اخلاق شالوده است
 

 

قاسم پورحسن استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی

از زمانی‌که فیلسوفان پیوند میان اخلاق و زندگی را مطرح کردند، دو مفهوم اساسی شکل گرفت. یکی این‌که چگونه می‌شود زندگی انسانی را براخلاق استوار کرد و دوم این‌که چه چیزی اخلاقی تلقی می‌شود. در پرتو این دو پرسش بود که جست‌وجو از فضیلت و سعادت، پراهمیت جلوه کرد. در نگاه اول این دو مفهوم صرفا مفاهیمی فیلسوفانه بودند اما زمانی که با زندگی و زندگی اخلاقی در جامعه پیوند خورد به تدریج به معنایی انضمامی، اجتماعی و اخلاقی تبدیل شد. جست‌وجوی این‌که چگونه زندگی اخلاقی امکان‌پذیر می‌شود از همان ابتدا به پرسشی بسیار مهم تبدیل شد که توجه بسیاری از متفکران و فیلسوفان را به خود معطوف کرده بود. امروز وقتی از پیوند زندگی و اخلاق به‌عنوان زیست اخلاقی حرف می‌زنیم، نشان می‌دهد بشر تاکنون نتوانسته است راه دستیابی به زیست اخلاقی و اصول و قواعد دستیابی به آن را پیدا کند. لذا طبیعی است که در جامعه بشری اخلاق همچنان مورد توجه باشد زیرا زیست بدون اخلاق امکان ندارد. زندگی کردن با ثروت و بدون آن یا با اندیشه و بدون اندیشیدن امکان‌پذیر است اما جامعه انسانی و زندگی در این جامعه بدون اخلاق برای متفکران غیرقابل فهم است. امروزه که از فقدان زیست اخلاقی صحبت می‌کنیم، نشان می‌دهد با بحرانی در زمینه اخلاق مواجهیم یعنی از پایان سده شانزدهم تاکنون، اخلاق گمشده زندگی بشری بود اما این عامل حالا در زندگی انسان‌ها کمتر جا دارد. این پرسش مهم‌تر از پرسش پیوند زندگی و اخلاق است که چرا به‌رغم جست‌وجوی زیست اخلاقی در تمام این سال‌ها، پیدا کردن آن امکان‌پذیر نشد.
دو معضل اساسی در این زمینه وجود دارد. اول این‌که انسان‌ها فهم درستی از زیست اخلاقی در دوره جدید ندارند و بسیاری از امور در دوره جدید بنیان‌های اخلاقی را کنار زده، به همین دلیل امروزه خیلی از امور جایگزین اخلاق شده است. به‌طور مثال رفاه مهم‌تر از اخلاق جلوه داشت و افراد تصور می‌کردند زندگی با رفاه و بدون اخلاق امکان‌پذیر است اما زمانی که دچار بحران شدند، دریافتند بدون اخلاق نمی‌شود زندگی کرد. بسیاری از انسان‌ها در دوره جدید بدون این‌که نسبت دقیق بین اخلاق و تکنولوژی را بفهمند، مقهور تکنولوژی شدند به همین دلیل امروزه مسأله چگونگی نگاه اخلاقی در تکنولوژی مطرح می‌شود. برخی نیز مقهور قدرت شدند و از این زاویه، مسأله نگاه اخلاقی در قدرت مورد بحث است. این معضلات که با کنار زدن حیات اخلاقی به وجود آمد امروز در جامعه بشری تبدیل به یک بحران شد بنابراین وقتی داریم از زیست اخلاقی می‌پرسیم باید این معضلات را به درستی درک کنیم که سبب شده‌اند انسان‌ها مقهور پدیده‌های جدید شوند. پدیده‌هایی که موجب غفلت انسان‌ها از اخلاق شد. همین که مسأله زیست اخلاقی هنوز مورد پرسش است نشان از بروز مشکلاتی در این زمینه و دغدغه ما دارد که باید دوباره دنبال اخلاق برویم. اما از سویی، مشکل این است چیزی که تعبیر به زندگی می‌کنیم از نگاه اخلاقی زندگی نیست. زندگی در چارچوب اخلاقی تعریفی دارد و در دنیای جدید، زیست اخلاقی راه درمان بحران زندگی است.
بنیادی‌ترین اموری که باید به آنها توجه شوند دو مورد است. نخست این‌که فهم درست از زیست اخلاقی شکل بگیرد و دوم این‌که انسان‌ها متوجه جایگاه و اهمیت اخلاق در زندگی شوند. در بسیاری از موارد در مناسباتمان ناآگاهانه اخلاق را کنار می‌زنیم و تصور می‌کنیم که برنده هستیم درحالی‌که کنار گذاشتن اخلاق یعنی بازنده و محروم شدن و این چیزی است که با فهم درست از اخلاق شکل می‌گیرد. قدرت، حکومت، سیاست و تحولات اجتماعی اگر در چارچوب و مدار اخلاقی باشند، می‌توانیم زندگی را به زندگی صحیح و جامعه سالم تعبیر کنیم. امروزه جوامع از فقدان اخلاق رنج می‌برند چرا که ما در داوری‌ها، مناسبات، تلاش‌ها و فعالیت‌هایمان توجه نمی‌کنیم که اخلاق چه جایگاهی دارد درحالی‌که مهم‌ترین مسأله ما مسأله اخلاق است. به همین دلیل باید بازکاوی جدیدی درباره جایگاه اخلاق در جامعه صورت بگیرد و ببینیم آیا با مراجعه به اخلاق و به‌خصوص اخلاق از منظر دینی می‌توانیم معضلات را به درستی حل کنیم. بسیاری از بحران‌ها و مصائبی که امروز با آنها روبه‌رو هستیم، ناشی از فقدان فهم صحیح اخلاق است. تصور می‌کنیم اخلاق توصیه است درحالی‌که اخلاق شالوده و سنگ بناست.
زندگی اخلاقی درست‌ترین نوع زندگی است نه این‌که فقط یکی از انحاء زندگی باشد. باید قدرت و مناسبات و تحولات و کوشش‌ها برمبنای اخلاق شکل بگیرد. آن وقت دگرگونی در فهم اخلاق را هم شاهد خواهیم بود. متفکران برای بنیان گذاشتن جامعه برمبنای اخلاق وظیفه دارند و این وظیفه نباید فقط تبدیل به رویکرد علمی باشد و در مقاله و نوشتن خلاصه شود. آنها همان‌طور که در قبال آگاهی و جهل جامعه مسئولند در مورد یک جامعه با مبنای اخلاقی هم وظیفه دارند. باید تلاشمان این باشد که اخلاق را در جامعه جاری کنیم. قدرت بدون اخلاق نمی‌تواند کامیابی پیدا کند و جامعه بدون اخلاق تباه شده و مریض است و هیچ‌گاه به سعادت دست پیدا نمی‌کند. این‌گونه نیست که تنها عده محدودی از کسانی‌که اهمیت اخلاق را می‌فهمند وظیفه‌شان جاری کردن اخلاق در جامعه باشد. در جوامع انسانی مهم‌ترین مشکل نبودن اخلاق است نه نبودن ثروت و قدرت. همچنان که ثروت را باید براساس اخلاق درک کرد. اگر قدرت برمبنای اخلاق باشد، جامعه، جامعه سالمی است. آنچنان که در مناسبات بین‌الملل می‌بینیم وقتی اخلاق کنار گذاشته می‌شود هر عملی تجویز و توجیه می‌شود اما با اخلاق نمی‌شود هر عملی را توجیه کرد. در صورتی‌که جامعه فهم درستی داشته باشد اخلاق می‌تواند شالوده صحیح باشد و در قبال جامعه مسئولیت ایفا کند.


 


 
http://shahrvand-newspaper.ir/News/Main/10175/اخلاق-شالوده-است