بهمن کشاورز حقوقدان
خشونت علیه زنان در جامعه ما جنبه فرهنگی دارد و ریشه آن در تاریخ است. وقتی پسربچهای رفتار پدر خود را با مادرش، پدربزرگش را با مادربزرگش، برادر بزرگش را با خواهرش و خلاصه رفتار مردان فامیل را با زنان فامیل میبیند، ناچار الگوی رفتاری او بر آنچه میبیند و بر ذهنش میماند، منطبق خواهد شد. این نگاه که از سالیان دور بین خانوادههای ایرانی به نادرست رواج داشته از یک جایی به بعد باید اصلاح شود. بنابراین ریشهکن کردن این نوع خشونت مستلزم کار فرهنگی جدی است که باید از کودکستان آغاز شود. کودکان باید از همان ابتدا به کرامت انسانی احترام بگذارند و انسان را فارغ از اینکه میتواند مرد یا زن باشد، مورد تکریم قرار دهند. الگوهای رفتاری آنها باید تغییر کند و باید خود به این درک و آگاهی برسند که رفتار دیگران در دور و اطراف خود لزوما درست نیست و رفتار درست آنچیزی است که شأن و احترام همگان را به همراه داشته باشد. در سطح عمومی نیز از طریق صداوسیما و رسانههای مکتوب سعی شود خلقیات بزرگسالان نیز بهتدریج متحول شود. بهطوری که خشونت نسبت به زنان یا بیاحترامی به آنها به هیچوجه پدیدهای عادی تلقی نشود.
در عین حال از دیدگاه قضایی نیز خشونتی که شوهران نسبت به زنان مرتکب میشوند نباید با این برخورد که «از این چیزها پیش میآید و مهم نیست و...» مواجه شود. بنابراین به نظر میرسد برخورد با این قضیه عمدتا فرهنگی و کمتر قضایی میتواند باشد. اما درمورد فاجعه اخیر و اتفاقی که در اصفهان علیه زنان رخ داد بهنظر میرسد، موضوع اسیدپاشی بیش از آنکه در بحث خشونت علیه زنان قابلتعریف باشد ناشی از کجفکری و نوعی کسالت و بیماری روانی است که ضمنا نباید رافع مسئولیت کیفری تلقی شود. به عبارت دیگر، کسانی که نه افرادی رواننژند بلکه دارای شخصیت ضد اجتماعی هستند، مرتکب این اعمال میشوند. اینکه انگیزه ایشان در تحلیل نهایی چیست، میتواند پاسخهای مختلفی داشته باشد که درخصوص اصل عمل تاثیری ندارد. بهنظر میرسد در این مورد شدت و حتمی بودن مجازات و اینکه خطاکار احساس کند هیچ امیدی به خلاصی نخواهد داشت حداقل در کوتاهمدت و میانمدت میتواند باز دارنده باشد. بدیهی است کار فرهنگی و سعی در ارتقای اخلاق عمومی نیز قطعا تأثیر خواهد داشت که راهحلی
درازمدت است.