شماره ۹۵۴ | ۱۳۹۵ دوشنبه ۵ مهر
صفحه را ببند
قهر تاریخی ایرانیان با علم نوین آمار چرا به آشتی نمی‌انجامد
آن «عمارت عالی منظم» برپا نشد

|  مهدی یساولی|   دبیر روایت نو |

1- «در عصر ما هیچ علم شیرین‌تر و دلفریب‌تر از علم استاتیستیک نیست، چونکه آن ستون‌های طویل ارقامی که در جداول ثبت می‌کنند، حاصل نتایجی هستند که در خصوص جمعیت و زراعت و تجارت و صناعت و لشکر برّی و بحری و غیره هر مملکت به دست آورده‌اند». این علم شیرین و دلفریب استاتیستیک، که امروزه «آمار» می‌نامیمش، در میانه‌های دوره قاجار به اندازه‌ای برای ایرانیان تازگی و نیز جاذبه داشت که میرزا عبدالغفار نجم‌الدوله اصفهانی، سرتیپ و معلم کل علوم ریاضی در مدرسه دارالفنون را برآن داشت نه تنها با این توصیف در «رساله تشخیص نفوس دارالخلافه به سال 1284 قمری»، اهمیت آن را برای جامعه ایران یادآور شود، که، او را به رویابافی کشاند. او که به تعبیر ناصر تکمیل‌همایون، تاریخ‌نگار و نویسنده، «از دانشمندان استثنایی ایران که در دوره قاجاریه زیسته» و «موسس علم آمار (احصاییه) در ایران» به شمار می‌آید، چنین آرزو کرد «بسیار مایلیم در صدر بنای عمارت عالی منظمی از علم استاتیستیک باشیم، پس اکنون باید هرکدام اسبابی در پای کار حاضر نماییم تا روزی عمارت برپا شود». اسبابی که به روایت میرزا عبدالغفار نجم‌الدوله باید در «پای کار» حاضر آید تا آن «عمارت عالی منظم از علم استاتیستیک» برپا شود، پس از کوشش‌های اولیه در دوره ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه قاجار، تا سال‌های پایانی این حکومت فراهم نیامد. آنگونه که سیروس سعدوندیان و منصوره اتحادیه در کتاب «آمار دارالخلافه تهران (اسنادی از تاریخ اجتماعی تهران در عصر قاجار)» بررسیده‌اند، با آشنایی اولیه دانشمندان دوره قاجار از جمله نجم‌الدوله با علم استاتیستیک، دست‌کم سه فعالیت با موضوع آمار در آن روزگار انجام پذیرفته است؛ یک، «صورت عدد خانه‌ها و سایر بناهای دارالخلافه باهره تهران، به سال 1269 هجری قمری»، دو، «جغرافیا در نفوس اهالی دارالخلافه ناصره از عبدالغفار منجم‌باشی اصفهانی، نجم‌الملک، به سال 1286 هجری قمری و سه، «تعیین و ثبت ابنیه محاط خندق شهر دارالخلافه باهره از اخضرعلیشاه به سال 1317 هجری قمری». دهه‌ها اما زمان نیاز بود تا ایرانیان با علم نوین آمار و کارایی آن در اداره کشور آشنا شوند. برخی پژوهشگران، رخداد جنبش مشروطیت ایران را در این آشنایی موثر می‌دانند؛ دگرگونی بزرگ ایران معاصر که به ویژه در حوزه اجتماع و سیاست، ایرانیان را با جهان نو روبه‌رو ساخت. ناصر تکمیل‌همایون در این‌باره می‌نویسد «پس از مشروطیت با تاسیس «بلدیه قانونی» عنایت به امور احصایی [آماری] بیشتر شد و اندک‌اندک راه و روشی پدید آمد که به یمن حرکت‌های علمی آمارشناسان و آمارگران ایرانی، اکنون در عصر ما آرزوی میرزا عبدالغفار نجم‌الدوله اصفهانی تحقق تاریخی پیدا کند».
2- نود و سه سال پس از کوشش‌ها و رویابافی‌های نجم‌الدوله، روزنامه اطلاعات به سال 1338 گزارش داد هنگامی که دولت تصمیم گرفت به جای خرید قند و شکر به مردم کوپن بدهد، جمعیت تهران یک‌باره به یک برابر و نیم رسید! آنگونه که نویسنده روزنامه تصریح می‌کند سرشماری انجام‌شده در همان سال‌ها نشان می‌داد جمعیت تهران کمتر از صورت موجود در اداره ثبت احوال بوده است. آمار جمعیت کشور نیز از وضعیت آماری پایتخت بهتر نبوده است. گویا اختلاف میان آمار عمومی و آمار ثبت احوال در آن سال تقریبا سه میلیون نفر بوده است؛ آمار عمومی، جمعیت را نوزده میلیون و آمار ثبت احوال تعداد جمعیت کشور را بیست و دو میلیون نفر برآورد کرده بودند. نکته جالب این که در همان زمان دانشمندان جهانی آمار برآن بودند هیچ‌کدام از این دو رقم نیز درست نیست! این مساله، یک معنا بیش‌تر نداشته است؛ این که همه کوشش‌های یکصد ساله ایرانیان برای بهره‌گیری از علم آمار و دستیابی به یک عدد علمی مشخص از وضعیت جمعیت مردمان و ساکنان ایران تا آن روزگار، «هیچ» بوده است.
3- از نخستین کوشش‌های پراکنده برای دستیابی به آمار در دوره قاجار که بگذریم، نخستین آمارگیری، بر اساس قانون، در سال 1297 خورشیدی به موجب تصویب‌نامه هیات وزیران انجام پذیرفت. آنگونه که عبدالله مستوفی در کتاب «شرح زندگانی من» روایت می‌کند «در کابینه قرارداد وثوق‌الدوله یک نیمه قانونی برای آمار و سجل احوال گذشته بود که هیات وزرای آن را وضع و تصویب کرده و نظمیه شهرها مامور اجرای آن شده بود. و باین ترتیب قدم اول تاسیس اداره سجل احوال یا اداره احصائیه یا آمار برداشته شد». به موجب این تصویب‌نامه، همه سرپرستان خانواده‌ها مکلف بودند به حوزه‌های سجل احوال رفته، برای هریک از فرزندان عائله خود اظهارنامه‌ای در دو نسخه نوشته و به اداره ثبت احوال تسلیم کنند و در برابر، شناسنامه‌های خود را بگیرند». واگذاری انجام ماموریت نخستین احصائیه قانونی ایران به «نظمیه»، می‌تواند نکته‌ای مهم باشد. شیوه اجرای این احصائیه، نکته‌ای دیگر به شمار می‌آید که خاطره‌ای بد از آن برجای گذارد؛ بدین‌گونه که «حقوق مامورین آن از عواید صدور شناسنامه (هر شناسنامه یک ريال) [در نظر گرفته شد] و در نتیجه مقدار زیادی شناسنامه‌های بی‌اصل صادر شد بدون اینکه در مقابل آنها اظهارنامه‌ای وجود داشته باشد». مستوفی، از شیوه اجرای نخستین احصائیه روایتی مهم دارد «... اجمالا هرکس هر رطب و یابسی بدهنش می‌آمد به مامور نظمیه می‌گفت و این مامور هم هرچه دلش می‌خواست می‌نوشت و عجب‌تر اینکه وقتی ورقه سجل (شناسنامه) بدست صاحبش می‌رسید و می‌خواست غلط‌های شتری آن را ولو از حیث املاء اصلاح کند آقایان نظمیه‌چی‌ها راضی نمی‌شدند که غلط‌های ارتکابی خود را هم تصحیح نمایند ...». دایره سجل احوال سه سال بعد در 1300 خورشیدی از اداره تشکیلات نظمیه منتزع و به اداره بلدیه واگذار شد. این دگرگونی‌ها در جایگاه‌های اداری سجل احوال و آمار در سال‌های بعد نیز تداوم یافت «در بهمن 1314 بر حسب تصویب ریاست وزراء نام این اداره به «اداره کل احصائیه و ثبت احوال» تغییر یافت و در 1316 باز نام آن به «اداره آمار و ثبت احوال» مبدل شد... در سال 1337 وظایف اداره آمار و ثبت احوال از یکدیگر تفکیک و اداره‌ای به نام «اداره کل ثبت احوال» تشکیل شد و قسمت آمار آن به سازمان برنامه منتقل و به نام «اداره آمار عمومی» موسوم گشت تا علاوه بر تهیه احصائیه افراد بتوانند در سایر مسائل اجتماعی و مملکتی هم اطلاعات و آمارهای لازم را فراهم نماید و مدتی این دو اداره یکی تابع وزارت کشور بود و دیگر تابع سازمان برنامه تا اینکه در سال‌های بعد بموجب قانونی هر دو اداره باز یکی شده تحت نظر سازمان برنامه درآمد».
4- حسین مجبوبی اردکانی در کتاب «تاریخ موسسات تمدنی جدید در ایران»، مشکلات آمار در ایران را چنین برمی‌شمرد «بیسوادی اکثریت مردم که نه تنها فایده و معنی ورقه هویت را درک نمی‌کردند بلکه از انتخاب نام خانوادگی هم عاجز بودند. ... مشکل دیگر پراکندگی فوق‌العاده آبادیها و روستاهای ایران است و نبودن راه‌های خوب که به آسانی بتوان با ساکنین این نقاط ارتباط برقرار نمود. مشکل دیگر وجود ایلات و قبایل چادرنشین است که در یک نقطه ثابت منزل ندارند و از اینرو به آسانی تعیین عده و توزیع شناسنامه بین آنها میسر نبود و نیست».
5- نخستین سرشماری رسمی کشور بر اساس قانون مجلس شورای ملی در سال 1318، در تیر ماه همان سال از کاشان آغاز شد. سرشماری‌های بعدی، در سال‌های 1335 و 1345 انجام پذیرفت. دستاوردهای هیچ‌یک از این سرشماری‌ها دقیق و درست نبود؛ به گونه‌ای که به تصریح منابع تاریخی، در آن‌ها «اشتباهات بسیار هست بطوریکه شامل تقریب نزدیک به صحت هم نمی‌شود». مشکل‌ها و مسائل گوناگون موجب می‌شد نتیجه‌های سرشماری با واقعیت فاصله‌ای بسیار داشته باشد. روزنامه کیهان به تاریخ 8 آبان 1345 درباره مشکلات سرشماری آن سال، برخی از مسائل پیش روی سرشماری یادشده را گزارش کرد. بر آن اساس، در تهران «بعضی از ساکنان شمال شهر حاضر نبودند به مامورین آمارگیری جواب درست بگویند. خانواده‌های زیادی نوکر یا باغبان منزل را مامور گفت‌وگو می‌کردند و بالطبع او نمی‌توانست به سؤالات جواب درست بدهد. در جنوب شهر هم بعضی مادران و پدران از فاش کردن نام افراد خانواده خود حذر داشتند و به مامورین می‌گفتند ما نام کسان خود را به اشخاص نامحرم نمی‌گوئیم». نکته جالب سرشماری سال 1345، یعنی دقیقا یک‌صد سال پس از نخستین کوشش‌های نجم‌الدوله برای آشنایی ایرانیان با «علم استاتیستیک»، کشف ده‌ها دهات مسکون و جزیره‌های غیر مسکون در مناطقی چون یزد، خراسان، آذربایجان غربی و مسجدسلیمان بود. روزنامه‌های آن روزگار در این‌باره نوشتند «کار این اکتشافات جغرافیایی به‌جائی رسیده بود که به‌قول رئیس مرکز آمار ایران برای کشف دهات جدید جایزه می‌دادیم و متلک می‌شنیدیم. در سرشماری جدید وقتی مامورین ما بنقطه‌های جدید می‌رسیدند یا دهی را پیدا می‌کردند به آنها جایزه داده می‌شد ما از این کار لذت می‌بردیم و ضمنا متلک‌ها را هم تحمل می‌نمودیم». در سرشماری سال 1345، یکی از خانم‌های سرشمار هنگامی که از مردی در کرمان پرسید چرا به دروغ گفته است چهارده بچه دارد، چنین پاسخ شنیده بود «چون فکر می‌کردم دولت می‌خواهد گندم و یا چیز دیگری تقسیم کند». این نادرستی‌ها در شرایطی به آمارهای سرشماری سال 1345 راه می‌یافت که قرار بود آمار و اطلاعات به دست‌آمده از آن «برای پیش‌بینی‌های مورد نیاز برنامه عمرانی چهارم مورد استفاده قرار گیرد»؛ هرچند «انتشار نتایج سرشماری موقعی صورت گرفت که برنامه چهارم آخرین مراحل تنظیم و تدوین را طی می‌کرد و بنابراین از این آمارها در برنامه چهارم عمرانی کشور کوچکترین استفاده‌ای نشد. ... سرشماری 1345 حتی نتوانست میزان رشد سالیانه جمعیت ایران را مشخص سازد».

دستیابی به یک آمار درست و دقیق از وضعیت جمعیت در ایران، یکی از مسایل اساسی جامعه ایران و نیز آرزویی 150 ساله به شمار می‌آید. دقیق‌تر که به مساله بنگریم، نرسیدن به آمار دقیق از وضعیت جمعیت ایران در سده‌های اخیر که برای برنامه‌ریزی‌ها به کار آید، نه خود یک علت و مانع در انجام برنامه‌ریزی درست، که، معلول مسایل مهم تاریخ ایران است. جامعه ایران، از همان زمان که علم نوین آمار را شناخت، گویی با هراسی همیشگی در برابر آن ایستاده است. واگذاری انجام نخستین ماموریت صدور سجل احوال به نظمیه، به نمایندگی از حکومت، شاید یکی از مسایلی است که در حافظه گروهی جامعه برجای مانده و به پدیده آمار، رنگی پلیسی با هدف واکاوی در احوال شخصی بخشیده و آن نگرش را نسل‌به‌نسل به دوره‌های بعد رسانده است. مشکلات ارتباطی میان بخش‌های گوناگون این سرزمین، از دیگر مسایل مهم در این زمینه است که البته در زمره گره‌های ناگشوده تاریخ معاصر ایران به شمار می‌آید. با وجود گسترش راه‌ها و وسایل ارتباطی، دسترسی به بسیاری از مناطق و نیز مردمان آنجاها بسیار سخت است؛ آگاهی از وضعیت آن‌ها نیز به همان ترتیب، کاری توان‌فرسا به شمار می‌آید. عامل دیگر را شاید نگاه ویژه ایرانیان به برخی پدیده‌ها دانست که همواره در تاریخ، خود را نمایانده و در دوره قاجار، نگاه ادوارد پولاک، پزشک اروپایی دارالفنون را به خود کشانده است. او خودداری کلانتر شهر را از ارایه آمار ساکنان شهر، به اندیشه سنتی و تااندازه‌ای خرافه‌دوست ایرانیان نسبت می‌دهد که «به دلیل ترس از چشم‌زخم ... در مقابل چنین پرسش‌هائی از خود مقاومت نشان می‌دهند و به همین دلیل با سرشماری 1859 که به فرمان شاه برگزار شد، سرسختانه مخالفت ورزیدند. همین سبق ذهن باعث شده است که ایرانی سن خود را مخفی نگاهدارد. هرگاه در این باره از او چیزی بپرسید بدون هیچ دقتی می‌گوید: «ای، سی چهل سال دارم» یا «پیرمردم». علت آن است که یا سن واقعی خود را مخفی نگاه می‌دارد و یا چون تاریخ تولدش ثبت نشده نمی‌تواند آن را به صورت دقیق ذکر کند».  آنگونه که بررسی روند دگرگونی آمار در ایران از یک‌صد و پنجاه سال پیش بدین‌سو نشان می‌دهد، دستیابی به آمار دقیق و درست از وضعیت جمعیت در ایران هنگامی که محقق می‌شود که بسترهای تاریخی مورد اشاره اصلاح شوند.
* منابع گزارش در دفتر روزنامه موجود است.


تعداد بازدید :  683