شهروند| «سوگنامهای برای نخبگان هرمزگانی که ناباورانه پرکشیدند» روایت «شهروند» از همدلی و سوگواری اعضای جمعیت هلالاحمر در فقدان دانشآموزان نخبه هرمزگانی است که در سانحه واژگونی اتوبوس در شمال فارس جان خود را از دست دادند. اعضای جمعیت هلالاحمر در دلنوشتههایی کوتاه از اندوه تمامنشدنی خود گفتند؛ از دل بیتاب، از پرواز سبکبال، از داغ بر دل نشسته.
دل، بیتاب شماست
مجتبی طحان| قلم را تاب آن نیست که در رثای شما بنگارد! گویی صفحه سپید کاغذ به سیاهی میل کرده و فقط یارای درهم تنیدن با کلمات سیاه است آنجا که چشم جز پهنهای سیاه، هیچ نمیبیند و هیچ! شما که پرکشیدید، آرام جان را با خویش بردید... هنوز کوتاهمجالی از پرواز محسن شهیدمان نمیگذرد که عروج جانسوز شما، دردی سترگ را بر سینه پردرد ما نشانده و ما را بیتاب لحظههای ناگزیر ساخته است! یکی اگر هست، بگوید که بار غم شما را چگونه بر دوش بکشیم که این غم بر دوش دل بسیار گران است. دل ما بیتاب شده و پاسخی باید تا خویش را آرام کند! دل ما بیتاب شده و افسرده از اینکه هر روز باید در فراق یاران روزگار بگذراند. آیا کسی هست پرسش دل ما را به پاسخی آرام ببخشد که این محنت جان تا کی؟ هنوز یکسال از فقدان سربازان وطن که در همین جاده در کمال ناباوری به دره مرگ سقوط کردند، نمیگذرد که باز هم بچههای نخبه این سرزمین در این نقطه صفر آسمانی شدند و انبوهی از احساس پاک را با خویش همراه کردند! و اینک موج سنگین این روزهای صعب است که در ما طوفانی سهمگین ایجاد کرده و فولاد درونمان را گداخته است... خدایا مددی!
چون جان و دلم خون شد در درد فراق تو/ بر بوی وصال تو، دل بر سر جان تا کی؟/ در آرزوی رویت، ای آرزوی جانم/ دل نوحهکنان تا چند؟ جان نعرهزنان تا کی؟
سبکبال خرامیدید
رضا میرزاوند| مرگ موهبتی است الهی که روزی بر هر کس فائق میآید و فراق را برای گروهی به یادگار میگذارد! اما حال چه کنیم که فراق فرزانگان هرمزگان، بساط غم را بر دل یکایک ما گسترانیده است... روی سخنم با شماست که بهراستی چو قویی سبکبال پرکشیدید و خاکسترتان گرد غمی بود بر دلهایمان و چه میتوان کرد مگر اینکه برای روح پاکتان از ایزد منان آرامشی ماندگار بخواهیم... ساعتی رفت و لیک/ همگان منتظر معجزهاند/ چه بگویم که در این آبادی/ هر کجا برگ و گلی هست به لطف بخشش/ عطر خوش بویش را/ وام گرفته ز شما/ و شما/ دورتر از ما و به نزدیک خدا
فرزانگانی که پر کشیدند
مرجان یعقوبیان| ابراز تاسف و همدردی از درگذشت تعدادی از دانشآموزان هرمزگانی در حادثه غمبار تصادف آراممان نمیکند. مصیبتی که جز بشارت الهی چیزی توان کاستن از سنگینی آن را ندارد و ابراز تسلیت و همدردی، کوچکترین و تنها چیزی است که میتوان در این واقعه غمانگیز تقدیمشان کرد. از خداوند منان طلب صبر میکنیم که شاید مرهمی باشد بر قلبهای داغدیده پدران و مادران، بستگان و وابستگان و معلمان و دوستانی که در این عزا به سوگ نشستهاند! امید که بردباری بر این غم سایه گستراند و علو درجات به آنان نایل آید. روحشان شاد.
خداحافظ ای داغ بر دل نشسته
مهدی مستوی| افسوس که باز هم چشمهایمان گریان از پرکشیدن نوجوانان نخبه این مرز و بوم شده است! دیری از عروج حسینگونه محسن عزیز نگذشته که باز دیار ما، رنگوبوی ماتم به خود گرفته است. اینبار درد جانسوز پرواز ناباورانه پرستوهای سبکبال هرمزگانی که هر یک شاید در خواب، آغوش گرم پدر و مادر میدیدند، ما را به خود پیچانده است.
آنان که پس از بازگشتشان از مسابقات جامه پیروزی به تن داشتند، اینک در آغوش فرشته مرگ ندای پدر و مادر سر میدهند! جاده اما شرمگین است که راه بر وصال شیرین فرزند و مادر بسته است و اینک ماییم با اندوهی بزرگ و غمی وصفناشدنی و دلی پر از شکوه و شکایت از این نرسیدنها! حال چشمان تر یک ملت با موجی از تنفر به راهی که هیچگاه فرصت نداد تا نخبگان سرزمینم طعم شیرین نوازش پیروزمندانه مردم شهرشان را بچشند، همراه شده است... قلمم ناتوان و زبانم قاصر از بیان این اندوه بزرگ است که امروز باید به جای جشن و سرور و اشک شوق، نظارهگر یک جهان درد و غم از این فراق بیسرانجام باشیم! با آهی دمادم: خداحافظ ای داغ بر دل نشسته...