امیرحسین جلالی روانپزشک
تردیدی نیست که جامعه ایران، جامعهای درحال گذار و مدرنیزاسیون است. من نمیخواهم از اصطلاح «مدرنشدن» سخنی بگویم؛ اما موضوعی که میخواهم از آن صحبت کنم، مدرن شدن افکار و فرهنگ است. اینکه ما در زندگی روزمره از ابزارهای مدرن بهرهمند شویم و سبک زندگی ما بهکلی مدرن شود به این معنا نیست که اخلاق و فرهنگ ما نیز مدرن شده است. برای تحول در اخلاق و فرهنگ، بایستی تغییر و تحولات دیگری رخ دهد که این تغییرات ضرورتا با استفاده از ابزارهای مدرن، رخ نمیدهد. تغییراتی که ابزارهای مدرن وارد شده به زندگی ممکن است ایجاد کنند، اگر با سبک زندگی و بافت اجتماعی جامعه ما، سنخیت نداشته باشند، نهتنها فرهنگ و اخلاق را مدرن نمیسازند که حتی موجب تشویش و ایجاد ناهنجاری در جامعه خواهند شد.
بهطور مثال، یکی از مهمترین ارکان زندگی مدرن، احترام به قانون است؛ و طبیعتا فرهنگ قانونپذیری و احترام به قانون، با شبکههای اجتماعی ایجاد نمیشود. اگرچه من با این گزاره که «مردم ایران، مردم قانونگریزی هستند»، موافق نیستم؛ مردم ایران تنها بهگونهای خاص با قانون برخورد میکنند؛ دلیل آن هم این است که مردم ایران، خوانشی از قانون دارند که آن را عادلانه نمیداند؛ یا اینکه قانون را عدهای برای تحت نفوذ قرار دادن مردم، وضع کردهاند. این درحالی است که در هیچ کجای دنیا، مردم، بهطورکلی قانون را ناعادلانه نمیبینند. فرضا در همه جای دنیا اگر تخلف رانندگیای رخ دهد، جریمه میشوند و ممکن است از این جریمه شدن، ناراحت شوند و قطعا هیچکس در هیچ کجای دنیا از جریمه شدن خوشش نمیآید؛ اما پرداختن جریمه بهواسطه تخلف رانندگیای که از آنها سر زده است را ناعادلانه نمیدانند؛ در صورتی که در ایران نهتنها پرداخت جریمه را ناعادلانه میدانند، بلکه جریمه را به مثابه کیسه دوختن دولت برای باجگیری از شهروندان میبینند. قطعا وقتی چنین نگاهی به قانون وجود دارد، کسی به آن تن نمیدهد؛ در صورتی که مهمترین رکن زندگی مدرن، احترام به قانون است. این صرفا یک مثال است و بررسی یک بُعد از حرکت در مسیر مدرنیزاسیون- یعنی قانون- است. میتوان مثالهای دیگری را ذکر کرد و سایر ابعاد تجدد و قرائتهای نادرست از آن را نیز مورد مداقه و بررسی قرار داد.
این نگاه به مهمترین رکن مدرنیته، یعنی احترام به قانون، به تاریخ ایران بازمیگردد. تاریخ ایران را نیز نمیتوان با سایر کشورها مقایسه کرد. تاریخ ایران، تاریخ 10سال و صدسال نیست؛ تاریخ سدهها و قرنهاست. این سرزمین، عرصه تاخت و تاز بیگانگانی بوده است که برایشان قانون، ابزاری برای باج گرفتن بوده و مالیات نیز حکم خراج را داشته است. چنین رفتارهایی که در تاریخ این سرزمین رخ داده، به صورت یک ژن تاریخی در پوست و استخوان جامعه ایرانی ثبت و ضبط شده و نگاه آنها را نسبت به قانون و قانونگذاران متفاوت کرده است. در طول تاریخ این سرزمین، پول و مالیاتی که طبق قانون از شهروندان اخذ میشده، در بیشتر موارد، برای رفاه هیأت حاکمه و تأمین معاش و تثبیت قدرتمندی آنها بوده و لذا وجود چنین نگاهی به قانون، برای مردم این سرزمین، طبیعی است. در هر حال، باید به هر فرهنگ و نگرش مردم هر سرزمینی، نگاهی تاریخی داشت؛ چراکه بهواسطه یک یا چند اتفاق تاریخی، نگرش و دیدگاههای خاص و بعضا مختلفی شکل گرفته که تغییر دادن آن کار بسیاری دشواری است و پیادهسازی فرهنگ مدرن و شهروندی را با مشکل مواجه میسازد. اگر بخواهم مثالی عینی ذکر کنم، به مسأله کمآبی در تابستان امسال اشاره خواهم کرد. با ذکر این پیشزمینه که اساسا مردم ایران، در بسیاری از نقاط این سرزمین، نگاهشان به آسمان بوده است؛ آنها همواره به اهمیت آب واقف بودهاند و کمآبی یا بیآبی و خشکسالی را خوب میفهمند. لذا این موضوع، موضوعی نیست که اهمیت آن تنها برای عدهای روشن باشد و برای عدهای نه. با همه این تفاسیر، دولت به کرات به مسأله کمآبی اشاره کرده و لزوم مصرف صحیح و جلوگیری از اسراف را گوشزد کرده است؛ اما میبینیم که توجهی از سوی مردم به این مسأله نمیشود. با وجود کمپینهای رسانهای جدیای که بهوجود آمد، باز هم میبینیم که اکثر مردم، نهتنها به این مسأله بیتوجه هستند، بلکه اهمیتی به آن نمیدهند؛ چراکه همگان خود را تافتهای جدا بافته از دیگران میبینند. درست است که هرکسی در جامعه حق دارد زندگیاش را جداگانه و برای خود رقم بزند و آن را آنطور که میپسندد، بسازد؛ اما در یک نقطهای، افراد جامعه مشترک میشوند و به تعبیری جامعه و کشور، «مِلک مُشاع» همگان میشود.
ملکی که در آن، همگی در آبادانی یا نابودی آن شریک خواهیم بود و سود و منفعت آن نیز به طریق اولی، عمومی و مشترک خواهد بود. قطعا اگر کشور آباد بشود، زندگی همه ما در آن بهتر خواهد بود و بعد فرزندان و نسلهایی آتی نیز وارث این منفعت خواهند بود. اما در وضع کنونی، پیشفرض بسیاری از مردم این است که منابع بهدرستی یا به صورت عادلانه تقسیم نشده است. این یک نگاه تاریخی است که ناشی از نگاه حاصل از یک دولت نیست، بلکه حاصل یک نگاه تاریخی است که طی صدها سال شکل گرفته و به این سادگی تغییر نخواهد کرد.
بهطور خلاصه بحثم را اینگونه جمعبندی میکنم که یک داینامیک و پویایی تاریخی وجود دارد که باعث میشود فرهنگپذیری بهطور عام و فرهنگپذیری زندگی مدرن بهطور خاص را با مشکل مواجه میسازد؛ و تا زمانی که این نگاه به فرهنگ و قانون- به مثابه مهمترین رکن مدرنیته- تغییر نکند، نمیتوان قایل به مدرن شدن یک کشور شد.