شماره ۹۲۴ | ۱۳۹۵ شنبه ۳۰ مرداد
صفحه را ببند
سرکشیدن لیوان نیم‌خورده کودک گرفتار ایدز!

محمدرضا نیک‌نژاد آموزگار

1- زنی نزدیک 60ساله که از عروس و پسرش بسیار گله‌مند است. دلچرکین از این‌که به او سر نمی‌زنند. هنگامی که از نوه‌اش سخن می‌گوید و می‌خواهد تأثیر سخنانش را افزایش دهد و می‌گوید: نمی‌گذارند بچه پیشم بیاید. انگار من «ایدز» دارم! از این جمله یکه خوردم. با خود گفتم بُرد انگ و زشتی این بیماری و ناآگاهی از آن، حتی در کوچه پس کوچه‌های این شهر کوچک نیز لانه کرده است. البته این نگاه تنها ویژه سالمندان یا کم‌سوادان نیست. دوستی که خود از پژوهشگران گستره آموزش است، به خاطر پیگیری‌هایم در زمینه «ایدز» و پیوند آن با آموزش‌وپرورش، بارها به شوخی و درجمع گفته است؛ خودش «ایدزی» است! و دیگران نیز به او خندیده‌اند! هرچه تلاش کردم که به دوستان فرهیخته توضیح دهم که چنین سخنانی- حتی به شوخی- چقدر می‌تواند به جامعه آسیب برساند، کامیاب نبودم و یارای هماوردی با این کم‌اطلاعی را نداشتم و ندارم.
2- «برای نام‌نویسی پسرم به دبستانی در غرب تهران رفتم. مدیر دبستان مانند کسی که گناهی نابخشودنی کرده است، مرا به اتاقی برد و مانند بازجویی کارکشته! پرسش‌هایش را آغاز کرد. علت مرگ شوهر؟ گفتم سرطان. گفت از مرکز به ما گفته‌اند که همسرتان بر اثر «ایدز» فوت کرده است و شما و فرزندانتان نیز HIV مثبت هستید. سخنان مدیر بدجوری گلویم را می‌فشرد و آزاردهنده بود. هنوز هم به یاد آن روز که می‌افتم، رنگم می‌پرد و تنم می‌لرزد. نگاهش به کسی می‌مانست که یک بزهکار مادرزاد را می‌نگرد و شکلِ سخنش کسی را به خاطر می‌آورد که پرده از رازی بزرگ و مگو برداشته است. گفتم من و پسرکوچکم درگیریم و پسر بزرگم که قرار است در دبستان شما درس بخواند، بیمار نیست. شوهرم درخارج از کشور بیمار شده بود و من را آلوده کرد و پسرکوچکم نیز در هنگام زایمان درگیر ویروس شد. به هر روی پسرم از دبستان اخراج شد و تنها در زمان آزمون‌ها و آن هم با تدابیر امنیتی شدید! به مدرسه می‌رفت.»
چنین رفتارهایی برآمده از «انگی» است که افزون بر فشار بر تن و جان بیماران گرفتار، سبب پنهان‌کاری شده و آنان را وا می‌دارد که از بیماری خویش سخن نگویند و بیش ازپیش خود و دیگران را در برابر آسیب‌های آن بی‌دفاع کنند و به خاطر انگ‌زدایی از بیماران است که «خسرو منصوریان، مؤسس انجمن حمایت و یاری آسیب‌دیدگان اجتماعی» بارها لیوان آب نیمه‌خورده کودکان مبتلا به ایدز را درجلسات عمومی سر کشیده تا همه بدانند، کسی این‌گونه به ایدز مبتلا نمی‌شود. آگاهی کلمه کلیدی است که او بارها بر آن تأکید می‌کند و می‌گوید: «در دولت قبل کتاب‌های آموزشی درباره ایدز نوشته شد که قرار بود در مدارس توزیع شود اما قبل از توزیع خمیر شدند. وقتی چنین نگاه سطحی و متحجرانه‌ای در عالی‌ترین سطح وجود دارد، انتظاری از عموم نمی‌توان داشت. هنوز هم برخی دندانپزشکان از پذیرفتن افراد مبتلا به ایدز سر باز می‌زنند، درحالی ‌که تاکنون حتی یک مورد ابتلا از راه دندانپزشکی گزارش نشده است. همه ما وظیفه داریم بارها درباره این بیماری و راه‌های انتقالش بگوییم. آن‌قدر که همه آگاه شوند، وگرنه هر فرد مبتلا به‌طور متوسط 10نفر را درطول زندگی‌اش به آن مبتلا می‌کند. روابط جنسی، تماس با خون‌ آلوده، اعتیاد تزریقی، از راه‌های ابتلا به این بیماری است. مادران مبتلا اگر هنگام زایمان سزارین شوند و به بچه‌شان شیر ندهند، (فرزندانشان) به این بیماری مبتلا نمی‌شوند و...» راستی چرا-برخلاف روند جهانی- بیماری ایدز درکشور ما رو به افزایش است؟ چرا آلودگی به این بیماری از راه تماس جنسی درکشور 2برابر شده است؟ چرا دست‌اندرکاران این اندازه در برخورد با این بیماری مرگبار آسان گیرند؟ و... امان از ناآگاهی و بی‌سوادی!


تعداد بازدید :  935