كتابخانه مخصوص تاريخ پزشكي
هرچند من درسهاي دوره دكتراي علوم معقول را به پايان رسانيدم، ولي رساله دكتراي خود را درباره رازي، به دانشگاه ارایه نكردم كه آن، به جهت سفر دوسالهام به انگلستان براي تدريس زبان و ادب فارسي در دانشگاه لندن بود. از اينرو به همان دكتراي زبان و ادبيات فارسي كه درسال 1338 از رساله خود دفاع كرده و براساس آن دانشيار دانشكده ادبيات شده بودم، بسنده كردم.
طي اقامت در انگلستان، اين فرصت پيش آمد كه از كتابخانه ولكام1 كه مخصوص تاريخ پزشكي است، استفاده كنم و نسخههاي خطي فارسي و عربي پزشكي را كه هنوز فهرست نشده بودند، يك به يك مورد مطالعه و بررسي اجمالي قرار دهم.
پيش از سفر لندن، با استاد فقيد مرحوم علياصغر حكمت، در نشر تفسير «كشفالاسرار و عُدّهالابرار» ابوالفضل رشيدالدين ميبدي يزدي همكاري داشتم و تصحيح جلد هشتم آن به من محول شده بود. بدين مناسبت، هفتهاي يكبار با دوستان ديگر كه مجلدات ديگر آن تفسير را زير نظر داشتند، در منزل آن استاد گرد ميآمديم و همين آشنايي سبب شد كه در مراجعت از لندن، وقتي آن مرحوم در مقام رئيس كميسيون ملي يونسكو در ايران، ميخواست جشني به مناسبت هزار و يكصدمين سال تولد رازي برپا كند، از من خواست تا يكي از آثار آن پزشك نامدار و فيلسوف ارجمند را براي طبع آماده سازم تا درميان حضار آن مراسم توزيع شود. براي اين كار، با كتاب «السيرهالفلسفيه» او موافقت شد و من براي تحرير مقدمه كتاب كه درباره احوال، آثار و افكار رازي بود، ناچار شدم كه به منابع دست اول درباره رازي مراجعه كنم.
كتاب السيرهالفلسفيه درسال 1343 منتشر شد و مورد قبول اهل علم قرار گرفت و تشويق آنان موجب شد كه من آن رشته را رها نكنم و درجنب كارهاي ديگر، به تحقيق درباره ساير آثار رازي و دانشمندان پيش از او و همزمان او بپردازم.
طي همين مطالعات، مصمم شدم كه درباره تاريخ طب در اسلام و سابقه آن دريونان، هند و ايران مطالعه كنم. براي اين منظور، كهنترين تاريخ پزشكان در اسلام، يعني «تاريخالاطباء و الفلاسفه» اسحاق بن حنين، نظر من را جلب كرد. خاصه آنكه متن آن، با مقدمهاي محققانه از فرانز رزنتال- دانشمند تاريخشناس معروف- در دسترس قرار داشت و من توفيق يافتم كه آن را به فارسي ترجمه كنم و درمجله دانشكده ادبيات (شماره 3، سال 1344) تحت عنوان «آغاز علم طب و تاريخ آن تا زمان رازي» منتشر سازم.
در كانادا
درسال 1344 كه به دعوت دانشگاه مكگيل به مدت سهسال براي تدريس فلسفه و كلام به كانادا عزيمت كردم، اين فرصت پيدا شد كه از كتابخانه اسلر كه به تاريخ پزشكي اختصاص داشت، استفاده كنم؛ به ويژه كه كتابهاي تاريخ پزشكي اسلامي ماكس مايرهوف- مورخ معروف تاريخ طب اسلامي- به آن كتابخانه انتقال يافته بود و حتي برخي از نسخههاي خطي طبي در آن كتابخانه يافت ميشد كه در دنيا منحصربهفرد بود؛ مانند كتاب «مفردات الادويه» غافقي كه نسخهاي خوش خط و مزين به تصوير بسياري از درختان و گياهان دارويي است.
طي مدت اين سهسال، موفق شدم كه مطالعات خود را درباره رازي، با توجه به ميراث كهن طب يوناني، توسعه دهم و براي اين منظور، مقدماتي از زبان يوناني و لاتين فرا گرفتم و نتيجه مطالعات خود را به صورت مقالههايي متعدد براي نشر در مجله دانشكده ادبيات دانشگاه تهران ارسال داشتم كه از جمله آنها مقالههاي زير است:
الف) «رازي در طب روحاني»، مجله دانشكده ادبيات دانشگاه تهران، شمارههاي 2، 3 و 4، سال 1345 و شماره 1، سال 1366. رازي طب روحاني را براي آن نوشت كه عديل و قرين طب منصوري باشد كه آن، در طب جسداني است و عقيده او بر اين است، همچنان كه جسم بيمار نيازمند به پزشك است، روح بيمار هم به وسيله پزشك روح بايد درمان شود.
درسال 1345 موضوع اين مقاله، مبناي سخنراني من در اجلاسيه سالانه انجمن شرقشناسان آمريكا، در دانشگاه فيلادلفيا قرار گرفت كه پس از آن، درمجله مطالعات اسلامي (جلد 26، سال 1976) در پاريس منتشر شد. اين مقاله، همراه با تحرير انگليسي آن درسال 1372، به مناسبت نخستين كنگره بينالمللي اخلاق پزشكي (23-25 تيرماه 1372)، به وسيله معاونت امور فرهنگي وزارت بهداشت و درمان و آموزش پزشكي تجديد چاپ شد. هماكنون تحرير عربي اين مقاله، همراه با متن «الطب الروحاني» رازي كه براساس نسخهاي در كتابخانه مركزي دانشگاه تهران موجود است، با كوشش حقير فراهم شده و درمجموعه انديشه اسلامي، به وسيله موسسه بينالمللي انديشه و تمدن اسلامي مالزي چاپ و منتشر ميشود.
ب) «ردّ موسي بن ميمون بر جالينوس و دفاع از حضرت موسي بن عمران(ع)» (مجله دانشكده ادبيات، شماره 1، سال 1346). ابنميمون، پزشك و متكلم يهودي، گفته جالينوس دركتاب «منافع الاعضا» را كه معتقد است خداوند جاي موي مژه و موي ابرو را نميتواند با هم عوض كند، مگر اينكه دگرگوني در زيرساخت آن فراهم آورد، رد كرده است.
كوشش درتحرير اين مقاله موجب شد كه نگارنده آشنايي بيشتري با انديشه و آثار ابن ميمون پيدا كند و مقالهاي تحت عنوان «ابوعبدالله تبريزي و بيست و پنج مقدمه ابن ميمون» بنويسد كه آن در يادنامه عليمحمد عامري، درسال 1353 منتشر شد و نيز متن عربي شرح بيست و پنج مقدمه ابن ميمون در اثبات ذات باري تعالي را تصحيح و درسال 1360، در مجموعه سلسله دانش ايراني (شماره 26) منتشر سازد. اين كتاب كه به وسيله فيلسوف مسلمان ايرانيِ اهل تبريز نگارش يافته است، درسال 1556 ميلادي به زبان عبري ترجمه شده و درسال 1574 در ونيز ايتاليا به چاپ رسيده است.
ج) «شكوك رازي بر جالينوس و مسئله قدم عالم»، (مجله دانشكده ادبيات، شمارههاي 2 و 3،سال 1366) در اين مقاله، كتاب «الشكوك علي جالينوس» كه حاوي ايرادات رازي بر جالينوس است و نشان ميدهد كه دانشمندان ايراني مقلد صرف يونانيان نبودهاند، مورد تحليل و بررسي قرارگرفته است.
براساس همين مقاله، سخنراني تحت عنوان «النقد العلمي فيالاسلام بالاشاره الي كتاب الشكوك للرازي» در كنگره تمدن اسلامي ميان اصالت و تجديد كه در مارس 1975 به وسيله دانشگاه لبنان در بيروت برگزار شد، ايراد كرد. تحرير انگليسي اين مقاله در يادنامه چارلز آدامز2 درسال 1991، در ليدن از بلاد هلند چاپ شد و تحرير عربي آن در مجله تاريخ العلوم العربيه (جلد9، شمارههاي 1 و 2) درسال 1991، به وسيله معهدالتراث العلمي العربي وابسته به دانشگاه حلب انتشار يافت.
معرفي كتاب «البيان و التبيين فيالانتصار لجالينوس» كه ردّ كتاب الشكوك رازي است و نسخه منحصربهفرد آن در كتابخانه آستان قدس رضوي موجود است، موضوع سخنراني او در سي و سومين كنگره بينالمللي تاريخ پزشكي بود كه درهفته اول سپتامبر 1992، در گرانادا (غرناطه) و سويلا (اشبيليه) از بلاد اسپانيا برگزار شد.
د) «كتاب علم الهي رازي و مسئله قدماي خمسه»، (مجله دانشكده ادبيات، شمارههاي 5 و 6، سال 1347) درسال 1349، براساس مواد اين مقاله، او سخنراني تحت همين عنوان در كنگره بينالمللي خاورشناسان كه در دانشگاه ملي استراليا، واقع در شهر كانبرا برگزار شد، ايراد كرد كه در سال 1972، متن آن در مجله ابرنهرين،3 در شهر ليدن از بلاد هلند، چاپ و منتشر شد.
هـ) «خاك نيشابور»، (مجله يغما، شماره 6، سال 1347) صورت مفصل اين مقاله تحت عنوان «كتاب رازي درباره گل نيشابوري» در مجله دانشكده ادبيات و علوم انساني دانشگاه مشهد، شماره تابستان 1352، چاپ شد. تحرير عربي اين مقاله، تحت عنوان «كتاب الرازي عنالطين النيشابوري» درمجموعه ابحاث الندوه العالميه لتاريخ العلوم عندالعرب، درسال 1977، به وسيله معهدالتراث العلمي العربي وابسته به دانشگاه حلب چاپ و منتشر شد و همين، موضوع سخنراني او به زبان انگليسي، در بيست و سومين كنگره بينالمللي تاريخ پزشكي، بود كه درسال 1351، در دانشگاه لندن برگزار شد. درسال 1974، متن آن درمجموعه سخنرانيهاي آن كنگره در لندن، به وسيله موسسه تاريخ پزشكي ولكام چاپ و منتشر شد.
فيلسوف ري
پس از مراجعت از كانادا، سخنراني علمي در تالار فردوسي دانشكده ادبيات و علوم انساني دانشگاه تهران، تحت عنوان «مقام علمي و فلسفي محمدبن زكرياي رازي» ايراد كرد كه درسال 1368، درمجموعه سخنرانيهاي آن دانشكده كه جلسات آن ماهي يكبار مرتبا برگزار ميشد، به وسيله كتابفروشي دهخدا چاپ و منتشر شد. درهمين اوقات، مطالبي را كه طي سهسال اقامت در كانادا، درباره محمدبن زكرياي رازي فراهم آورده بودم، به صورت كتابي به نام فيلسوف ري، محمدبن زكرياي رازي منظم و مرتب ساختم كه در بردارنده بسياري از مطالب فلسفي و پزشكي در قرون اوليه اسلامي، خاصه زماني رازي است.
اين كتاب كه تأليف درجه اول سال 1349 و برنده جايزه سال شناخته شد و به چاپ سوم هم رسيد، مورد پسند دانشمندان داخلي و خارجي قرار گرفت و مقالات متعددي درباره آن نگاشته شد؛ ازجمله پروفسور جورج وجدا4 درمجله آسيايي پاريس 1971 درباره آن نوشت: «تاكنون، درباره رازي كتابي مانند اين كتاب نوشته نشده است.»
براي تحليل و بررسي كتابهاي رازي ناچار بودم كه آثار جالينوس، به ويژه آن آثاري را كه رازي از آنها متأثر بود، مطالعه و بررسي كنم. از اينرو كهنترين فهرست تفصيلي را كه در تمدن اسلامي نوشته شده است، به زبان فارسي ترجمه كردم؛ يعني رساله حنين بن اسحاق به علي بن يحيي را كه در آن از 129 كتاب جالينوس كه به وسيله او و همكارانش از يوناني يا سُرياني به عربي ترجمه شده است، نام ميبرد. نخستينبار، بخشي از آن درمجله «معارف اسلامي» (شماره 12 فروردين 1350) منتشر شد و سپس، ترجمه همه رساله در كتاب بيست گفتار در مباحث علمي و فلسفي و كلامي و فرق اسلامي آورده شد كه درسال 1355، به وسيله موسسه مطالعات اسلامي انتشار يافت.
بعدها نويسنده محتواي اين رساله را تجزيه و تحليل كرد و طي سخنراني تحت عنوان «ترجمه و نقل علوم بيگانگان در زمان حضرت امام رضا عليهالسلام»، در دومين كنگره حضرت امام رضا(ع) كه درسال 1365 در مشهد برگزار شد، به اهل علم عرضه كرد. اين مقاله نخست، درمجموعه سخنرانيهاي آن كنگره و سپس، در دومين «بيست گفتار» در مباحث ادبي و تاريخي و فلسفي و كلامي و تاريخ علوم اسلامي، درسال 1368 به وسيله موسسه مطالعات اسلامي چاپ و منتشر شد.
درسال 1352 كه كنگره جهاني ابوريحان بيروني، به وسيله شوراي عالي فرهنگ و هنر، در تهران برگزار شد، راقم سطور متن عربي رساله ابوريحان درباره آثار رازي را كه براي نخستينبار، درسال 1936، در پاريس و به وسيله پل كراوس نشر شده بود، تصحيح مجدد كرد و همراه با ترجمه فارسي آن، به آن كنگره تقديم داشت. تحليل و بررسي آن رساله موضوع سخنراني او در كنگره جهاني ابوريحان بيروني بود كه درهمان سال در كابل برقرار شد و تحرير انگليسي آن درمجموعهاي كه درسال 1979، به يادبود ابوريحان، در كراچي چاپ شد، انتشار يافت.
نگارنده درسال 1360 كه دانشگاههاي كشور تعطيل بود، براي دو نيمسال، جهت تدريس در دانشگاه مكگيل به كانادا عزيمت كرد و با كتابخانه اسلر كه مخصوص تاريخ پزشكي است، تجديد عهد كرد و اينبار، مطالعات خود را درباره پزشك و جراح معروف مسلمان اسپانيايي، ابوالقاسم خلف بن عباس زهراوي، قرار داد و نتيجه گوشهاي از مطالعات او به صورت دو مقاله درآمد كه هر دو درمجله نشردانش منتشر شد. مقاله نخستين تحت عنوان «آگاهيهايي درباره جراحي در اسلام» درمجله نشر دانش (شمارههاي بهمن و اسفند 1361) به چاپ رسيد. براساس همين مقاله، نويسنده سخنراني در بيست و نهمين كنگره بينالمللي تاريخ پزشكي كه درسال 1363 در قاهره برگزار شد، ايراد كرد كه متن آن در مجله مجمع اللغه العربيه (فرهنگستان زبان عرب مصر، شماره 64، رمضان 1409/ می 1989) منتشر شد. مقاله دوم تحت عنوان «زهراوي و كتاب التصريف» بود كه در مجله نشر دانش (شمارههاي فروردين و ارديبهشت 1362) چاپ شد.
هرچند كتاب «التصريف لمن عجز عن التأليف» زهراوي چند صدسال قبل به زبان لاتين ترجمه شده و به وسيله آن كتاب جراحي از اسپانيا به دانشگاه مونپليه فرانسه و سپس به ديگر دانشگاههاي اروپا راه يافته و درسال 1974، متن عربي و ترجمه انگليسي آن، به وسيله دانشگاه بركلي5 و درسال 1983، با ترجمه روسي به وسيله آكادمي علوم شوروي سابق منتشر شده بود، ولي براي نخستينبار بود كه در ايران، با اين تفصيل معرفي ميشد و تحرير اين مقاله موجب شد كه نگارنده متن آن كتاب را تصحيح مجدد كند و با ترجمه فارسي آن كه پس از اين، از آن سخن خواهد رفت، آماده چاپ كند.
مطالعات درباره تاريخ پزشكي
از سال 1365 تا 1369 كه مرتبا سه ماه در سال، در دانشگاه مكگيل تدريس ميكردم، براي من فرصت بسيار خوبي پيش آمد كه مطالعات درباره تاريخ پزشكي را در كنار كارهاي اصلي خود دنبال كنم و نتيجه اين مطالعات تدوين و نشر كتابهاي زير بود: الف) متن و ترجمه فارسي رساله ابوريحان در فهرست كتب رازي كه در سال 1352 فقط نسخههاي معدودي از آن ميان اهل كنگره بيروني در تهران توزيع شد، از گوشه انزوا بيرون آمد و پس از تكميل تعليقات آن در مونترال6 در سال 1366، تحت عنوان «فهرست كتابهاي رازي و نامهاي كتاب بيروني» به وسيله دانشگاه تهران منتشر شد. مزيت اين چاپ بر چاپ كراوس، به جز تصحيحهاي متن و ترجمه فارسي، اين است كه رساله «المشاطه لرساله الفهرست» غضنفر تبريزي، دانشمند ستارهشناس قرن هفتم كه ذيل رساله ابوريحان است با تحليل آن به زبان فارسي، براي نخستينبار منتشر شده و نيز مقاله نويسنده كه در سمپوزيوم بيروني، ابنسينا، خوارزمي و ابن ترك، در سال 1364، در آنكارا، به زبان انگليسي، ارایه شده بود، در مقدمه چاپ دوم كتاب كه در سال 1371 منتشر شد، آورده شده است.
ب) «مفتاحالطب و منهاجالطلاب» كه متن عربي آن با همكاري استاد محمدتقي دانشپژوه تصحيح شد و نويسنده آن كتاب را به فارسي و انگليسي خلاصه كرد و همراه با فهرست تفصيلي نام بيماريها و اصطلاحات پزشكي، آن را در سال 1368 منتشر كرد و اين كتاب از كتابهاي ممتاز سال 1368 و برنده جايزه جمهوري اسلامي ايران شناخته شد و خلاصه انگليسي كتاب، موضوع سخنرانياي بود كه او در روز اول اكتبر 1987 در دانشكده پزشكي دانشگاه مكگيل، واقع در شهر مونترال كانادا، ايراد كرد كه متن آن در مجله پزشكي جمهوري اسلامي ايران (شماره 2، بهار 1988) چاپ شد و نگارنده عنوان دو فصل كتاب را موضوع دو سخنراني خود قرار داد:
يكي تحت عنوان «مكتبهاي علم پزشكي در اسلام» كه در سال 1368، در مجمع بينالمللي تاريخ علوم و فلسفه اسلامي در پاريس ايراد كرد و در مجله مطالعات شرقي7 (شمارههاي 5 و 6) در پاريس چاپ شد و ديگري تحت عنوان «دفاع از علم پزشكي در اسلام» كه در سال 1369 در سيوسومين كنگره بينالمللي مطالعات آسيايي و شمال آفريقايي در تورنتو ايراد كرد و در مجموعه سخنرانيهاي آن كنگره چاپ و منتشر شد.
ج) «بستانالاطباء و روضهالالباء» از اسعاد بنالياس بن مطران، پزشك مخصوص صلاحالدين ايوبي؛ متن كتاب به صورت عكس از روي نسخهاي كه به خط مولف در كتابخانه ملي ملك، وابسته به آستان قدس رضوي، موجود است، همراه با مقدمهاي در شرح حال مولف و تلخيص و ترجمه كتاب به زبان فارسي و تعليقات و توضيحات درباره ادويه و عقاقير و گياهان دارويي در سال 1368، به وسيله مركز نشر نسخ خطي، وابسته به بنياد دايرهالمعارف اسلامي چاپ و منتشر شده است.
تاريخ علوم در اسلام
نگارنده نشر مجموعهاي را تحت عنوان تاريخ علوم در اسلام بنيان نهاد كه نخستين مجلد آن، يعني «دانشنامه حكيم ميسري» يا كهنترين مجموعه پزشكي اسلامي به شعر فارسي، در سال 1366، به وسيله موسسه مطالعات اسلامي انتشار يافت. اينجانب مقدمهاي بر آن كتاب، تحت عنوان«جنبههايي از علم پزشكي در اسلام» نگاشت كه در آغاز آن كتاب آورده شد و نيز در سال 1367 كه در كنگره حافظ در شيراز شركت جست، سخنراني خود را تحت عنوان «يكي از تعبيرات پزشكي در شعر حافظ (آخرالدواء الكي)» قرار داد كه در مجموعه سخنرانيهاي كنگره چاپ شده است. همچنين مقالهاي تحت عنوان «گذري بر كتابشناسي علم پزشكي در اسلام نگاشت كه همراه با مقاله خانم نوشآفرين انصاري (محقق)، تحت عنوان «برخي از منابع فارسي در پزشكي و داروشناسي» در نامه كتابداري از انتشارات كتابخانه مركزي دانشگاه تهران، در سال 1368 چاپ و منتشر شده است.
در سال 1369 از نويسنده دعوت شد تا در جلسات برنامهريزي آموزشي نهادي تازه تأسيسيافته در مالزي، به نام «موسسه بينالمللي انديشه و تمدن اسلامي» شركت كند. در آن جلسات با پيشنهاد او مبني بر گنجانيدن درسي تحت عنوان «تاريخ و فلسفه و روششناسي پزشكي و علوم بهداشتي وابسته به آن» در برنامه درسي آن موسسه موافقت شد؛ همان پيشنهادي كه بارها به دانشگاه تهران كرده و پاسخ منفي دريافت داشته بود.
آن موسسه با انتصاب اينجانب در مقام «استاد ممتاز فلسفه اسلامي»، مرا به عضويت علمي آنجا پذيرفت كه از سال 1370 تاكنون، سالي سه ماه در آن موسسه به تدريس پرداختهام و در سال 1371، موضوع درس من «تاريخ پزشكي در اسلام و ايران» بود كه با استفاده از كتابخانهاي غني كه به همت والاي پروفسور دكتر سيدمحمد نقيبالعطّاس، موسس و مدير آن موسسه، به وجود آمده است و مراجعه به مقالات گذشته خود، آن درس براي نخستينبار در آن كشور ارایه شد.
پس از مراجعت به تهران، پيشنهاد تدريس همين موضوع را از طرف دانشكده مديريت و اطلاعرساني پزشكي وابسته به دانشگاه علوم پزشكي ايران پذيرفتم. در بهار سال 1372 و پاييز 1373، عملا به تدريس اين موضوع پرداختم و چون طي درس، ارجاع به مقالات گذشته خود ميدادم و پيدا كردن آن براي دانشجويان دشوار بود، مصمم شدم كه مجموعه حاضر را كه اكنون در دسترس خوانندگان قرار گرفته است، فراهم آورم.
طي سه سالي كه هر سال، سه ماه در مالزي تدريس ميكردم، توفيق يافتم كه با استفاده از آن كتابخانه غني، مطالعات خود را درباره تاريخ پزشكي در اسلام و ايران دنبال كنم.
تاريخ پزشكي در اسلام و ايران
نخستين ثمره اين تلاش، كتاب «الشكوك علي جالينوسِ» محمد بن زكرياي رازي بود كه آن را با استفاده از سه نسخه خطي تصحيح و با مقدمهاي به زبانهاي فارسي، عربي و انگليسي و يك فرهنگ تفصيلي اصطلاحات پزشكي آماده كردم كه در سال 1372، با هزينه موسسه بينالمللي انديشه و تمدن اسلامي چاپ و منتشر شد. اين مجلدِ نخستين از مجموعه انديشه اسلامي است كه آن را با ياري دكتر العطاس، در آن موسسه بنيان نهادم و در همين اثنا، اين فرصت پيش آمد كه به ترجمه برخي از رسالههاي مفرد (تكنامه، مونوگراف) كه در كار تدريس تاريخ پزشكي در اسلام، چه در مالزي و چه در ايران، از آنها استفاده ميكردم، بپردازم. رسالههاي زير از آن جملهاند كه براي نخستينبار منتشر ميشوند:
الف) گفتار جالينوس در اينكه پزشك فاضل بايد فيلسوف هم باشد كه ترجمه مقاله جالينوس «في انّ الطبيب الفاضل يجب ان يكون فيلسوفا» است.
ب) گفتار رازي در علت زكام ابوزيد بلخي در فصل بهار، هنگام بوييدن گل سرخ كه ترجمه مقاله «الرازي في العله التي من اجلها يعرض الزكام لابي زيد البلخي عند شمه الورد» است.
ج) گفتار ابن رضوان در راهيابي از پزشكي به خوشبختي كه ترجمه مقاله ابن رضوان في التطرق بالطب الي السعاده است.
در ادامه اين كوششها دو طرح مهم را در تهران آغاز كردم كه متأسفانه تاكنون هيچ يك به انجام نرسيدهاند كه يكي، تصحيح بخش جراحي كتاب «التصريف» زهراوي است كه براساس نسخههاي معتبر انجام گرفته است و قرار است با ترجمه فارسي آن كه با همكاري استاد احمد آرام به پايان رسيده است، چاپ و منتشر شود. سال 1371 شوراي پژوهشي فرهنگستان علوم پزشكي جمهوري اسلامي ايران چاپ و نشر آن را تصويب كرد، ولي تاكنون گامي براي اجراي آن برداشته نشده است.
ديگر، طرح تدوين «دائرهالمعارف تاريخ پزشكي در اسلام و ايران» است كه بخش تاريخ پزشكي بنياد دايرهالمعارف اسلامي آن را تصويب كرده است و حدود 40هزار برگه مدخل نام پزشكان، بيماريها، داروها و مراكز علمي پزشكي براي تدوين آن فراهم شده و سال 1371 به بنياد اعلام شده است؛ ولي اين طرح هم، مانند طرح سابق، در پيچوخمهاي اداري به فراموشي سپرده شده است!
دعوت دانشگاه آكسفورد
در سال 1372، دانشگاه آكسفورد دعوتي پنجساله از اينجانب به عمل آورد تا سالي حداقل، يك يا دو ماه به آنجا عزيمت كنم و مورد مشاورت دانشجويان در رسالههاي دكترا مربوط به فرهنگ و علوم اسلامي قرار گيرم و در ضمن به تحقيقات علمي خود درباره تاريخ پزشكي در اسلام و ايران ادامه دهم.
طي سال 1371 موفق شدم كه كتاب «شرح بيستوپنج مقدمه ابن ميمون در اثبات ذات باري تعالي» را با همكاري يكي از استادان كه در سال 1345 از دانشجويان من در دوره دكترا موسسه مطالعات اسلامي در دانشگاه مكگيل كانادا بود، ترجمه كنم و نيز از كتابخانه بزرگ و غني بادليان كه بخش اعظم متون مهم علوم اسلامي در آنجا موجود است، استفاده كنم و در اين باب توجه عمده من به آثار پزشكان و داروشناسان اسلامي ايراني معطوف بوده است.
خواب غفلت
در اينجا لازم است، تذكر دهم كه هنگامي كه ما از روي جهل و ناداني، پشت پا به فرهنگ غني خود زده و ميراث درخشان علمي خود را به گوشه انزوا رانده بوديم كه هنوز هم در همان حاليم، غربيان با هوشياري كامل زبان عربي را آموختند تا بتوانند به آن ميراث ارجمند دست يابند و آن را از چنگ ما درآورند و فوايد و منافع آن را به خود اختصاص دهند. براي تأييد اين مطلب، گوشهاي از خطابه اسقف ارپينيوس، 8 استاد زبان عربي دانشگاه ليدن هلند كه در نخستين روز تدريس خود (پنجم نوامبر 1620 ميلادي) در آن دانشگاه دانشجويان را از اهميت ميراث پزشكي اسلامي آگاه كرده بود، نقل ميشود:
«از ميان شما، آنان كه علاقهمند به علم پزشكيايد، چه اندازه مهم است كه به زباني تسلط پيدا كنيد كه ميتواند در رشته مورد علاقه شما كتابهايي را به شما تقديم دارد كه در آن، به درمان سيصد يا بيشتر انواع بيماري كه تاكنون براي ما اروپاييان ناشناخته مانده و حتي پزشكان يوناني از آن آگاه نبودهاند، آشنا شويد. با آموختن اين زبان ميتوانيد از اصل عربي آثار ابنسينا و رازي استفاده كنيد كه اين استفاده با خواندن ترجمه لاتين آنها براي شما هرگز ميسر نخواهد شد.»
او طي خطابه خود به كتابخانههاي بزرگ اسلامي، ازجمله 32هزار كتاب كه در كتابخانه شهر فاس، از بلاد مراكش، موجود بود، اشاره ميكند و ميگويد: «چون مسلمانان به اين علوم توجهي ندارند، شما پس از فراگرفتن زبان عربي، به آساني و با بهاي ارزان ميتوانيد به آن كتابها دست يابيد»!
با اين كيفيت، سرمايههاي علمي مسلمانان به كتابخانههاي مهم اروپا (همچون كتابخانههاي موزه بريتانيا در لندن، بادليان در آكسفورد، واتيكان در ايتاليا، اسكوريال در اسپانيا و كتابخانه ملي پاريس و غير ذلك) سرازير ميشود و به آساني در دسترس اهل علم قرار ميگيرد و دانشمندان آن آثار را مورد بررسي، تحقيق و ترجمه قرار ميدهند.
نگاهي اجمالي به فهرست مآخذ و منابع مجموعه حاضر نشان ميدهد كه بيشتر آثار مهم پزشكي اسلامي كه در چند دهه اخير انتشار يافتهاند، به وسيله مراكز علمي و به همت دانشمندان دانشگاههاي غربي، تصحيح، ترجمه و چاپ شدهاند و اين در حالي است كه در كتابخانههاي دانشگاهي ما نسخه خطي را حتي در اختيار دانشجويان قرار نميدهند و اگر هم قرار بدهند، تعهد ميگيرند كه دانشجو آن را مورد تحقيق و نشر قرار ندهد، با اين دليل جاهلانه كه: نسخه خطي اگر چاپ بشود، از ارزش آن كاسته ميشود!
در آكسفورد، كتابي كه بيش از همه توجه من را به خود جلب كرد،كتاب «شرح كليات قانون» ابنسينا به زبان عربي است كه نسخه دستنوشت مولف كه به كتابخانه قاضيالقضاه زمان خود تقديم داشته بود، به شماره Hant. 263 در كتابخانه بادليان آكسفورد موجود است. مولف اين كتاب، محمودبن مسعودبن مصلح كازروني معروف به قطبالدين شيرازي است كه از پزشكان و فيلسوفان بزرگ قرن هفتم هجري بوده و از چهارده سالگي در بيمارستان مظفري شيراز، در مقام پزشك و چشمپزشك كار ميكرده و در ضمن، مطالعات خود را درباره آثار پيشينيان نيز دنبال ميكرده است.
نظري اجمالي به خلاصه مقدمه اين كتاب كه به زبان فارسي عرضه ميشود، نشان ميدهد كه تا چه اندازه علم و دانش پزشكي در كشور ما پيشرفت داشت و پزشكان اين مرز و بوم با چه علاقه و اشتياقي، از عنفوان جواني به اين حرفه شريف علما و عملا ميپرداختند و فقط به معالجه و درمان اكتفا نميكردند، بلكه درصدد برميآمدند كه دانش خود را در اين فن بالا ببرند و نيز آشكار ميكند كه اين بزرگان براي احيا و گسترش سنت پيشينيان و تدوين و تأليف يك كتاب تا چه اندازه به جستوجوي منابع و مآخذ مهم ميپرداختند؛ چنان كه اگر احتمال ميدادند كتابي يا اثري وجود دارد كه آنان بايد به آن مراجعه كنند، آرامش خاطر براي تأليف نمييافتند تا آنكه آن را به دست آورند، هر چند كه براي رسيدن به آنها بايد مسافرتهاي دراز ميكردند و با خطر و زيانهاي فراوان مواجه ميشدند. از اين جهت، مناسب ديده شد كه خلاصه مقدمه كتاب آورده شود.
تلاش قطبالدين شيرازي
مولف يعني محمود بن مسعود كازروني در آغاز كتاب ميگويد: «من از خانداني بودم كه به صناعت پزشكي مشهور بودند و آنان با دم عيسايي و دست موسايي خود به علاج مردم و اصلاح مزاج آنان ميپرداختند. در آغاز جواني، به تحصيل فن و فراگيري مجمل و مفصل آن شايق شدم؛ شب بيداري را بر خود واجب و راحتي و خواب را بر خود حرام ساختم تا آنكه كتابهاي مختصر در پزشكي را فراگرفتم و درمانهاي متداول را مشاهده كردم و در همه مطالبي كه به پزشكي وابسته است، ممارست كردم و همه اين كوششها تحت ارشاد و راهنمايي پدرم، امام همام ضياءالدين مسعود بن مصلح كازروني، بود كه در اين فن به اجماع اقران، بقراط زمان و جالينوس اوان خود بود.
وقتي من در پزشكي به حدس صائب و نظر ثاقب در درمان بيماران مشهور شدم، پس از وفات پدرم (خدايش رحمت كناد) در مقام پزشك و چشمپزشك، در بيمارستان مظفري شيراز به خدمت پذيرفته شدم؛ در حالي كه بيش از چهارده سال از عمر من نميگذشت و مدت بيست سال به همان سمت باقيماندم و براي آنكه به غايت قصوي و درجه عليا در اين فن برسم، به خواندن كتاب كليات قانون ابنسينا نزد عم خود، سلطان حكميان و پيشواي فاضلان كمالالدين ابوالخير بنمصلح كازروني، پرداختم و سپس آن را نزد شمسالدين محمد بن احمد حكيم كيشي و شيخ شرفالدين زكي بوشكاني كه هر دو مشهور به مهارت در تدريس اين كتاب بودند، ادامه دادم.
از آنجا كه اين كتاب از دشوارترين كتابهايي است كه در اين فن نگاشته شده است و مشتمل بر لطايف حكمي و دقايق علمي و نكتههاي غريب و اسرار عجيب است، هيچ يك از مدرسان آن گونه كه بايد از عهده تدريس و تفهيم كتاب برنميآمدند و شرحهايي هم بر كتاب نوشته شده بودند، وافي و كافي براي رسيدن به مقصود نبودند؛ زيرا شرح امام علامه فخرالدين رازي فقط جرح بعض بود، نه شرح كل و كساني هم كه از او پيروي كرده و بر كتاب شرح نوشته بودند، همچون امام قطبالدين ابراهيم معري و افضلالدين محمدبن نامور خونجي و ربيعالدين عبدالعزيز بن عبدالواحد جيلي و نجمالدين ابوبكر بن محمد نخجواني، بر آنچه فخرالدين گفته بود، چيزي نيفزوده بودند.
تا اينكه به جانب شهر دانش و كعبه حكمت و حضرت علّيه بهيّه قدسيه و درگاه سنيّه زكيّه فيلسوف استادي نصيري (خواجه نصرالدين طوسي) روي آوردم كه برخي از دشواريها را گشوده و برخي ديگر، باز بر جاي ماند؛ زيرا احاطه به قواعد حكمت در شناخت اين كتاب كافي نيست، بلكه شخص بايد ممارست در قانون علاج در تعديل مزاج داشته باشد.
سپس براي هدف خود، به خراسان و از آنجا به عراق عجم و عراق عرب و سپس به بلاد روم مسافرت كردم و با حكيمان اين شهرها و پزشكان اين بلاد بحثها و گفتوگوها درباره دشواريهاي كتاب داشتم و آنچه را آنان ميدانستند، فرا گرفتم؛ هر چند كه در بلاد روم نادانستههاي كتاب بيش از دانستهها بود. ناچار دست كمك به سلطان مصر، ملك منصور قلاون، دراز كردم و در سال 681 نامهاي به او نوشتم كه در اينباره مرا مدد رساند. در نتيجه به سه شرح كامل از كليات قانون دست يافتم كه نخستين، از فيلسوف محقق علاءالدين ابوالحسن علي بن ابي الحزم قرشي معروف به ابن نفيس و دومين، از طبيب كامل يعقوب بي اسحاق سامري متطبب و سومين، از طبيب حاذق ابوالفرج يعقوب بن اسحاق متطبب مسيحي معروف به ابن قف بود و نيز، به كتابهايي ديگر مربوط به قانون برخوردم؛ ازجمله پاسخهاي سامري به ايرادهاي طبيب فاضل نجمالدين ابن المفتاح بر برخي از مواضع كتاب و نيز، تنقيحالقانون هبتالله اين جميع يهودي معري كه رد بر شيخ است و برخي از حواشي عراقيه كه امينالدوله ابنتلميذ بر حواشي كتاب قانون نوشته است و نيز كتاب امام عبداللطيف بن يوسف بغدادي كه گفتار اين جميع را در تنقيح القانون رد كرده است.
هنگامي كه اين شروح را بررسي و مطالعه كردم، حل بقيه كتاب بر من آسان شد؛ چنان كه موضع اشكال محل قيل و قال باقي نماند و اطمينان يافتم كه منابعي را كه گرد آوردهام، نزد كسي ديگر در عالم يافت نميشود. لذا تصميم گرفتم كه شرحي بر كتاب بنويسم كه دشواريهاي كتاب را حل كند و نقاب از چهره معاني آن بگشايد و اعتراضات شارحان را پاسخ گويد و در اين شرح، لفظ متن را با شرح ممزوج ساختم تا آنكه اصل كتاب از زوايد و اضافات ممتاز باشد و گذشته از خلاصه شروحي كه ياد شد، از اختيارات حاوي رازي كه ابن تلميذ گردآورده است و بستان الاطباء ابنمطران و فصول طبيه كه از مجلس شيخ استفاده شده است و ثمارالمسائل الطبيه ابوالفرج عبدالله بن طيب و اجوبهالمسائل كه ابن بطلان در دعوهالاطباء آورده است و همچنين، از قراضه طبيعيات و نوادرالمسائل و كتب جالينوس در تشريح و شرح ابن ابي صادق نيشابوري بر منافع الاعضاء جالينوس و خلقالانسان ابوسهل مسيحي استفاده كردم و اين كتاب را نزهه الحكماء و روضهالاطباء، ناميدم كه موسوم به التحفهالسعديه است تا با اين اسم، تيمن و با اين رسم تفأل جسته باشم.» مولف كتاب، يعني قطبالدين شيرازي، تاريخ آغاز تأليف كتاب را سال 682ق ذكر كرده است.
آنچه در اين نوشتار آمد مقدمهاي است بر مجموعه مقالات در تاريخ و اخلاق پزشكي در اسلام و ايران انتشارات انجمن آثار و مفاخر فرهنگي. جريان تحرير و ترجمه اين پانزده گفتار كه مجموعه حاضر را تشكيل ميدهد، طي اين مقدمه مشخص و معين شد و بسيار خرسندم كه دانشجويان تاريخ پزشكي در اسلام و ايران مطالب مربوط را در اين مجموعه به آساني مييابند و نياز به مراجعه به كتابها و مجلات مختلف كه اين گفتارها قبلا در آنها آمدهاند، ندارند.
در آكسفورد، كتابي كه بيش از همه توجه من را به خود جلب كرد،كتاب «شرح كليات قانون» ابنسينا به زبان عربي است كه نسخه دستنوشت مولف كه به كتابخانه قاضيالقضاه زمان خود تقديم داشته بود، به شماره Hant. 263 در كتابخانه بادليان آكسفورد موجود است. مولف اين كتاب، محمودبن مسعودبن مصلح كازروني معروف به قطبالدين شيرازي است كه از پزشكان و فيلسوفان بزرگ قرن هفتم هجري بوده و از چهارده سالگي در بيمارستان مظفري شيراز، در مقام پزشك و چشمپزشك كار ميكرده و در ضمن، مطالعات خود را درباره آثار پيشينيان نيز دنبال ميكرده است.
نظري اجمالي به خلاصه مقدمه اين كتاب كه به زبان فارسي عرضه ميشود، نشان ميدهد كه تا چه اندازه علم و دانش پزشكي در كشور ما پيشرفت داشت و پزشكان اين مرز و بوم با چه علاقه و اشتياقي، از عنفوان جواني به اين حرفه شريف علما و عملا ميپرداختند و فقط به معالجه و درمان اكتفا نميكردند، بلكه درصدد برميآمدند كه دانش خود را در اين فن بالا ببرند و نيز آشكار ميكند كه اين بزرگان براي احيا و گسترش سنت پيشينيان و تدوين و تأليف يك كتاب تا چه اندازه به جستوجوي منابع و مآخذ مهم ميپرداختند؛ چنان كه اگر احتمال ميدادند كه كتابي يا اثري وجود دارد كه آنان بايد به آن مراجعه كنند، آرامش خاطر براي تأليف نمييافتند تا آنكه آن را به دست آورند، هر چند كه براي رسيدن به آنها بايد مسافرتهاي دراز ميكردند و با خطر و زيانهاي فراوان مواجه ميشدند. از اين جهت، مناسب ديده شد كه خلاصه مقدمه كتاب آورده شود.