از هنگامي كه برخي از نزديكان احمدينژاد زمزمه حضور انتخاباتي وي را آغاز كردند، اين ذهنيت پيش آمد كه داريم به كجا ميرويم؟ در نتیجه از همان ابتدا بحث احتمال رد صلاحيت وي مطرح بود. احتمالي كه طبعاً جدي بود و اگر رسيدگي مناسبي به اقدامات آن 8 سال ميشد، به طور قطع وضعیت سیاسی امروز او فرق ميكرد. يك نمونه بسيار كوچك آن معاون اول رئيس جمهوري او بود كه اكنون در حال گذراندن مجازات زندان است. زنداني كه به جرم فساد مالي تحمل ميكند و جالب اينكه وي رئيس ستاد مبارزه با فساد آن دولت بود! و مهمترين شعار آن نيز مبارزه با فسادي بود كه ليست مفسدين آن طي 8 سال از اين جيب به آن جيب احمدينژاد منتقل شد ولي هيچگاه منتشر نشد، هرچند پس از پايان دوران او، برخی از آنها به دادگاه كشيده شدند!!
در هر حال اين موضوع كمكم با سفرهاي انتخاباتي احمدينژاد موجب نگراني شد. نه از اين جهت كه او وارد انتخابات و احياناً برنده ميشود، بلكه از اين بابت كه اگر قرار است آن دوره تكرار شود، پس چه جايي بر عقلانيت در اداره امور و درس گیری از تجربه گذشته باقي ميماند؟ از اين جهت نگرانی است که اگر قرار است بيايد، حداقل پروندههاي قضايياش رسيدگي شود تا رفع ابهام گردد. اين نگراني خيلي زود برطرف شد. خبري كه از سوي رسانهها و نویسندگان اصولگرا منتشر شد، حكايت از دقيق و جدي بودن ماجرا دارد، و نظام اجازه نميدهد كه جامعه ايران يك بار ديگر دستخوش بازي مسخره و خسارتبار گذشته شود. البته كه او مثل هر شهروندي ميتوانست نامزد شود، ولي وقتي كه قصد گرفتن اجازه و تأييد اين حضور را از نظام دارد، بايد متوجه ميشد كه نگاه مجموعه حاكميت ايران به او و عملكردش منفيتر از آن است كه به تصورش بگنجد. نه تنها ساختار رسمي، بلكه روحانيت قم و علماي ساير مناطق نيز نگاه سراسر منفي به عملكرد او دارند. قاطبه نخبگان و فعالان فرهنگي و سياسي و اقتصادي تازه سه سال است كه نفس راحتي ميكشند. نظام تازه شش ماه است كه از سياهچاله تحريمهايي كه آن دولت براي مردم ايجاد كرده بود رها شده است، و البته هنوز هم رهايي نيافته است، تازه ابتداي رهايي از اين وضع است. مردم و جامعه ايران حداقل يك دهه زمان ميخواهند كه ايران را به جايگاه پيش از 1384 برگردانند. بنابراين طبيعت سياست و عقلانيت سياسي اقتضا ميكرد كه اجازه ندهد دوباره جامعه دوقطبي شود. جامعه ايران تازه از شنيدن برخي اظهارات و ادبيات سخيف آسوده شده بود.
جلوگيري رسمي از حضور وي در انتخابات نه به نفع نامزدهاي ديگر، بلكه به نفع جامعه و انقلاب است. خسارتهاي آن دو قطبي شدن سیاسی كه بر اثر حضور او در انتخابات ايجاد شده بود، بسيار سنگين و در كوتاهمدت غيرقابل جبران است. اگر از همين امروز جلوي اين كار گرفته نميشد، به طور قطع تنش ميان جناحهای اصولگرا و نيز ميان قم و تهران و نيز در عرصه خارجي كشور تشديد ميشد. تنش براي جامعه ايران مثل زهر است، بويژه تنشهايي كه غيرقابل كنترل باشند. احمدينژاد و امثال او هيچ چيزي جز آنچه كه از نظام گرفتهاند ندارند، و به طور كامل مديون نظام هستند. بنابراين نميتوانند مصالح نظام را رعايت نكنند و چون 8 سال دوره زمامداري خود به اموري فرعي و غيرمرتبط با منافع مردم توجه كنند. كافي است كه آقاي احمدينژاد را درباره پرداخت غيرقانوني يارانهها به محكمه بخوانند، و بپرسند كه چرا برخلاف قانون يارانهها را سه برابر پرداختي؟ اين مبلغ را از كجا كم كردي و به جامعه تزريق كردي؟ مجوز قانوني تو چه بود؟ عوارض تورمي آن را چگونه پاسخ خواهي داد؟ خسارتهاي مادي و معنوي وارده آن را به كشور چه كسي بايد پاسخگو باشد؟ كافي است پاسخ دهد كه 800 ميليارد دلار درآمد نفتي كجا رفت و چرا به توليد و اشتغال منجر نشد؟ اينها را بايد پاسخ داد و نميتوان بجاي پاسخ از ملت سوال كرد!! كافي است كه به صورت مكتوب گزارش اين موارد را بنويسد. بايد پاسخ دهد كه چرا رئيس ستاد مبارزه با فسادش، خودش به جرم فساد در حال آب خنک خوردن در زندان است در حالي كه نفر دوم دولت بوده است؟ بايد درباره رئيس سازمان تأمين اجتماعي خودش و حضور افرادي چون بابك زنجاني توضيح دهد. سياست هرچه باشد مسخرهبازي نيست. همين. اين پاياني است بر يك تراژدي غمناك در عرصه سياست ايران.