شهرام شهيدي طنزنویس [email protected]
روزنامه را گذاشت زمین و گفت: آخیش خیالم راحت شد. پرسیدم چرا؟ جواب داد: آخه استاندار خراسان رضوی گفته دنبال برگزاری چیز تو مشهد نیستن. با تعجب نگاهش کردم. گفتم: چیز دیگه چیه؟ نگاهم کرد، گفت: چیز دیگه... تُک زبونمهها. تلویزیون داشت مسابقه شنا نشان میداد. با خودم گفتم شاید این را دیده. پرسیدم: تو مشهد دنبال برگزاری مسابقات جامجهانی شنا در آبهای آزاد نیستن؟ گفت: نه بابا... بیمزه. چه ربطی داشت اصلا؟ پرسیدم خب پس چی؟ گفت: همین چیز دیگه.
فکر کردم دورترین چیزی که به نظر برسد یک مقام دولت 24میلیونی میتواند بگوید چیست؟ پرسیدم: نکنه گفته دنبال برگزاری مراسم گلدن گلوب و اسکار نیستن؟
چپ چپ نگاهم کرد. گفت چرا لاطائلات میگی؟ حرفایی میزنیها.
دیگه داشت کفرم بالا میومد. گفتم: خب پس لابد دنبال برگزاری کلاسهای آموزش کاپیتالیسم در مشهد نیستن؟ این تُک زبون تو ما را کشتها.
خندید. جواب داد: نه بابا. هولم کردی یادم اومد. دنبال برگزاری کنسرت... گفته دنبال برگزاری کنسرت در مشهد نیستن!
کمی از پایین عینک نگاهش کردم. گفتم: با تو شوخی دارم؟ یا اون با ما شوخی داره؟ یا روحانی با ما شوخیاش گرفته؟ یا چی اصلا؟ اعصاب ندارم. اَه!
بعد یادم اومد گفته خیالش راحت شد. عصبیتر شدم. پرسیدم: اونوقت چرا شازده خیالشون راحت شد؟
جواب داد: خب خیالم راحت شد؛ چون حالا که ناظری و شجریان نمیتوانند آنجا کنسرت بگذارند خدا را شکر تتلو هم آنجا کنسرت نخواهد گذاشت.
گفتم: مرد حسابی هیچوقت از عدم برگزاری چیزی برای هر کس که باشه خوشحال نشو؛ اینها که انتخاب خودشون نیست.
گفت: انتخاب گفتی و یاد حرف استاندار تهران افتادم. ایشان گفته نتوانستم چیز انتخاب کنم.
نیشخندی زدم و گفتم: بازم چیز؟ این چیز دیگه چیه؟
دستپاچه شد. گفت: ای بابا. چیز دیگه.. هولم کردی. الان میگم نوک زبونمه. چیز...
گفتم: هول نکن. حتما نتونسته ماشین سازمانی برای فرمانداری انتخاب کنه؟ یا رنگ مانتوی سازمانی کارمندان خانم را انتخاب نکرده.
گفت: نه بابا. اینها هم شد دغدغه؟ دغدغه باید زیربنایی و اصولی باشد.
گفتم: خب پس لابد نتوانسته برای آشپزخانه فرمانداری یک آشپز خوب انتخاب کند.
اول فکر کرد مسخرهاش میکنم؛ بعد که مطمئن شد این طور نیست، گفت: آخه کارد بخوره به اون شکمت. همه چیز را چرا شکمی میبینی؟
جواب دادم: راست میگی باید خودم حدس میزدم این نیست. چون اگر موضوع مهمی بود، حتما میگفت متاسفانه نتوانستم؛ نه اینکه همینطور سینه سپر کند و بگوید نتوانستم و نشد.
گفت: اما به نظر من خیلی هم موضوع مهمی است این چیز....
فوری گفتم: آهان بگو باریکلا... چیز چیه؟ چی انتخاب نکرده؟ نکنه هنوز نتونسته رشته تحصیلیاش را انتخاب کنه؟
جواب داد: نه عزیزم. گفته نتوانستم چیز، نه نه؛ نتوانستم فرماندار زن انتخاب کنم.
گفتم: اووووووووو. بگو سخت نگیر بابا. اونایی که قول داده بودن کدومشون عمل کردن حالا؟ تو که فبهاالمراد.
گفت: خب مهمه دیگه. الان با این دو تا چیز آدم میمونه چرا رأی داد به روحانی که....