سوشیانس شجاعیفرد طنزنویس [email protected]
مشکل عمده ما طنزنویسها این است که حرفهایی را که میخواهیم بزنیم، نمیتوانیم بزنیم! و این یکی از جاهایی در این مملکت است که خواستن توانستن نیست! یعنی همین حالا که بنده میخواهم راجع به یک موضوعی بنویسم، مطمئنم که چاپ نمیشود و اگر چاپ بشود به جرم توهین به اقشاری غیر از پزشکان، باید در ایستگاه کهریزک از قطار پیاده شده و با توجه به تابلوهای راهنما بروم آنجا که – اگر این ضربالمثل، توهین قومیتی به حساب نیاید - عرب نی اندازد! به خاطر همین موضوع، اصولا طنز مطبوعاتی افول پیدا کرده و بنده بهعنوان بنیانگذار «کانون طنز نویسندگان»، وظیفه خود میدانم که ضمن روشنگری از همکاران خودم بخواهم از مطبوعات بیاییم بیرون و طنز را به داخل جامعه برده و اقشار مختلف را از برکات وجودیمان مستفیض کنیم!
حضور طنزنویسها در کشتارگاهها و بیمارستانها!
برای تلطیف فضای خشن و خونبار! کشتارگاهها و انجام وظیفه گفتن اخباری که مرغ سر کنده بخندد، حضور ما طنزنویسان قطعا مفید خواهد بود! شما تصور بفرمایید یک طنزنویس؛ مثلا همین سیارسریع خودمان با چکمه لاستیکی به پا یا خود بنده با این سبیلهای آویزان، کنار ردیف مرغهایی که برای سلاخی میروند بایستد و همینطور زیر لب شوخی و جوک و طنز بگوید و مرغها برای لحظاتی شاد شوند! چقدر کار مفیدی است که این بیزبانها را در سختترین لحظات زندگیشان میخنداند و حتما همین روزها دانشمندان ژاپنی کشف خواهند کرد که خندیدن مرغها قبل از سر بریدنشان باعث خوشمزهتر شدن گوشتشان خواهد شد!
همچنین هم از جهت پیدا کردن سوژه، هم گفتوگو با پرستاران عزیز، هم گفتن جوک و قلقلک دادن بیماران با پر شترمرغ جهت تقویت روحی و معنوی آنها، هم گفتوگو با پرستاران عزیز و نیز به منظور سرگرم کردن همراهان بیماران و در انتها، گفتوگو با پرستاران عزیز، لزوم حضور طنزپردازان در فضای عمومی و خصوصی بیمارستانها احساس و حتی مشاهده میشود! فقط از جهت کاهش روند دادرسی ایجاد یک شعبه قضائی جهت شکایت درجای پزشکان از طنزنویسها ضروری است!
حضور طنزنویسها
در ایستگاههای مترو!
همچنین خدمت شهردار جدید تهران خیر مقدم و تبریک عرض کرده، درخواست میکنیم برای ما طنزنویسها هم یک میزی، استندی، چیزی بگذارند تا هر کدام از شهروندان عزیز، در این روزهای پرفشار و پراسترس نیازی داشت، بیاید و مثلا بگوید: «آقا از صبح یه دشت نکردم، یه جوک راجع به رکود اقتصادی بگو!» یا مثلا دختره بیاید، بگوید: «ببخشید آقا، من با دوست... درواقع با نامزدم حرفم شده، یه جوک راجع به یه شهریوری مغرور که میمیرد ز بیتوجهی، ولی... میتونید برام بسازید بزنم توی بیوی اینستام؟!»
حضور طنزنویسها در معدن!
حتی در راستای ایجاد شغل برای طنزنویسها، میتوان آنها را بهعنوان طنزپرداز معدن در معادن کشور مشغول کرد تا به اجرای استندآپ کمدی با موضوع سختترین کار بعد از کار در معدن بپردازند و گلنمکهایی که در توییتر و تلگرام میریزند را در آنجا اجرا کنند و مرهمی باشند بر دردهای کارگران معدن!
خلاصه برادر من! حضور طنزنویسها کمخاصیتتر از بقیه که نیست! ناامنی شغلی ما هم از خیلی اقشار بیشتر است! بنابراین چراغی که به مسجد رواست به مترو حرام است! به در گفتیم، امیدواریم که دیوار بشنود!