شماره ۹۳۵ | ۱۳۹۵ پنج شنبه ۱۱ شهريور
صفحه را ببند
تهران در اسارت ماشین‌ها

سیدجواد میری  جامعه‌شناس

 پیش از این‌که بخواهیم بگوییم کیفیت زندگی در تهران چگونه است باید مشخص کنیم کیفیت زندگی یعنی چه؟ زمانی که ما صحبت از مفهوم کیفیت می‌کنیم در رابطه با زندگی شهری یا مسأله کلانشهر مقصودمان از کیفیت چیست؟ در شهر چه عناصر و مولفه‌هایی وجود دارد. در شهر مجموعه انسانی هست، ساختمان‌ها هستند، معماری هست، راه هست، فضای سبز هست، هوای شهر هست، آب هست  و بسیاری از مولفه‌های مختلف دیگر وجود دارند، به‌علاوه آنچه را که ما آن را امنیت روانی یا آسایش می‌نامیم. در نظر گرفتن تمام این مولفه‌ها و بحث درباره آنها کاری زمان‌بر است، البته اگر به‌طور خلاصه بخواهیم بگویم کیفیت در شهر را چگونه باید معنی کرد یا چگونه باید فهم کرد؛ تناسب و توازنی بین محیط به مثابه یک مولفه فیزیکی و انسان به مثابه یک مولفه مادی و معنوی است، یعنی انسان موجودی است که نیازمند محیطی است که در آن توازن و تناسب وجود داشته باشد تا بتواند آرامش‌خاطر پیدا کند. یعنی زمانی که بخواهیم کیفیت شهری را اندازه‌گیری کنیم باید زیرساخت‌ها را در نظر بگیریم، مثلا در کلانشهری مثل تهران که برخی معتقدند جمعیتش در‌ سال 1400 به 15میلیون و برخی بر این باورند به 22‌میلیون می‌رسد، زیرساخت‌ها به چه شکل هستند، وسایل ارتباط جمعی و هزاران مولفه دیگر. همچنین این پرسش را مطرح می‌کنیم که تهران و کلانشهرهای دیگر ایران به‌طور عمده اساسا انسان‌محور هستند یا نه؟ شهری که ما امروز در آن زندگی می‌کنیم، شهری اسیر در دستان پرقدرت ماشین است و اساسا در مهندسی آن انسان جایگاهی ندارد. اگر نگاهی به تاریخ شهر تهران بیندازید، برخی بر این باورند تهران از دوران قاجاریه به‌عنوان پایتخت انتخاب شده، محوریت پیدا کرده، در جغرافیای سیاسی ایران تا به امروز بزرگ شده، پیشرفت کرده و توسعه یافته اما همگام با توسعه و پیشرفت فیزیکی، تخریب بی‌نهایت و با سرعت فزاینده‌ای را هم شاهد بوده است. درواقع ما طبیعت تهران را نابود کرده‌ایم، یعنی چیزی به‌عنوان طبیعت تهران نداریم. نه به این معنا که تنها درخت‌ها را قطع و کوه‌ها را نابود کرده‌ایم، چشم‌انداز‌ها را هم از بین برده‌ایم، چاه‌ها و قنات‌ها را هم خشک و آلوده کرده‌ایم و فاضلاب‌ها را پر، نه اساسا جایی برای انسان در این شهر در نظر نگرفته‌ایم. درواقع به‌گونه‌ای گرفتار نظام سرمایه‌داری بی‌رویه و لسام گریخته شده‌ایم و عطش پول درآوردن و درآمدزایی به هر قیمتی در آن زیاد شده که اساسا به طبیعت به مثابه شی‌ نگاه می‌کنند. علامه جعفری بحثی دارند در مورد شی‌محور شدن؛ نظامی یا حیاتی، حیات معقول است یا به زبان من جامعه‌ای، جامعه‌ای معقول است که در آن چیزها به کس‌ها تبدیل شوند، نه بالعکس. یعنی باید در جامعه شخصیت‌ها محور  باشند و انسان به مثابه یک شی‌ و طبیعت به مثابه یک منبع درآمد دیده نشود. زمانی که انسان تبدیل به یک شی و طبیعت منبع درآمد می‌شود، در آن جامعه چیزی به نام زیست وجود ندارد. رابطه من و تو تبدیل می‌شود به رابطه تومنی. به‌جای این‌که رابطه من و جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنم و قرار است در آن احساس آرامش کنم، این آرامش تبدیل به عذاب وجدان یا یک فاجعه بزرگ می‌شود. شهر تهران نه‌تنها کیفیت ندارد، بلکه تبدیل به جایی شده که انسان اسیر ماشین شده است، اسیر تراکم‌سازی. در این شهر فضا دیده نمی‌شود، نه به این معنا که در آن توسعه‌محوری وجود ندارد، بلکه متاسفانه مدل‌های توسعه‌محوری مدنظر در آن مدل قرن نوزدهمی ‌است، یعنی به جای این‌که به انسان، منابع انسانی، محیط‌زیست و منابع محیط‌زیستی به مثابه یک منبع الهام‌بخش نگاه شود، تنها به‌عنوان منبع درآمد به آن نگاه می‌شود و این باعث شده توسعه‌محوری در کلانشهر تهران کیفیت زندگی در آن را پایین بیاورد، در نتیجه کیفیت روابط انسانی افت داشته و حاصل آن پایین‌آمدن اعتماد اجتماعی بوده و همه اینها باعث می‌شود امنیت روانی و آرامش اجتماعی  تقلیل پیدا کند. زمانی که امنیت روانی تقلیل می‌یابد ارتباطات انسانی، ارتباطات شی‌‌محور می‌شود، یعنی من دیگری را به مثابه یک انسان کامل نمی‌بینم، بلکه منبعی برای درآمد خودم یا معبری برای عبور خودم به مراحل بالاتر می‌بینم و این نه‌تنها در کیفیت روحی و روانی جامعه تأثیر گذاشته، بلکه باعث شده است زنجیره‌ای که ما آن را زنجیره غذایی یا زیستی می‌نامیم به آن لطمه وارد شود و نمی‌دانم در 20‌سال آینده فرزندان این شهرها و  کلانشهرها چیزی به‌عنوان محیط‌زیست و طبیعت را می‌توانند ببینند؟! امروزه شهری را می‌توان به‌عنوان شهر نمونه معرفی کرد که در آن خودرو نقش پایین‌تری را به‌عهده گرفته باشد. شاید این طنز تلخی باشد؛ اروپا مبتکر خودرو در جهان است اما امروزه در شهرهای اروپایی ما حجم گسترده‌ای از خودرو‌ها را نمی‌بینیم به‌عنوان مثال در شهری مانند‌ هامبورگ یا لندن این همه تراکم خودرو وجود ندارد. آنها بیشتر سعی کرده‌اند زیرساخت‌های جمعی را تقویت کنند، البته این پدیده تنها یک پدیده فیزیکی و صنعتی در کشور ما نیست، من احساس می‌کنم این اصرار بی‌شمار  جامعه ایرانی برای داشتن خودرو شخصی نشان از تبلور یک فردگرایی تخریب‌گرانه در سپهر فرهنگ ما دارد. یعنی از یک‌‌سو زیرساخت‌های جمعی تقویت نشده و از سوی دیگر فرهنگ جمعی ما تلطیف شده و ما به سمت فردگرایی می‌رویم. درواقع در اروپا و کشورهای توسعه‌یافته مردم بیشتر سعی دارند از دوچرخه یا پیاده‌روی بهره ببرند، درحالی‌که در 30سال گذشته تلاش بی‌وقفه برای داشتن خودرو شخصی داشتند، درحالی‌که ما همین رویه را به شکل معکوس طی می‌کنیم. تهران توسعه را شاهد بوده اما توسعه‌ای ماشین‌محور، نه انسان‌محور.

 


تعداد بازدید :  2874