«ارامنه اصفهان [در دوره قاجار] آن اشتهاری را که بهعنوان یک ملت پیشهور در زمان شاه عباس زیب و زیور خود ساخته بودند اکنون از دست دادهاند. امروز مردان جوان بر طبق معمول از انتقاد مردان سالخورده که میگویند دستهای جوانان مهارت سابق را ندارد و صاحبان این دستها تنبل شدهاند، رنج میبرند. محققا عدهای در جلفا هستند که گرفتار کار و کوشش طاقتفرسا نیستند و ممکن است این نکته تا حدی مقرون به حقیقت باشد. از قدیم در جلفا این لطیفه بر سر زبانهاست که هرگاه از عدهای از ارامنه جلفا بپرسید که شغل شما چیست پاسخ میدهند: «خویشاوندان ما در بمبئی هستند». این انتقاد شاید ناروا باشد و اگر از ایرانیان کسی چنین لطیفهای بگوید مثال: «روباه دستش به انگور نمیرسید، میگفت ترش است»؛ دربارهاش صدق میکند. ارامنه مدارس خوبی دارند و پسران خود را به کالج اصفهان، که تحت نظر مبلغان انگلیسی اداره میشود، میفرستند و سپس اغلب آنها برای تکمیل تحصیلات به کالجهای هندوستان میروند. در گذشته بعضی از این دانشجویان مقامهای مهمی به دست میآوردند و آنقدر ثروتمند میشدند که در جلفا مدارسی وقف میکردند و به موسسات خیریه متعدد این شهر کمکهایی میکردند».
سفرنامه فرد ریچاردز، اثر فرد ریچاردز