اسماعیل قدیمی استاد دانشگاه
هر عالمی، ادبی دارد. ادب در باطنیترین معنای خود، تجلی نسبت میان آدمی و هستی است. ادب ظهور معنایی است که ما از نحوه بودنمان در عالم دریافت میکنیم. اما در فهم ظاهری و اجتماعی، ادب اصطلاحا رعایت قواعدی است که با تأیید عموم اهالی آن عالم همراه است و عدم رعایت آن شماتت و تقبیح آنها را در پی دارد. متناسب با بنیانهای نگرشی هر حوزه تمدنی، ادب آن عالم با دیگری تفاوت پیدا میکند.
به طور مثال در فهم ادب کلانشهرهای مدرن به نوعی رفتار خاص اشاره میشود که اصطلاحا (Sivil Inattention) یا بیتوجهی مدنی گفته میشود. بیتوجهی مدنی یعنی اینکه شهروند جامعه مدرن در مواجهه اتفاقی با رهگذران آشنا، بهجای آغاز گفتوگو و احوالپرسی، تغافل میکنند و از کنار آنها با بیاعتنایی میگذرند. بشر جدید بهرغم سعی وافری که در تحریککنندگی و جلب نظر دیگران دارد ولی باطنا از بودن با آدمیان میهراسد. او خاص میپوشد، خاص آرایش میکند، خاص میخرامد، خاص حرف میزند، اما در عین حال بیاعتنا و منفرد باقی میماند. بنابراین میتوان گفت ادب زندگی اجتماعی در کلانشهرهای مدرن دقیقا نوعی بیادبی در اجتماعات دیگر است.
در کلانشهرهای مدرن، آنچه که عرفا رفتار گرم و صمیمی خوانده میشود، به نوعی فضولی و مزاحمت تعبیر میشود. بر همین سیاق، شهروند مدرن حتی وقتی رهگذری میخواهد از او وقت را بپرسد یا در پیدا کردن نشانی از او کمک بگیرد، احساس عدم امنیت میکند. درحالیکه ادب اجتماعی ایران پیش از تجدد، متضمن برقراری ارتباطات میان فردی و ثیاق رفتارهای اجتماعی است که به بهانههای کوتاهمدت و گذری میان افراد شکل میگیرد.
برخی فلاسفه تاریخ معتقدند شهروندان در جهان شهرها هرچند ظواهر ادب و اخلاق اجتماعی را رعایت میکنند، لیکن عمیقا بیادب، خام و بیبهره از تربیت انسانی و اجتماعیاند.
ادب و اخلاق اجتماعی آنها صرفا رعایت ظواهری است که نوعی تشخص اجتماعی به آنها میدهد؛ بنابراین نماد هویت به حساب نمیآید. آنها لباسهای خوب میپوشند، بهداشت را رعایت میکنند، صف و نوبت را مراعات میکنند، در مترو و تاکسی بلند حرف نمیزنند و... این آداب عموما نوعی رفتار ناشی از عادت و بدون ارتباط با فهم و احساس عمیق انسانی است. به عبارتی ادب ظاهری شهروندان مدرن، با نوعی بیادبی و بیتعهدی عمیق باطنی همنشین میشود که ناشی از سرگشتگی او و عین گسستگی و جدا افتادن او از معنای اصیل حیات است. بهطور مثال از یک رهگذر خوش لباس انتظار نمیرود، هنگامیکه دو کودک را درحال زد و خورد میبیند، پادرمیانی کند و آنها را به صلح و آشتی دعوت کند؛ یا اگر کسی از او تقاضای کمک میکند با احساس تعهد برای او وقت بگذارد؛ یا با شنیدن صدای گریه و شیون از خانه همسایه، جویای احوال او شود؛ او راه خود را میگیرد و با بیتوجهی مدنی به «خود» میپردازد.
مفاهیمی چون احترام به دیگران، تواضع، آرامش، صبر، مسئولیتپذیری و... همگی مفاهیمی مشترکند که روانشناسی جدید هم به کرات از آنها بهعنوان ادب اجتماعی و اخلاق عمومی یاد میکند. اما تفاوت بنیادینی در تلقی از این مفاهیم با تلقی دینی از آنها دارد. بسیار دیده و شنیدهاید که روانشناس خوش لباس و متشخصی به آرامی شهروندان را به آرامش، صبر و رعایت حقوق دیگران سفارش میکند. استادان و مشاوران و مددکاران اجتماعی مدرن، درواقع به شهروندان میآموزند که رفتاری را بیاموزند تا زندگی برای آنها و دیگران لذتبخشتر باشد. اما هیچگاه به این سوال پاسخ داده نمیشود که چرا شهروندان مدرن کمتر به آموزشهایی که میبینند پایبند، میشوند.
اخلاق و ادب در سبک زندگی مدرن، بهرغم اشتراک در صورت الفاظ، اما تفاوتی مبنایی با اخلاق و ادب در سبک زندگی ایرانی دارند. به اصطلاح گفته میشود این دسته از مفاهیم دچار «فروکاست» یا تقلیل و تعویل در معانی شدهاند. اخلاق و ادب در تلقی دینی، متصف شدن ظاهری به برخی اوصاف یا رعایت قواعد صوری اجتماعی نیست. به عبارتی صبر، تواضع، آرامش، عزتمندی و... نه بهعنوان مجموعه رفتارهایی که باید آموخته شوند یا قواعدی که باید رعایت شوند که بهعنوان «ملکاتنفسانی» شناخته میشوند. علامه طباطبایی(رحمتالله علیه) صاحب تفسیرالمیزان میفرمایند:
«علم اخلاق عبارت است از فنی که پیرامون ملکات انسانی بحث میکند، ملکاتی که مربوط به قوای نباتی و حیوانی و انسانی اوست برای این هدف بحث میکند که فضایل را از رذایل جدا سازد.»
این تعریف و تعاریف مشابه، اخلاق را برآمده از خلق و باطن انسانی میدانند که تجلیات ظاهری آن در شکل رفتار ظاهری و ادب اجتماعی دیده میشود. به تعبیر عرفان اسلامی انسان صادراتی دارد هماهنگ با واردات او و آنچه از او سرمیزند؛ ثمره ملکات نفسانی او و حاصل تربیتی است که «واجد» آن شده است. در حکمت اسلامی، فضایل اخلاقی مرحلهای است که در وجود انسان «محقق» میشود و درواقع انسان طی مراتب سلوک «واجد» این مرتبه میشود و فضایل به صورت ملکاتی در تملک نفس او درمیآیند. تلقی اینچنینی از اخلاق طبعا همنشین با حضور، ذکر، خلوت و عبادت است و نه ثمره آموزشهای شهروندی یا توصیههای ایمنی یا
مهارت افزایی و امثال این تعابیر عرفی بازمیگردد.
امروزه زیاد دیده میشود که متناسب با فرهنگ عمومی کلانشهرهای مدرن، توصیههای اخلاقی ناشی از معانی باطنی، جای خود را به مفاهیم تقلیل یافته و عرفی میدهند. زمانی روی قبضهای آب و برق این عبارت آمده بود که «مصرف بیرویه موجب ضمان است»؛ این تعبیر یک تحذیر و هشدار اخلاقی و شرعی است و با این جمله که «ارایه بلیت نشانه شخصیت شماست» بهطور مبنایی متفاوت است. اولی نمایانگر ارتباط معنایی آدمی با یک زیست باشعور است و دومی نمایانگر دست و پا زدن برای جعل هویت برای انسانی است که در پی جلب توجه دیگران است؛ اولی هشداری است مبتنی بر تعهد باطنی مخاطبان به نسبت میان رفتارهایشان و نتایج شرعی و اخلاقی آن؛ و دومی یک هشدار نسبت به تشخص ظاهری اجتماعی است. بنابراین شهروند مدرن میآموزد در مواقعی که نظارت عمومی وجود ندارد، رعایت قواعد اخلاقی هم ضرورتی ندارد. او بهطور مکانیکی در مواقع لزوم مؤدب به ادب شهروندی است و در مواقع دیگر انسانی است به غایت خام و تربیت نشده که به اقتضای نفس خود رفتار میکند.