| حسين نورينيا |
در خبرها آمده بود كه 7دانشآموز تركآباد كرمان پس از تعطيل شدن مدرسه و در راه بازگشت به خانه، همچون بسياري از روزهاي ديگر سوار وانتباري شدند كه پيش از رسيدن به روستايشان، پليس با مشاهده وانتبار از راننده ميخواهد توقف كند. راننده بيتوجه به تذكر پليس به راه خود ادامه ميدهد. اين وضع موجب ميشود پليس به تعقيب وانتبار بپردازد و در اين تقيب و گريز وانت واژگون ميشود و 3 نوجوان 15 تا 16ساله كشته ميشوند.ميتوان درباره اين اتفاق گفت: راننده وانت برخلاف قانون، دانشآموزان را سوار قسمت بار خودرو كرده بود و پليس هم وظيفه داشت پس از مشاهده آن، خودرو را متوقف كند و وقتي خودرو بيتوجه به دستور پليس به مسير خود ادامه داد، خلافي ديگر انجام داد و بعد هم به تعقيب پليس بيتوجه شد و بر سرعت خود افزود و اين حادثه تلخ رخ داد. احتمالا پليس هم چنين گزارشي را با طول و تفصيل بيشتر براي آگاهي عموم ارایه خواهد داد. اما اين همه مسأله نيست و ميتوان اين رويداد را بهگونهاي ديگر هم ديد و وجه نانوشته آن را خواند.دانشآموزان بسياري از روستاهاي ايران به جهت تعداد اندكشان به روستاهاي همجوار يا كمي دورتر ميروند تا بتوانند دوران تحصيل خود را بگذرانند. از اينرو، برخي از آنان هر روز مسيري چند كيلومتري را براي آمدوشد به مدرسه و خانه طي ميكنند كه اين مسير خواه ناخواه خطراتي را براي آنان به همراه دارد. اگر وزارت آموزشوپرورش فقط خاطرات دانشآموزان روستايي و اولياي آنان را از حوادث مسير آمدوشد خانه و مدرسه جمعآوري كند، حديث 70من كاغذ خواهد شد. با اين حال، هيچ برنامه مشخص و تعريفشدهاي براي اين موضوع وجود ندارد. وقتي آموزشوپرورش نميتواند در محل زندگي روستاييان خدمات آموزشي ارایه دهد و دانشآموزان مجبورند براي اين منظور مسيرهاي طولاني را طي كنند، به حال خود واگذار ميشوند و خانواده را مسئول ميداند. بيتوجهي آموزشوپرورش به اين موضوع به اين معني است كه دانشآموزان اين روستاها يا باید تركتحصيل كنند يا مخاطرات آمدوشد به مدرسه را به جان خود بخرند! در چنين شرايطي بسيار پيش ميآيد كه دانشآموزان رها شده به حال خود، از رانندگان مسير درخواست ميكنند تا آنها را به مقصدشان برسانند. در بسياري از اين مواقع چون اين دانشآموزان دستهجمعي آمدوشد ميكنند، سوار وانتبارها ميشوند و خوشحال و سرخوش از اين كه دستهجمعي و زودتر و با خستگي كمتر به خانه ميرسند. اين خوشحالي هم هنگامي كامل ميشود كه رانندگان وانت از آنان كرايه نگيرند؛ تجربهاي كه بارها و بارها برايشان تكرار شده است. حال اگر پليس با اين وانتها مواجه شود، چه بايد بكند؟ آيا تنها و تنها يك سناريو وجود دارد و آن اينكه خودرو را متوقف و دانشآموزان را پياده كند؟ يا پليس آموزشديده خلاق با رويكرد اجتماعي ميتواند چندين سناريو را در اينباره تعريف كند و مفيدترين و مؤثرترين آن را عملي کند؟ اما گويي پليس به جاي آن كه خود را عضوي از مجموعه بداند كه در ارتباطي تنگاتنگ و ارگانيك با آن به ترميم مشكل بپردازد، خود را عنصري متفاوت، فراتر و بيرون از موضوع قلمداد ميكند كه عمدتا نقشي تنبيهي براي خود قائل است. با چنين رويكردي است كه تنها يك راهحل به ذهن ميرسد و آن متوقف كردن خودرو و در صورت عدمتوجه خودرو، توسل به زور و تعقيب و گريز. وقتي تعدادي نوجوان سوار بر وانتبار هستند و راننده وانت با تعقيب پليس بر سرعت خودرو ميافزايد، پليس بايد اين فرض را نيز در نظر بگيرد كه ممكن است اين تعقيبوگريز به قيمت جان نوجوانان تمام شود و به شيوههاي ديگري براي برخورد با تخلف راننده متوسل شود؛ بهعنوان مثال ثبت پلاك خودرو و برخورد با خاطي در فرصتي ديگر يا اطلاعرساني به ديگر پليسهاي مستقر در مسير يا شايد اگر به جاي تعقيب، وانتبار را همراهي ميكرد تا در مسير با خطري مواجه نشود و دانشآموزان با امنيتخاطر بيشتري به مقصد برسند و در انتها وانتبار را بابت اين تخلف جريمه ميكرد، آنگاه تصور ديگری از پليس شكل ميگرفت؛ تصوري كه نه فقط ناشي از مسئوليت كاري و انتظامي، بلكه ناشي از مسئوليت اجتماعي پليس خواهد بود؛ مسئولیتی که به پلیس یادآور میشود به نحوی عمل کند تا بر زندگی اجتماعی جامعهای که در آن فعالیت میکند، تأثیر سوئی نگذارد. اگر پليس به اين بخش از مسئوليت خود بیشتر توجه ميكرد، پيش از هرچيز به اين موضوع ميانديشید كه شايد درست نباشد تعدادي نوجوان شاهد اين شيوه از تعقيبوگريز باشند و شادي كودكانهشان به ترس و وحشت بدل شود، چه رسد به اين كه در نهايت 3نوجوان در اقدامي كه ممكن است كمي ماجراجويي نيز در آن نهفته باشد، جان خود را از دست بدهند.