کوچه اول
 

 

| داود نجفی| هربار من و زنم با هم قهر می‏کنیم، آن‌قدر کسی منت‏کشی نمی‏کند تا یک ‌روز فراموش کنیم قهریم و بدون مقدمه با هم حرف بزنیم. کل این مدت مادرش که عامل اصلی دعواست، روی سرمان خراب می‏شود و جدیدترین و کارسازترین متدهای روز را برای سرویس‏دهی به دهانم به کار می‏برند. هیچ‏وقت در این مدت غذای گرم نداریم و خودم باید برای خودم میز ناهار و شام را بچینم و جمع کنم، اما این‏بار کم آورده بود و وقتی به خانه آمدم، دیدم یک بشقاب پر‏ از سوپ داغ این سمت سفره و ظرف پنیر و تکه‏ای نان آن سمت سفره بود. چه معنادار، یعنی اگه آشتی کنی، سوپ داغ می‏خوری و اگه ادامه بدی، نان و پنیر. اشک تو چشمانم حلقه زد و ظرف سوپ را سر کشیدم. بعد هم زنگ زدم به همسرم و گفتم: قربونت برم عزیزم کجایی؟ گفت: «مامانم داشت صبحونه می‏خورد، حالش بد‏شد کلی بالا آورد تو ظرفا، الانم آوردمش دکتر» گفتم: «نگران نباش خودم تمیزشون می‌کنم» و ظرف جوهرنمک را سرکشیدم.


 
http://shahrvand-newspaper.ir/News/Main/114977/کوچه-اول