بهمن سلطانی مترجم و پژوهشگر
آثارجان گریشام همیشه در فهرست پرفروشترینها بوده و تاکنون بیش از225میلیون نسخه از کتابهای او منتشرشده است.سی امین کتاب گریشام که با عنوان «باجخور» به چاپ رسیده داستانی جذابوروان و سرگرمکننده و یکی از آن رمانهای به یادماندنی است. گریشام که عضو هیاتمدیره سازمان کمک به زندانیان بيگناه و مشهور به سلطان داستانهای پلیسی است در این کتاب هم یکی از اصول خاص قانون را محور قرارداده است.
راکتییر به هرکسی که از راه زورگیری، باجگیری، اخاذی، کلاهبرداری، رشوهخواری، پولشویی و از این قبیل مال نامشروع تحصیل کرده باشد راکتییرمی گویند . راکتییر کسی است که این جرم گسترده را انجام میدهد بيهیچ ترسی. چهبسا دستیارانی هم در همه جا دارد. چهبسا بسیاری از بچهپولدارها دستشان با او در یک کاسه است. چهبسا کاسه گردانی این ماجرا هم برعهده
بچه پولدارها باشد. آنچه مسلم است این ماجرا یعنی پولشویی و کلاهبرداری از سر خاص و عام ماجرایی تمام ناشدنی است. همه جا هم هست. جرم قهرمان داستان هم دقیقا پولشویی است. دوست مترجم ما که امید به ترجمه این کتاب دارد میگوید که هنوز معادل خوبی برای این واژه نیافته و کلماتی مثل خلافکار را در متن نشانده است.
خلافکار یا باجگیر عنوان کتاب مالکوم بانیستر وکیل سیاهپوست 43سالهای است که در یک موسسه حقوقی در شهر کوچکی درویرجینیا کار میکرده و بعد از خریدن یک کلبه تفریحی برای یک مشتری گرفتار قانون شده است. مشتری- که بانیستر هرگز او را ندیده بوده– یکی از آن لابیستهای شیاد معروف به «یقه سفیدها» به نام بری رافکو و آن ویلای تفریحی، مکان خوشگذرانی و عیاشی نمایندگان فاسد کنگره با نوجوانان کم سن و سال بوده است. رافکو را به جرم تبانی و تحصیل مال نامشروع دستگیر میکنند و به دنبالش مالکوم وعده دیگری را به دادگاه میکشند. هیأت منصفه که از تحلیل ادله عاجز مانده و تحت فشار یک قضاوت ضعیف قرار گرفته عجولانه تصمیم میگیرد و مالکوم را به جرم پولشویی به 10سال حبس محکوم میکنند. مالکوم که تا اینجا یک شهروند الگو و مایه افتخار پدرومادر و همسرش بوده حالا در پنجمینسال دوره محکومیتش زن و فرزند و احترام پدر و شغلش را از دست داده و از حکومت و به خصوص از اف بی آی کینه عمیقی به دل گرفته و به شدت عصبانی است. اما ناگهان شانس رومی آورد و معلوم میشود که تحقیقات اف بیای درباره قتل یک قاضی – قاضی فوست – و منشی جوانش که اجسادشان در یک کلبه کوهستانی در کنار یک گاوصندوق خالی پیداشده بوده به جایی نرسیده است. این برای مالکوم که از هویت قاتل و انگیزه قتل و محتوای صندوق و حتی از فساد پنهان قاضی بااطلاع است برگ برنده است. چون که بنا به ماده 35قانون کیفری زندانیانی که پرده از جرمی بردارند مشمول تخفیف مجازات میشوند. مالکوم درخواست میکند که در برابر ارایه اطلاعات و دستگیری قاتل او را آزاد کنند و اظهار میکند که کویین راکر که او را در زندان دیده بوده گریخته و به تلافی نیممیلیون دلاری که قاضی از او رشوه گرفته بوده فوست را به قتل رسانده است. کویین را دستگیر و بعد از صدور کیفرخواست مالکوم را آزاد میکنند. مالکوم که حالا صورتش را جراحی و هویت جدید ماکس بالدوین را اختیارکرده و جایزه 150هزار دلاری ارایه اطلاعات را بهدست آورده از بیم انتقام دارودسته راکر از صفحه محو میشود. یک شرکت فیلمسازی جعلی تأسیس میکند و از ناتان کولی - که او را قبلا در زندان دیده بوده – دعوت میکند که در ساخت فیلم مستندی درباره فساد در اداره مبارزه با موادمخدر شرکت کند. بعد ناتان را با وعده پرواز به میامی فریب میدهد و او را در جاماییکا فرود میآورد و در آنجا ناتان را بازداشت میکنند.
ناتان که قاتل واقعی است و تقریبا 7.5میلیون دلار طلا از گاوصندوق قاضی به سرقت برده محل اختفای طلاها را فاش میکند و از ماکس میخواهد که در ازای نیمی از آنها او را از زندان آزاد کند. این طلاها را قاضی با صدور حکمی برای اجازه استخراج اورانیوم در ویرجینیا از یک شرکت رشوه گرفته بوده است. ماکس همه طلاها را برمیدارد و بعد از معامله جدیدی با اف بیای و افشای هویت قاتل اصلی در قبال آزادی راکر از آمریکا خارج میشود و نشان میدهد که عملیات اف بیای چقدر احمقانه است.
گریشام در تمام طول داستان همواره متوجه این سوالات اصلی است که:
«دستگاه دادگستری ما تا چه اندازه منصفانه – یا چقدرانسانی – است؟» و
«تا حالا چه تعداد از مجازاتها با جرمها نامتناسب
بوده است؟»
بانیستر میگوید: «تراژدی واقعی دستگاه دادگستری حماقتهای آن نیست. زندگیهایی است که تلف شده و به فنا رفته است.»
«خلافکار» داستان گریشام که حالا خیلیها منتظر بازی دنزل واشنگتن در نقش او هستند تنها گناهش کشاندن خواننده تا آخرین صفحههاست.