کوچه اول
 

 

|  داود نجفی| زمان ما که از این سوسول‌بازی‏ها نبود. تا اول دبیرستان باید کچل می‏کردیم، اونم پیش مشهدی تقی که یک موزر دستی داشت و با همان هم کمرش را می‏خاراند و هم پشم‏های گوسفندش را کوتاه می‏کرد و هم سر بچه‏های محل را اصلاح می‏کرد. ناظم به اندازه‏ موهایم گیر داد و عزم کچل کردن کردم که مادربزرگ دو دستی بر صورتش زد و گفت: «خاک به سرم، شنبه‏ها مو کوتاه کنی رسوا می‏شوی» از ترس رسوایی بی‌خیال شدم. فردا دوباره مادربزرگ دو دستی بر سرش زد و گفت: «خاک به سرم یکشنبه که خوب نیست، همه پشت سرت حرف می‏زنند» از دوشنبه تا پنجشنبه هر روز یک بهانه آورد و جمعه نیز مشهدی تقی رفته بود با همان موزر دستی گوسفندانش را قشو کند. شنبه ناظم با کتک از صف بیرونم کشید و یک چهارراه روی سرم درست کرد و دو نمره هم از انضباطم کم کرد و تمام اتفاق‏هایی که مادربزرگ گفته بود در یک روز برایم افتاد.

 


 
http://shahrvand-newspaper.ir/News/Main/110959/کوچه-اول