جنگ دوم جهانی چه بر سر جهان آورد؛ «واکسی» به روایت ویتوریو د سیکا
 
بی‌خانمان‌های ایتالیا
 

 

علیرضا عسگری- دانشجوی کارشناسی ارشد| ویتوریو د سیکا، کارگردانی پرآوازه است که فیلم «واکسی»، یکی از مهمترین آثار او نگاه‌مان را به خود می‌کشاند. جنگ دوم جهانی، دنیای شناخته‌شده زمین را به تغییرهایی بزرگ دچار کرد. این دگرگونی‌ها تنها در سطح‌های کلان سیاسی و اقتصادی نبود، جنگ جهانی درواقع تنها فروپاشی نظم برآمده از دل قرارداد ورسای و شکل‌گیری ابرقدرت‌های جدید را در صحنه سیاسی در پی نیاورد، که در ریز‌ترین گستره‌های زندگانی روزمره به‌ویژه در کشورهای غربی، تغییرهایی اساسی پدید آورد که نه‌تنها مثبت نبودند که فاجعه بار آوردند. آن دگرگونی‌های کلان البته به فروپاشی زندگی روزمره مردم منجر شد. زندگی در شرایط جنگ، خود دردسری بزرگ بود و مصیبتی دیگر در دنیای پس از جنگ به شمار می‌آمد. زندگی در کشورهای شکست‌خورده- متحدین- بسیار از انگلستان یا فرانسه سخت‌تر بود، زیرا کامیابان جنگ، در جایی چون آلمان، کشور را میان خود بخش کردند؛ البته کشوری که جز ویرانه‌ای از آن نمانده بود. وضع در ایتالیا نیز همین‌گونه اما با سطحی ملایم‌تر بود. مردم خشمگین ایتالیا پیش از خودکشی هیتلر در آلمان، موسولینی را همراه معشوقه‌اش کشتند و آمریکایی‌ها در چنین شرایطی کشور را تسخیر کردند. وضع زندگی روزمره مردم در این زمان کاملا درهم بود، زیرا دولت مرکزی با فتح نخست آمریکایی‌ها ازهم‌پاشید و سپس با فقری که گریبان اروپای در جنگ را گرفته بود، گذران زندگی با دشواری بسیار روبه‌رو شد. هزینه‌های مادی و معنوی حضور سربازان متفقین در ایتالیا نیز باری افزون بر دوش ایتالیایی‌ها بود. می‌توان انگاشت بر سر مردم عادی در چنان وضعیتی چه می‌آمد. مردم درواقع به سطح زیست انسان‌های بدوی فروافتادند که برای زنده‌ماندن باید می‌کوشیدند. ایتالیای شکست‌خورده در جنگ، همانند آلمان، باید حضور بیگانگان را تاب می‌آورد و با فقر دست‌وپنجه نرم می‌کرد. د سیکا در ‌سال 1946 میلادی روایتی از زندگانی اندوه‌بار کودکان کار ایتالیای پس از جنگ ارایه داده است. «واکسی» به کارگردانی او، تهیه‌کنندگی جوزپه آماتو و پائولو ویلیام تامبورلا، نویسندگی سرجیو آمیدی، آدلفو فرانچی، چزاره جولیو ویولا، چزاره زاواتینی و با هنرآفرینی فرانکو اینترلنگی، رینالدو زموردونی، آنیلو مله، برونو ارتنزی و امیلیو چیگولی، تصویری تلخ اما با روایتی جذاب از این پدیده نمایانده است. داستان فیلم درباره دو دوست به نام‌های جوزپه فیلیپوچی و پاسکال ماگی است که از راه واکس‌زدن روزگار می‌گذرانند. کودکانی بسیار در شرایط سخت زندگی در ایتالیای پس از جنگ یا برای کمک خرج خانواده یا به دلیل ازدست‌دادن سرپرست خود، به کارهای کاذب همچون واکس‌زدن روی آوردند. جوزپه و پاسکال در آرزوی خرید یک اسب مسابقه، پولی برای خود پس‌انداز کرده‌اند. در این هنگام برادر جوزپه، آتیلیو این دو نوجوان را به یک دلال معرفی می‌کند که به آنها دو پتوی آمریکایی می‌دهد تا در بازار آب کنند. جوزپه و پاسکال پتو را نزد یک زن فالگیر برده و می‌فروشند، اما در آن هنگام آتیلیو و دلال در نقش پلیس به خانه وارد شده، دارایی‌های زن را می‌گیرند. دو دوست اکنون پول کافی برای خریدن اسب را دارند. آنان پس از رسیدن به این آرزو اما سرنوشتی دیگر می‌یابند؛ زن فالگیر که از جعلی‌بودن ماجرا اطمینان می‌یابد نزد پلیس می‌رود و دو نوجوان دستگیر می‌شوند. آنها اما لب نمی‌گشایند تا برادر جوزپه و همدستش را لو دهند. پلیس آنها را به کانون اصلاح و تربیت می‌فرستد تا نوبت محاکمه‌شان فرارسد. دو بچه واکسی در آن محیط نامناسب است که روی سخت‌تر زندگی را می‌بینند. کارهای اداری در آن روزگار به‌کندی انجام می‌گرفت؛ نوبت دادگاه‌ها نیز بدین‌ترتیب دیر می‌رسید. جوزپه و پاسکال از یکدیگر جدا شده، به سلول‌های جداگانه می‌روند. پنج نوجوان در هر سلول کوچک بدون امکانات زندگی می‌کنند. غذایی که به آنها داده می‌شود سوپی ناچیز و بی‌کیفیت است. شماری از بچه‌ها با خوردن غذا بیمار شده، تا آستانه مرگ می‌روند و البته یکی از آنها در پایان فیلم می‌میرد. مسئولان زندان، کودکان را همچون نان‌خورهایی می‌نگرند که وظیفه تادیب‌شان را برعهده ندارند؛ برآن‌اند چنان کودکانی را باید حقیر شمرد و تنها تکه‌نانی جلوی‌شان انداخت. شرایط اقتصادی کل کشور را البته باید درنظر داشت. پزشک کانون یادآور می‌شود وضع بیمارستان‌ها نیز خراب است و کسی به بیماران نمی‌رسد. مسئولان با صحنه‌سازی شکنجه دروغین جوزپه، از پاسکال اعتراف می‌گیرند تا همدستان‌شان را لو دهد. برادر جوزپه و دلال این‌گونه دستگیر می‌شوند. دادگاه دو نوجوان نیز تشکیل و آنها به دو و یک‌سال زندان محکوم می‌شوند. پیوند میان دو دوست در میانه برهم‌می‌ریزد و آن دو از هم می‌رنجند. هم‌سلولی‌های جوزپه نقشه فرار کشیده‌اند. آنها در شبی که مسئولان زندان، فیلمی را نمایش می‌دهند، نقشه فرار را اجرا می‌کنند. مسئولان و پلیس در تعقیب آنها برمی‌آیند. خبر به گوش پاسکال می‌رسد که جوزپه می‌خواهد اسب مشترک‌شان را بفروشد، از این‌رو انتقام‌جویی، جای اسب را به پلیس لو می‌دهد. در صحنه آخر، پاسکال را می‌بینیم که جلوی اسب را می‌گیرد و ناخواسته جوزپه را می‌کشد.
نورمن هلند، در نوشتاری کوتاه نکته‌هایی مهم درباره تحلیل این فیلم یادآور شده است. فیلم، از نگاه او به راستی فقر طبقه پایین اجتماعی جامعه را در ایتالیای پس از جنگ نمایانده است. «واکسی» در زمره آثار نورئالیسم سینما جای می‌گیرد؛ سینمایی که از رئالیسم شاعرانه فرانسویانی چون ژان رنو تاثیر پذیرفته است. بهره‌گیری از مردم به‌عنوان بازیگران، تاکید بر فضا، نه حرکت‌های دوربین و بازنمایی فقر طبقات مردم پس از جنگ، از ویژگی‌های این سینما به شمار می‌آید. د سیکا چهره‌ای از کودکان می‌نمایاند که تکان‌دهنده است. آنها درگیر کار خیابانی‌اند و در آرزوهای کودکی‌شان به‌سرمی‌برند. چهره غرورآمیز کودک سوار اسب، در مقایسه با سر پایین واکس‌زن‌ها نشان می‌دهد زندگی در فضای پس از جنگ چه اندازه دشوار بوده است. هلند، به نقش کمرنگ زنان در فیلم به‌درستی اشاره می‌کند؛ زنان کمترین نقش را در فضای مردانه فیلم دارند که همان جامعه است. زنان این فیلم انسان‌هایی حاشیه‌ای‌اند؛ روسپی، فالگیر، مادر شکست‌خورده و دخترکی ساکت که جوزپه او را دوست دارد. آوای خاموش در جامعه اروپای جنگ و پس از آن، همان صدای زنان است. آنها در ایتالیای فاشیستی که بر پایه آرمان‌های مردانگی بنا شده بود، به بوته محاق فراموشی افتادند. مردانگی فیلم به روایت هلند، خشونت جامعه را می‌رساند. این مردانگی، از صحنه‌های جنگ در فیلمی به نمایش درمی‌آید که در زندان پخش می‌شود، سپس به مردانگی مسئولان کانون می‌رسد که در پی تنبیه و تحقیر کودکان‌اند. آن دنیا، گستره یک تکامل بدوی را می‌نمایاند؛ قوی، ضعیف را می‌خورد، برای زنده ماندن باید جنگید. این، همان کاری است که پاسکال می‌کند تا در برابر هم‌بندی قلدر بایستد؛ دنیایی، از درد و دروغ و فریب، سرشار.
وکیل جوزپه او را راضی می‌کند به سود خود به پاسکال خیانت کند. وکیل در دادگاه تقصیرها را گردن پاسکال یتیم می‌اندازد که جوزپه را فریب داده است. مسئولان کانون با صحنه‌سازی وامی‌نمایانند درحال کتک‌زدن جوزپه‌اند تا پاسکال اعتراف کند. جوزپه با شنیدن خبر زندانی‌شدن برادر، در پی انتقام از پاسکال برمی‌آید. او با پنهان‌کردن چاقویی در سلول او، کتک‌خوردنش را موجب می‌شود. پاسکال در ادامه انتقام‌ها، جای جوزپه را لو داده، سرانجام او را می‌کشد. د سیکا به‌درستی، جامعه آن روز را به زندان تشبیه کرده است؛ زندانی که مکان فریب و ریاست و سبب می‌شود انسان‌های درست نیز به کارهایی ناشایست همچون دروغ و جنایت کشانده شوند. اوضاع جامعه و سیاست در همه زمینه‌ها برهم‌ریخته است؛ کارهای اداری پیش نمی‌رود، وکیل تسخیری پاسکال، پیرمردی است که پرونده را نخوانده و هیچ سخنی برای عرضه در دفاع از او ندارد، دادگاه‌ها دیر تشکیل می‌شوند. همه این وضعیت‌ها، کشور و جامعه‌ای را می‌نمایانند که همه چیزش درهم‌وبرهم است. پدیده فقر در این میان به چشم می‌آید که عامل فروپاشی خانواده است. خانواده پاسکال، مرده و جوزپه و برادرش به زندان افتاده‌اند، درحالی‌که مادر سرپرست باید از پس آنها برآید.
جامعه‌ای که د سیکا تصویر می‌کشد، همان ایتالیای رویایی موسولینی به شمار می‌آید که اکنون جامه حقیقت پوشیده است. کارگردان، حقیقتی دیگر مطرح می‌کند که درنگی مهم برمی‌انگیزد؛ راستی و درستی کودکانه، در جامعه آشوب‌زده ما، به بزهکاری و جنایت بدل می‌شود؛ آن معصومیت و دوستی دوام نمی‌یابد، زیرا جامعه (زندان) آنها را «بزرگ» می‌کند. فقر، ناچاری در پی دارد و ناچاری بزه پدید می‌آورد. جنایت پایان فیلم، اوج سیاهی آن جامعه پس از جنگ است. پاسکال، دوستی را می‌کشد که در زمان ورود به زندان نمی‌توانست از او جدا شود. جوزپه، پاسکالی را رها کرده و می‌گریزد که با او رویای خریدن اسب داشته است. اسب، همان آرزویی که با یکدیگر برآورده‌اند، مایه دردسرشان می‌شود؛ شراکت، نخستین گام آنها به سوی بزرگسالی است؛ همان نشان می‌دهد دنیای آدم‌ها در بزرگسالی چه اندازه دگرگونه است! 

واکسی؛ خوانشی از  بی‌خانمانی

روزنامه نیویورک تایمز در 27 آگوست 1947 میلادی نقدی کوتاه بر فیلم «واکسی» ساخته د سیکا منتشر کرد که روایت‌هایی جذاب درباره جامعه ایتالیا در روزگار جنگ دوم جهانی دربردارد «مصیبت و بدبختی کودکان گرسنه و بی‌خانمان ایتالیا در همان روزهای نخست پس از سقوط فاشیسم، در واژه جاندار و تکان‌دهنده «واکسی» خود را نشان داد. این درام ایتالیایی... گرچه یک فیلم خوش‌ساخت (فنی) و بی‌نقص نیست، اما روح مضطرب ملتی بی‌سامان، قحطی‌زده و ازپاافتاده را به نمایش می‌گذارد آن هم با چنان رئالیسم غیرقابل انعطافی که سختی و زمختی استخوان‌بندی فیلم، زیر سایه نیروی احساس غالب آن می‌رود. عبور سریع صحنه‌ها سبب می‌شود یکپارچگی و تداوم فیلم ب[ه]هم بریزد اما از سوی دیگر، کارگردانی ویتوریو د سیکا، فهمی نیرومند و همدلانه از طبیعت جوانی پوچ و ناگوار را به نمایش می‌گذارد. میراث فاشیسم برای کودکان ایتالیا، جام شوکران بود، «واکسی» خوانشی سخت‌گیر از نومیدی و فسادی است که قلوب و اذهان بیشترین مردان آینده ایتالیا را تسخیر کرده است. آقای د سیکا برای ساخت این فیلم از خیل عظیم بچه‌ولگردهای گرسنه و ژنده‌پوشی الهام گرفت که نیروهای آمریکایی را همراه جعبه واکس‌شان، در ناپل، رم و شهرهای دیگر دنبال و سربازها را مسخره می‌کردند. برخی از این جوانان با سر پرشور مهره سوخته دلال‌های بی‌مرام بازارهای سیاه می‌شدند و مانند جوزپه و پاسکال، به زندان می‌افتادند تا از پای بیفتند و هر آنچه از ذره‌ای از خوبی در آنان باقی مانده بود، از میان رود، درحالی‌که مقامات بی‌کفایت پلیس با بی‌میلی به دنبال مجرمان واقعی می‌گشتند. «واکسی» علیه محکومیت‌های ناعادلانه در زندان و سرپرستی غیرانسانی این قربانیان بدبخت جنگ، صریحا صدای خود را بلند می‌کند. در آن‌جا که همدلی و مهربانی باید صورت گیرد، در عوض، چماق سترگ مسئولان بلند می‌شود. کانون اصلاح و تربیتی که جوزپه و پاسکال در آن محبوس شده‌اند، خود مکانی مناسب برای پرورش مجرمان است و علاوه بر آن‌که بچه‌ها از رنج‌های جسمانی به زحمت می‌افتند، نگهبانانی فاسد بر آنان نظارت می‌کنند که از بسته‌های غذایی‌شان می‌دزدند و همیشه آماده رشوه گرفتن‌اند. نومیدی کامل از آینده این جوانان که این فیلم به تصویر می‌کشد، با مرگ تصادفی اما بی‌رحمانه جوزپه به دست دوستش پاسکال، پس از فرار از زندان، به نحوی خشن به تصویر می‌آید. تنها عنصر دلگرم‌کننده «واکسی» این است که فیلم ابزاری بود در جهت آغاز اصلاحات در نحوه رفتار  با بزهکاران جوان ایتالیایی، با این حال هیچ راه‌حلی برای این مسأله ارایه نمی‌دهد».

 


 
http://shahrvand-newspaper.ir/News/Main/106468/بی‌خانمان‌های-ایتالیا-