احمدرضا کاظمی طنزنویس [email protected]
مقدمه
سعید مرتضوی، «غزال تیزپای عرصه عدالت»، کسی است که تا همین چندسال پیش برای اینکه به او در یک روزنامه رسمی بگویید «غزال تیزپای عرصه عدالت» نیاز به داشتن یک جفت جیگر به اندازه گازپیکنیکی داشتید! اگر احیانا کسی هم پیدا میشد که چنین جیگر بزرگی داشته باشد و به جناب مرتضوی بگوید «غزال تیزپای عرصه عدالت»، بدونشک جفتگازپیکنیکیهایش را میکندند و میانداختند جلوی رویانا (اولین گوسفند شبیهسازیشده در ایران) تا بخوردش! اما الان همانطور که ملاحظه میکنید بنده نهتنها دارم در مورد ایشان متن طنز مینویسم بلکه در همین 150 کلمه ابتدایی مطلبم سه بار به او گفتم «غزال تیزپای عرصه عدالت» (که با این یکی شد چهاربار!)، درحالیکه جیگرم نهتنها اندازه گازپیکنیکی نیست، بلکه به ابعاد تیله هم نمیرسد! به این وضع در ادبیات فارسی «چرخش روزگار» و در علوم سیاسی «از اینجا مونده / از اونجا رونده» میگویند!
مرتضوی در مقام ریاست دادگاه مطبوعات
این عمدهفروشیهای لباس را دیدهاید که خودتان را هم بکشید لباس تکی نمیفروشند و کمتر از 6-5 جین فروش ندارند؟ آقا سعید همین در برخورد با مطبوعات یک همچین حالتی داشت و «عمدهای» عمل میکرد. مثلا اگر روزنامه ما به ایشان میگفت «غزال تیزپای عرصه عدالت» (شد 5 بار) تمام روزنامههایی که دفترشان تا شعاع 30 کیلومتری دفتر روزنامه ما قرار داشت یا رنگ لوگویشان با رنگ لوگوی روزنامه ما یکی بود را توقیف میکرد!
مرتضوی در مقام دادستان
مخاطب گرامی! دسترسی به این قسمت از مطلب امکان پذیر نمیباشد. (از اتاق فرمان اشاره میکنن بریم مورد بعد!)
مرتضوی در مقام رئیس سازمان تأمیناجتماعی
مرتضوی در دوره ریاستش در این سازمان خدماتی فراموشنشدنی مثل اهدای کارتهای هدیه آفرین، صدآفرین فرشته روی زمین و باریکلا نماینده گلم به نمایندگان مجلس داشت. او به معنی واقعی کلمه اجتماع را «تامین» کرد، منتها اجتماعی که ایشان درصدد تأمینشان بود یک مقدار کمجمعیت و جمعوجور بود، از این اجتماعات خودمانی و دورهمیطور که هرکسی را بجز یک سری از حروف الفبا مثل «ب.ز»
تویش راه نمیدهند!
مرتضوی در مقام متهم!
متاسفانه قرارگرفتن در جایگاه «متهم» و «دفاع» با روحیاتِ لطیف کسانی که حتی از پایاننامه دکترایشان هم دفاع نکرده بودند سخت است! یک جورهایی مثل این است که مثلا شما «کریستانو رونالدو» را از نوک خط حمله رئال بردارید بگذارید توی دروازه! یا مثلا به «لیونل مسی» بگویید بجای «پیکه» دفاع آخر بایستد درحالیکه شاید تنها موقعیتی که «مسی» حاضر باشد بجای «پیکه» در آن قرار بگیرد، کانون گرم خانواده است!
از همین رو در روزهای ابتدایی کار هم آقای مرتضوی با استفاده از روش «شیب؟ بام؟ کهریزک؟» از بیخ و بن منکر همهچیز شد و گفت «بنده در آن مقطع زمان بخاطر دفاع از رساله دکتری در مرخصی بودم». ایشان همچنین پس از درآوردن خلاصهنویسیهای شب امتحانش، افزود: «هـَ؟ ما چه تقصیر داریم؟ اینا همش زیر سر آمریکا، اروپا، شب حادثه من اصلا توی کتابخانه محله داشتم پاورپوینت آماده میکردم. میخوای کارت عضویت کتابخونهم رو نشونت بدم؟ هَـ؟!».
سخن آخر
میگویند این روزها سعید مرتضوی یک گوشه از خانهاش توی تاریکی نشسته، «شام مهتاب» گوش میدهد، مثل ابر باهار اشک میریزد، کنتپاور نعنایی دود میکند و با صدایی مریم حیدرزادهطور زیرلب شعر میخواند: «منو ببخش که ساده، روزنامههاتو بستم ... یا بردمت کهریزک، دندههاتو شکستم ... منو ببخچ! عزیزم! اگه پولاتو خوردم ... هرچی که حق تو بود، به زنجانی سپردم ... منو ببخچ عزیزم، منو ببخچ عزیزم»