با دوچرخه عبور میکند و صدای شیشهبر شیشهبرش مانند بانگ خروس صبحگاهی همگان را به هوش میآورد و امروز دوچرخهاش خراب شده و مانده که تا شب چگونه حیاتش تداوم خواهد داشت؟
از پنجره به بیرون نگاه میکنم. آیا باید بنشینم و ستونم را ادامه دهم یا بروم پیش او؟ زنجیر پاره شده دوچرخه اسقاطیاش را ترمیم کنم و با او آب خنکی بنوشم... برای او هیچ ماشین شاسیبلندی توقف نخواهد کرد. و نه حتی برای من. ماشینهای شاسی بلند نوع دیگری از مشارکت اجتماعی و جنس دیگری از ما را نشانه گرفتهاند. نوشتن را رها میکنم و به کوچه میروم. شما نیز چنین کنید... به داد بوري ماها برسید. قصهای را که گفتم دوباره به یاد آورید...