در گفت‌وگو با رضا صمیم مطرح شد
 
شناخت ابعاد جامعه‌شناسانه فعالیت‌های داوطلبانه
 

 

مینو میرزایی مدرس دانشگاه

همه ما از نتایج مثبت و دستاوردهای ارزشمند کارهای داوطلبانه، آگاهیم. بدیهی است که افراد بسته به این‌که در کدام عصر و چه جامعه‌ای زندگی می‌کنند و از چه پیشینه‌ای برخوردارند، معانی متفاوتی از این نوع فعالیت‌ها در ذهن خواهند داشت. امروز از دکتر رضا صمیم، استادیار پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی خواستیم تا از منظر تخصص خود- جامعه‌شناسی- ما و خوانندگان را با ابعاد مختلف فعالیت‌های داوطلبانه بیشتر آشنا سازند.

 آقای دکتر، فعالیت داوطلبانه از نظر شما چه معنایی دارد؟
پیش از هر چیز باید این نکته را متذکر شوم که پدیده‌های‌اجتماعی را می‌توان به اشکال متفاوتی تعریف کرد. یکی از این اشکال، تعریف عامیانه پدیده‌اجتماعی است. تعاریف عامیانه، تعاریفی هستند مبتنی بر عقل سلیم و تجربه زیسته انسان‌ها که درمورد همه پدیده‌های اجتماعی می‌تواند وجود داشته باشد و هر انسانی به صرف دارا بودن آن عقل سلیم و تجربه زیسته، می‌تواند چنین تعریفی را از هر پدیده ارایه کند. اما تعاریفی داریم که به کمک آنها می‌توان پدیده‌ای را به لحاظ نظری شناخت و در جریان شناخت نظری آن پدیده، راه‌حل مسائل مرتبط با آن را پیدا کرد. این تعاریف با تعاریف عامیانه از پدیده‌های اجتماعی متفاوت بوده و البته بیش از تعاریف عامیانه قابل‌اتکاست. وظیفه من به‌عنوان یک آکادمیسین این است که با ساده‌ترین بیان از پدیده‌های اجتماعی، تعریفی نظری ارایه کنم. با توجه به این مقدمه، اگر بخواهیم تعریفی نظری از فعالیت‌های داوطلبانه به‌مثابه پدیده‌ای اجتماعی ارایه دهیم، باید بگوییم فعالیت‌های داوطلبانه به مجموعه‌ای از کنش‌ها در جامعه اطلاق می‌شود که براساس نوع خاصی از اهداف و انگیزه‌ها سامان می‌یابند. البته همه کنش‌های اجتماعی برمبنای نوع خاصی از مقاصد، انجام   می‌گیرند، لیکن در فعالیت‌های داوطلبانه این مقاصد، فردی نبوده و به قصد رفع حوایج شخصی صورت نمی‌پذیرند و به همین دلیل با کنش‌های دیگری که در جامعه رخ می‌دهد، عمیقا متفاوتند. درک این تفاوت، به تعریف و تبیین دقیق‌تر پدیده‌اجتماعی فعالیت‌های داوطلبانه کمک می‌کند.
 آیا می‌توان گفت که فعالیت‌داوطلبانه، همان کنش‌های اجتماعی روزمره است که در آن صرفا مقاصد فردی جای خود را به مقاصد غیرفردی یا جمعی می‌دهد؟
خیر، باید توجه داشته باشیم که انواعی از کنش‌های داوطلبانه وجود دارد. قطعا کنشی که مبتنی بر مقاصد فردی سازمان داده شود، کنش داوطلبانه نیست، بلکه شکل عادی کنش است که در زندگی روزمره همه افراد وجود دارد. زمانی که مقاصد فردی برای تنظیم کنش اجتماعی کنار گذاشته شود، کنش داوطلبانه شکل می‌گیرد. درواقع، شکل کنش یا فعالیت داوطلبانه برحسب انواع مقاصد غیرفردی‌ای که وجود دارد، تفاوت می‌یابد، بنابراین به‌نظر من، انواعی از فعالیت‌های داوطلبانه وجود دارد.
 چند مثال از انواع مختلف کنش‌های داوطلبانه بیان کنید.
به نظرم بتوان دو گونه کلی فعالیت‌ها یا کنش‌های داوطلبانه را از هم جدا کرد. یکی کنش‌های داوطلبانه مبتنی بر مقاصد، اهداف و انگیزه‌های جمعی و دیگری کنش‌های داوطلبانه مبتنی بر مقاصد، اهداف و انگیزه‌های متعالی و الهی. البته از یاد نبریم که در هیچ‌یک از این دو نوع، قصد و انگیزه، شخصی یا فردی نیست. نوع اهداف غیرشخصی با توجه به فرهنگ و پیشینه افراد درگیر در کنش داوطلبانه، تعیین می‌شود. در جهانی که مدرنیته در آن رخ نداده و اخلاق، سکولار یا دنیوی نیست، مقاصد افراد، اهداف و انگیزه‌های غیرشخصی، متعالی و الهی هستند. در این‌جا ارزش کنش یا فعالیت داوطلبانه به امکانی است که این کنش برای کنشگر در دستیابی‌اش به رستگاری و رهایی از قید و بندهای مادی فراهم می‌کند. ولی در جوامع مدرن که اخلاق شکل سنتی خود را از دست داده، کنش داوطلبانه به قصد نجات و کمک به جمع انسانی رخ می‌دهد و کاملا انسان‌گرایانه و اومانیستی است.  
 بر این مبنا یک سوال مهم مطرح می‌شود، بدین‌صورت که در جامعه ما که درحال گذار است، کنش داوطلبانه چه وضعیتی می‌یابد؟      
مهم‌ترین عاملی که از نظر جامعه‌شناسی افراد را از شرکت در کنش‌های داوطلبانه بازمی‌دارد، مشخص‌نبودن وضع مقاصد غیرفردی برای تنظیم کنش است. یعنی زمانی که افراد برای رفع حوایج شخصی به سازمان‌دادن یک تعامل‌اجتماعی اقدام می‌کنند، این کنش، داوطلبانه نیست، اما زمانی که مقاصد شخصی برای تنظیم کنش، کارآ نیست، یا باید به بنیان‌های کنش داوطلبانه در شکل مدرن، پایبند باشند یا به بنیان‌های کنش داوطلبانه در شکل سنتی. بالاخره چیزی باید برای جایگزین شدن با مقاصد فردی برای تبدیل کنش عادی به داوطلبانه وجود داشته باشد. وضع جوامع درحال گذار که آنها را از کنش داوطلبانه بازمی‌دارد، وضع عدم وجود جایگزین مناسب برای مقاصد شخصی است. به‌همین دلیل، کنش داوطلبانه در این نوع از جوامع، کمتر رخ می‌دهد. اغلب کنش‌ها مبتنی بر مقاصد شخصی است که همان کنش‌های عادی در سازمان‌دادن تعامل اجتماعی هستند. در زمانی که ما هنوز این گذار را آغاز نکرده بودیم، وضع کنش‌داوطلبانه، مشخص بود. ولی حالا که اسیر این گذاریم و برای انجام کنش داوطلبانه، از ما انتظار مطابقت با دنیای مدرن وجود دارد، نمی‌توانیم این کار را انجام دهیم.
 شاید به همین دلیل است که در مناسبت‌هایی مانند جشن‌عاطفه‌ها شاهد حضور و مشارکت جمع زیادی از مردم هستیم که در یک روز به اوج می‌رسد و ناگهان افت      می‌کند.       
در تحلیل چنین حضورهایی، سخت می‌توان مفهوم کنش‌داوطلبانه را به‌کار برد. البته پژوهشی درمورد سنجش انگیزه افراد انجام نشده تا دریابیم واقعا تا چه حد در این دست مراسم به آن تعریف نظری که در ابتدای بحث از کنش داوطلبانه داشتم، پایبندی وجود دارد. ولی به‌نظر می‌رسد که گاهی این نوع اقدامات، نوعی نمایش است. شاید با یک تحلیل عمیق به این نتیجه برسیم که افراد در مراسم خیریه به قصد خوب و اخلاقی جلوه دادن خود که قصد و انگیزه شخصی است، شرکت می‌کنند. گاهی‌اوقات کنش‌های داوطلبانه مبتنی‌بر عواطف و احساسات سازمان می‌یابند که این هم کنش داوطلبانه نیست. چون ارضای تمایلات احساسی و هیجانی هم نوعی از مقاصد شخصی محسوب می‌شود. در نقطه مقابل، کاری داوطلبانه است که به دور از نمایشگری باشد. عملی خلوص دارد که در آن ریا نباشد. ریا یعنی تأمین مقاصد شخصی و خلوص یعنی رهایی از این مقاصد.
 و این همان چیزهایی است که بزرگان مذهبی و دینی ما انجام داده‌اند، یعنی کمک به دیگران بدون این‌که کسی از آن باخبر شود.
دقیقا، در درجه اول، مقاصد انسانی و غیردنیایی وجود دارد و در درجه دوم، مقاصد دنیایی و انسانی. تنظیم کنش‌های شخصیت‌های مذهبی براساس مقاصد غیرشخصی است. بنابراین داوطلبانه است و در شکل سنتی بروز می‌یابد که در مرحله نخست، انگیزه‌های معنوی را در نظر دارد و در درجه دوم، انسان‌دوستی البته به معنای غیراومانیستی را مقصد نهایی خود قرارمی‌دهد.     
 علم جامعه‌شناسی چگونه این تعریف نظری را در حوزه کنش‌های داوطلبانه توضیح  می‌دهد؟
علوم، زمانی برای تشریح پدیده‌ها وارد عمل می‌شوند که آن پدیده با خلل مواجه شود. یعنی تا زمانی که کنش داوطلبانه‌ای به معنای حقیقی وجود دارد و در نظام اجتماعی، کارآ است، دلیلی ندارد که یک رشته علمی خاص یا یک رویکرد معین برای مطالعه آن ورود پیدا کند. رویکرد جامعه‌شناسانه به‌طور خاص، به این پدیده از منظری می‌پردازد که بیشتر به تعاملات‌اجتماعی و مشارکت، وابسته است، یعنی زمانی که در شکل تعاملات اجتماعی و نوع مشارکت، خللی ایجاد شود، جامعه‌شناسی برای تعریف و تبیین مشارکت داوطلبانه به‌کار می‌آید.
آیا پیشینه فرهنگی تأثیر افزاینده یا کاهنده‌ای در مشارکت مردم در کارهای داوطلبانه دارد؟
من با این موضوع، کاملا موافقم که ما از فرهنگی غنی برخورداریم. در این معنا که ما فرهنگی داریم که در آن، شکل سنتی کنش داوطلبانه در صورت ایده‌آل خود، محقق بوده و فوق‌العاده هم برای جامعه‌ای که این کنش در آن رخ می‌داده، کارآمد بوده است. درمورد این‌که پیشینه فرهنگی ما به‌گونه‌ای است که ما فهم درستی از کنش داوطلبانه داریم، هیچ شکی نیست. اما مشکل از زمانی شروع می‌شود که متاسفانه شکل‌های سنتی تنظیم کنش داوطلبانه، به علت قرار گرفتن در وضع گذار، کارآیی خود را از دست می‌دهند. بنابراین، درحال‌حاضر، پیشینه فرهنگی ما به‌عنوان یک کشور سنتی دارای یک میراث غنی در درک کنش داوطلبانه امروزین، چندان به‌کار نمی‌آید. چون کنش‌داوطلبانه نوین، ملغمه‌ای است از انگیزه‌ها و مقاصد شخصی باقی مانده از میراث فرهنگی و توقعات جدیدی که جامعه از فرد، مبتنی بر مدرنیزاسیون دارد.
 تأثیر آموزش در ترویج و تسری کنش‌های داوطلبانه در جامعه چیست؟    
اگر قرار باشد کنش داوطلبانه را براساس این تعریف در نظر بگیریم که مبتنی‌بر مقاصد، اهداف و انگیزه‌های غیرشخصی است، آموزش نقش اصلی را در ایجاد انگیزه‌های غیرشخصی عهده‌دار خواهد بود. آموزش یعنی انتقال ارزش‌های اجتماعی به افراد و متوجه کردن آنان نسبت به اولویت آن ارزش‌ها به ارزش‌های فردی و یادآوری و تذکار نسبت به وجود پیشینه غنی در تنظیم مناسبات غیرفردی. همه اینها در ترغیب فرد به خلق کنش‌های داوطلبانه موثرند. طبیعتا افراد زمان خود را برای انجام کنش‌های فردی و داوطلبانه، مدیریت می‌کنند. اما اگر فردی آموزش نبیند، تمام کنش‌های خود را بر مبنای کنش‌های عادی در بستر زندگی اجتماعی سازمان خواهد داد. به همین دلیل در مواجهه با پدیده‌هایی که به فعالیت داوطلبانه فرد نیاز دارد، جوابگو نبوده و نمی‌تواند نسبت به انجام این نوع کنش اقدام کند. آموزش می‌تواند افراد را متوجه اهمیت تقلیل مقاصد فردی و سازمان‌دادن کنشی مبتنی‌بر یک عامل جدید کند، خواه این عامل، ارزش جمع در معنای مدرن باشد، خواه ارزش‌های آسمانی و الهی در معنای سنتی.
 در جامعه ما افرادی هستند که در طول عمر خود چندین‌بار خون اهدا می‌کنند. به نظر شما این اقدام متاثر از چه عواملی است؟ آیا می‌توان چنین بینشی را زاییده آموزش دانست؟
سوال خوبی است، تعریف کلی که در آغاز ارایه کردم، استثنائات را دربر نمی‌گیرد. این استثنائات باعث می‌شوند ما امیدوار شویم که در فرهنگی که درحال گذار به‌سر می‌برد، لحظات حساسی هست که انسان‌ها بدون این‌که بخواهند ریا کنند، شکل کنش را نه برمبنای مقاصد فردی که مبتنی بر قصدی که کنش داوطلبانه را سازمان می‌دهد، می‌سازند. پدیده‌ای که شما از آن یاد کردید، یکی از این استثنائات است. من می‌خواهم از رخدادهای دیگری نیز نام ببرم. مثل زلزله بم که سرچشمه مجموعه کنش‌هایی شد که در معنای ایده‌آل خود، فعالیت داوطلبانه بودند. پژوهشی درباره این مقاطع حساس انجام نشده که بدانیم آموزش مسبب آن بوده یا هیجانات آنی قومی و فرهنگی، احساسات یا عوامل دیگر. به هرحال باید بدانیم که چطور می‌شود همه اینها را درجهت ترویج اقدامات داوطلبانه، تقویت کنیم. پژوهش‌هایی درباره موانع مشارکت اجتماعی و... صورت گرفته ولی هیچ‌کدام عمیقا وارد این تمایزات و تجربه‌های بومی از انجام کنش‌های داوطلبانه نشده‌اند.
 اجازه دهید که من هم مقوله اهدای‌عضو را به مثال‌های شما اضافه کنم، اوج دگرخواهی داوطلبانه به شکلی که  معمولا پیش از این‌که فرد اهدا‌کننده به مرگ‌مغزی دچار شود، کسی از آن باخبر نیست.
دقیقا! البته من در این‌جا می‌خواهم از یک وضع پارادوکسیکال یاد کنم. در جامعه‌ای که اهدای‌عضو و خون در مقیاس وسیع صورت می‌گیرد، شاهد این هستیم که در خیابان خشونت انجام   می‌گیرد و آدم‌ها به آنچه که اتفاق می‌افتد، فقط نگاه می‌کنند. پژوهش می‌تواند پاسخی برای چرایی این وضع متناقض بیابد که چطور آدم‌های اهدا‌کننده عضو که به این سطح از شعور اجتماعی رسیده‌اند که کنش عادی را رها کرده و وارد کنش داوطلبانه‌ای با این عظمت شوند، هنگام بروز جرم در خیابان بی‌تفاوتند. این تضادها نشان‌دهنده مسأله‌مندی کنش داوطلبانه است. ولی تجربه‌های شخصی من می‌گوید که در ممالک غربی به‌رغم این‌که پیشینه فرهنگی قدرتمندی در زمینه تحقق کنش‌های داوطلبانه وجود ندارد، این نوع تضادها خیلی کمتر دیده می‌شود. ما نیازمند مقاصدی هستیم که سازنده کنش داوطلبانه مستمر باشند. مثلا این‌که افراد با خودرو خود، سالمندان را تا جایی برسانند، شکل کوچکی از یک کار داوطلبانه است. وقتی این کار انجام نمی‌شود، نشان می‌دهد که کنش داوطلبانه در افراد نهادینه نشده و به رفتاری تکرار شونده تبدیل نشده است. از عوامل اصلی این وضع متناقض، نخست، خلأ آموزش به‌عنوان یکی از موثرترین اقداماتی است که می‌توان از آن برای مستمر کردن انگیزه خلق کنش‌داوطلبانه استفاده کرد و دیگری بی‌اخلاقی و بی‌هنجاری ناشی از اسارت در وضع گذار است. قضاوت‌های اخلاقی و ارزشمدارانه ما را به سمت کنش‌های داوطلبانه سوق می‌دهد. درحالی‌که قضاوت‌های فردی و شخصی مبتنی بر عقل محاسبه‌گر هیچ‌گاه شهروندان را حتی به مرزهای کنش داوطلبانه نیز نزدیک نخواهد کرد.
 به نظر شما مزایای کنش داوطلبانه از بعد اجتماعی چیست؟
اگر جامعه‌شناسانه بخواهم به این سوال شما پاسخ بدهم، باید بگویم، از این منظر هر پدیده اجتماعی در صورت استقرار نهایی به پدیده‌ای کارآ مبدل می‌شود. صحبت از مزایای کنش داوطلبانه در فرهنگ درحال گذار ما با توجه به آن‌که این پدیده استقرار نیافته و به رفتارهای نهادی تبدیل نشده، زود است. اما زمانی که کنش داوطلبانه استمرار یافت، مزایایی نیز خواهد داشت. ازجمله این‌که فرد احساس امنیت اجتماعی خواهد کرد. چون مطمئن است که اخلاقی وجود دارد و بر روابط حاکم است که انسان‌ها را در مقاطعی که فرد به کمک احتیاج دارد، مجبور می‌کند کنش‌های عادی خود را که مبتنی‌بر منافع شخصی است، کنار بگذارند و اقداماتی انجام دهند که امنیت دیگران ذیل این کنش‌ها تضمین شود. وقتی کنش داوطلبانه در جامعه مستقر باشد، نیرویی جز وجود احساس امنیت‌اجتماعی برای کنترل امنیت، موردنیاز نخواهد بود و این نیرو به صورت خودکار ایجاد می‌شود. مزیت دیگر این است که توان انجام کارها به صورت گروهی ایجاد می‌شود. اگر انگیزه خلق کنش‌های داوطلبانه در کنشگر وجود داشته باشد، کارآیی کارهای گروهی مضاعف می‌شود. عقیم‌بودن کارهای گروهی در جامعه ما نشانه این است که هنوز کنش‌های داوطلبانه مستقر به وجود نیامده و همچنین انگیزه اقدام داوطلبانه نیز در افراد نهادینه نشده است. به همین دلیل ما در کارهای گروهی علمی، ورزشی و... مشکل داریم. کار گروهی در جامعه سنتی چندان مهم نیست. اما در جامعه مدرن به دلیل این‌که اقتصاد، دانش به معنای خاص، کشاورزی و همه حوزه‌ها تخصصی شده‌اند، افراد جز با رها کردن خود در کنش‌های داوطلبانه نمی‌توانند از مزایای این عرصه‌ها بهره‌مند شوند.
 آیا می‌توان تسری تعامل‌اجتماعی و افزایش مشارکت اجتماعی را نیز جزو مزایای فعالیت‌های داوطلبانه محسوب کرد؟    
قطعا موجب تسری تعاملات اجتماعی خواهد شد. قشرهای مختلف مردم در جریان کار گروهی فارغ از این‌که به کدام پایگاه اجتماعی تعلق دارند، یکدیگر را ملاقات می‌کنند. در این حالت، کنش داوطلبانه بر کنش عادی اولویت می‌یابد و انسان‌ها برای عضو شدن در گروه‌های داوطلبانه معیارهای جایگاه اجتماعی، طبقه و... را کنار می‌گذارند. به همین دلیل است که کنش‌داوطلبانه کارآیی کار گروهی را مضاعف می‌کند. چون افزایش تعامل اجتماعی بین افرادی شکل می‌گیرد که به لحاظ اجتماعی با هم متفاوتند. در کنش‌های عادی این تفاوت‌ها از این‌که افراد دورهم جمع شوند، جلوگیری می‌کند.
 روند شکل‌گیری و تقویت سازمان‌های داوطلبانه در کشورمان را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
بر مبنای آمار در چند ‌سال اخیر، برای تقویت کنش‌داوطلبانه، نهادهای زیادی درقالب انجمن‌ها یا سازمان‌های غیردولتی ایجاد شده است. من اطلاعی از پژوهش‌های انجام گرفته درمورد سازمان‌های مردم‌نهاد ندارم. ولی تصورم این است که تأثیر مثبتی داشته و دست‌کم افراد را متوجه مزایای کنش‌های داوطلبانه کرده است. ولی این‌که تا چه حد به استقرار نهادی این نوع کنش‌ها منجر شده، هنوز مشخص نیست. به نظر می‌رسد که ما برعکس عمل کرده‌ایم، بدین‌صورت که ابتدا نهاد یا موسسه را ایجاد کرده و بعد به افراد گفته‌ایم در این سازمان‌ها کار داوطلبانه را فرا بگیرند. درحالی‌که اصل بر این است که در ابتدا به شهروندان آموزش دهیم که کار داوطلبانه چیست و بعد آنها خود، در جریان فهم‌شان از چیستی و مزایای کنش داوطلبانه، آن نهادها را تشکیل دهند. اما با همه این اوصاف، حتی این اقدام برعکس هم باعث شده که ما به ارزش چنین کنش‌هایی پی ببریم.
 اقدامات سازمان هلال‌احمر به‌عنوان مبدأ اصلی پیدایش و بروز فعالیت‌های داوطلبانه را چطور ارزیابی می‌کنید؟
اگر هلال‌احمر نبود ما در هیچ‌یک از حوادثی که تاکنون اتفاق افتاده نمی‌توانستیم به سازماندهی احساسات جمعیِ برانگیزاننده کنش‌های‌داوطلبانه بپردازیم. هلال‌احمر نقش مهمی در نهادی‌کردن کنش‌های داوطلبانه دارد. هلال‌احمر می‌تواند آموزش‌دهنده فوق‌العاده‌ای باشد، چون دارای تجربه متراکمی از ساماندهی کنش‌های داوطلبانه مقطعی است. چنین تجربیاتی می‌توانند این سازمان را به مهم‌ترین و موثرترین نهاد در آموزش و جامعه‌پذیری کنش‌های داوطلبانه تبدیل کنند. با در نظر گرفتن بودجه، تجربه و پرسنل ماهر، قدرت هلال‌احمر قطعا از تمام سازمان‌های غیردولتی برای این منظور بیشتر است.
  طبق تعریف، عرف، روشی فعلی یا قولی است که در نفوس، رسوخ یافته و طبایع سلیم آن را می‌پذیرند. با مبنا قرار دادن این مفهوم، آیا می‌توان مشارکت در امور داوطلبانه را به عرف تبدیل کرد؟ اگر پاسخ مثبت است، چگونه؟
می‌توانم بگویم که تقریبا در تمام طول مصاحبه همه هدف من این بود که روشن کنم چگونه می‌توان کنش داوطلبانه را به عرف تبدیل کرد. عرف زمینه‌ای است که در آن پدیده‌های اجتماعی نهادینه می‌شوند. یعنی جایی که آدم‌ها بدون کنترل بیرونی (خانواده، گروه همتایان، مدرسه، دولت و...) برخی کنش‌ها را مدیریت می‌کنند. بنابراین اگر کنش‌های داوطلبانه در وجود کنشگرهای ایرانی به طرقی که یکی از آنها آموزش است، نهادینه شود، قطعا به عرف تبدیل شده است. عرف، خود را بازتولید می‌کند. یعنی همان چیزی که شما گفتید، وقتی چیزی در نفوس، رسوخ می‌یابد، درونی شده است. بنابراین پاسخ من به سوال شما مثبت است و درمورد چگونگی کار هم یکی از راه‌ها را آموزش می‌دانم.
 اگر موافق باشید، هرم مزلو را دستمایه طرح آخرین سوال مصاحبه امروز قرار دهیم. آیا می‌توان گفت که شرکت در کارهای داوطلبانه در رده نیاز خودشکوفایی افراد قرار می‌گیرد که لازمه تحقق آن برآورده شدن نیازهای رده‌های پایین‌تر یعنی نیازهای فیزیولوژیکی، ایمنی، اجتماعی و احترام است؟ به عبارت بهتر، می‌توانیم نتیجه بگیریم که چون در جامعه ما در برخی موارد امکان ارضای نیازهای‌اولیه شهروندان وجود ندارد، پس میزان مشارکت و تمایل برای انجام امور داوطلبانه کم است؟  
سوال بسیار خوبی است، کنش‌های داوطلبانه بسیاری بوده‌اند که رخ داده‌اند، درحالی‌که حداقل نیازهای زیستی کنشگر برآورده نشده بوده است. اما اینها شکل خاصی از کنش داوطلبانه‌اند. درواقع ما اکنون تحلیل نظریه مزلو را در زمینه ایرانی انجام می‌دهیم و مثال‌های بی‌شماری داریم که در آنها رخ دادن کنش‌داوطلبانه منوط به برآوردن نیازهای زیستی نبوده است. به همین دلیل می‌گویم بین دو نوع کنش‌داوطلبانه، نوعی که بسیار کارآتر است، بر ارزش‌های جهان سنت اتکا دارد. اما این‌که ما می‌توانیم به این کنش دست پیدا کنیم یا نه جای بحث دارد. ممکن است عده‌ای بگویند که امروز امکان رسیدن به کنش‌داوطلبانه سنتی که مصداق آن در جبهه‌های دفاع‌مقدس اتفاق افتاد، وجود ندارد و عده‌ای معتقدند که این امکان هنوز قابل‌حصول است. کنش داوطلبانه سنتی، کنشگرانی را به‌بار می‌آورد که بی‌آن‌که به خود فکر کنند، وارد یک اقدام داوطلبانه می‌شوند. آیا حالتی بالاتر از این وجود دارد که فردی جان خود را بر کف دست بگیرد و به نبرد با دشمن رود، درحالی‌که خود و خانواده‌اش نتوانسته‌اند حداقل نیازهای زیستی‌شان را برآورده سازند؟ بقای حیات، پایین‌ترین سطح هرم مزلوست. اما فرد حاضر است که برای ورود به یک کنش داوطلبانه حتی ابتدایی‌ترین نیازهای خود را نیز نادیده بگیرد. بنابراین درمورد همه کنش‌های داوطلبانه نمی‌توان از این تحلیل استفاده کرد. در شکل خاصی از کنش داوطلبانه، آدم‌ها عاشق کنش داوطلبانه هستند. اما در جهان مدرن امروز چنین شکل‌هایی از کنش وجود ندارد. به‌ویژه در جهان غرب، این نوع کنش، یعنی کنش دگرخواهانه‌ای که در آن هیچ سطحی از نیازهای فردی دخالت ندارد، امکان بروز و ظهور نمی‌یابد. اگر امیدی به بروز چنین کنش‌هایی هست در زمینه‌هایی است که هنوز به برخی از ارزش‌های جهان سنت وصل‌اند. ما این جمله را زیاد شنیده‌ایم: «ترویج فرهنگ ایثار و شهادت» که به معنای ترویج شکلی از کنش داوطلبانه است که به ارزش‌های جهان سنت متکی است. در جامعه مدرن که مبتنی‌بر اخلاق و ارزش‌های جهان سنتی نیست، می‌توان از تحلیل مزلو استفاده کرد. در این حالت، تا زمانی که نیازهای اولیه کنشگر برطرف نشود، اصلا میلی به ورود به کنش داوطلبانه ندارد. بنابراین می‌توان نتیجه گرفت که در جوامع غربی که شکل کنش داوطلبانه مدرن رواج بسیار بیشتری از ما دارد، نیازهای پایه‌ای برطرف شده است.
 آیا می‌توان چنین جمع‌بندی کرد که با توجه به این‌که جامعه ما در حالت گذار است، هر دوی این حالت‌ها وجود دارد، یعنی بخشی از کارهای داوطلبانه کاملا معنوی است و بخشی بعد از برآورده شدن نیازهای اولیه فرد، عینیت پیدا می‌کند.
بله و ما به هر دوی این نوع کنش‌ها نیاز داریم. هم کنش‌هایی که به ارزش‌های جهان سنت متکی و بی‌نهایت کارآ هستند و هم به کنش‌های داوطلبانه جهان مدرن برای این‌که کارهای گروهی، انجام بگیرد. گیدنز معتقد است که خودشکوفایی مخصوص جوامع مدرن متاخر است، یعنی جوامعی که مرحله مدرن‌شدن را پشت‌سر گذاشته‌اند. در این جوامع، کنش داوطلبانه، شکلی از خودشکوفایی است.


 
http://shahrvand-newspaper.ir/News/Main/10724/شناخت-ابعاد-جامعه‌شناسانه-فعالیت‌های-داوطلبانه-