| شورای نویسندگان |
هنگامي كه اتحاديه اروپا آخرين مراحل از وحدت خود را پشت سر ميگذاشت، شور و شعف زيادي مردم اروپا و جهان را دربرگرفت، چرا كه نظام بینالملل به یکی از آرزوهایش رسیده بود و پس از دو جنگ جهانی خانمانبرانداز، گامبهگام به سوي اروپاي واحد پیش رفته بود و حتي در سال 2002 واحد پول يورو را جايگزين نمادهای پولی گذشته یعنی فرانك، مارك، لير و... کردند. فروپاشي بلوك شرق و پيمان ورشو و پيشرفت روند جهاني شدن و قدرتمندي هرچه بيشتر سازمان تجارت جهاني دبلیو.تی.او و دخالتهاي موثرتر سازمان ملل و شوراي امنيت در حل بحرانهاي جهاني ازجمله در يوگسلاوي سابق يا آفريقا، اين اميد و انتظار را ايجاد كرد كه جهان به سوي صلح، عدالت و برابري بيشتر حركت ميكند و قدرت دولتهاي ملي در برابر اتحاديههاي منطقهاي يا سازمانهاي جهاني درحال كاهش است. البته پيشرفتهاي اقتصادي در دو دهه پایانی قرن بيستم و نيز نیمه نخستین دهه قرن 21 بر اين خوشبينيها ميافزود و گسترش اينترنت و پيشرفتهاي فناوري اين خوشبيني را دوچندان كرد تا اينكه بحران اقتصادي 2008 آغاز شد و پيش از آن هم دخالتهاي غیرمسئولانه نظامي در عراق و افغانستان، نهتنها انتظارات را برآورده نكرد كه نتيجه عكس داشت؛ در نتيجه دستاوردهاي گذشته با مشكل مواجه شد و اتحاديه اروپا يكي از نخستین جاهايي بود كه دچار اين مشكل شد. يونان و بحران بدهيهاي آن نمونه روشن اين وضع بود، ولي کمتر كسي گمان ميكرد كه ابعاد بزرگتر ماجرا در جاي ديگري خود را نشان دهد. شايد مسأله مهاجران در چندسال گذشته و نيز علاقه سنتي انگليسيها به متمايز بودن از اروپاي قارهاي و زير بار مصوبات اروپاييها نرفتن، موجب شد كه اتحاديه اروپا از جايي دچار نشتي و ریزش شود كه فكرش را نميكرد. در هر حال مردم بريتانيا با 52درصد موافق، رأي به خروج از اتحاديه اروپا دادهاند. اينكه آنان چرا چنين رأيي دادند؟ تبعات آن چيست؟ آيا ممكن است دوباره رأيگيري شود يا خير؟ ضعف تبلیغاتی موافقان حضور در اتحاديه چه بود كه نتوانستند مردم را به ماندن در اتحاديه قانع كنند؟ و انواع و اقسام پرسشهاي ديگر ميتواند موضوع بحث و گفتوگو قرار گيرد، ولي در اين يادداشت فقط به چند نكته آموزنده و نيز مرتبط با منافع ايران بسنده خواهد شد.
1- وقتي در ايران يا برخي جوامع مشابه ما، درباره موضوعات اختلافي رفراندوم ميشود، به احتمال زياد نتايج موافق و مخالف نزديك به يكديگر نيست؛ براي مثال با ارقام بالاي 80درصد تصويب يا رد ميشود. اين نكته مثبتي نيست. نه بهدليل اينكه مردم دوقطبي ميشوند، بلكه اين نتيجه نشان ميدهد كه آنان اجازه ندادهاند كه مخالفان حضور در اتحاديه اروپا به 80 و 90درصد برسد بعد با درگيري و دعوا از آن كنار بروند. در یک جامعه با گردش آزاد اطلاعات، اگر حتي 60درصد مردم موافق یا مخالف موضوعی شوند، بهطور قطع پيش از رأيگيري همه متوجه نتیجه خواهند شد و پیش از رفراندوم و بهراحتی به آن تن میدهند و نمیگذارند کار به جاهای باریک بکشد. ولي آرا آنقدر به يكديگر نزديك بود كه كسي نميتوانست با قاطعيت پيروزي يك طرف را پيشبيني كند. بنابراين جامعهاي كه رأي و حاكميت مردم را پذيرفته، بايد آمادگي آن را داشته باشد كه در امور مهم و پیش از اینکه مخالفت یا موافقت از حد بگذرد، از مردم نظرخواهي كند و اجازه ندهد كه افكار عمومي در يك موضوع بيش از حد مخالف يا موافق شوند و بعد از آن دولت خود را با نظر مردم هماهنگ کند.
2- احترام به رأي داده شده (اگرچه تفاوتها نیز اندك است) نيز مهم است. نخستوزير با وجود مخالفت با خروج از اتحاديه، نتيجه را پذيرفت و اعلام كرد كه استعفا ميکند تا فرد مناسبتري جايگزين او شود. اينگونه احترام گذاشتن به نتايج آراي مردم، لازمه يك جامعه مردمسالار است، حتي اگر آن رأي را نادرست بدانيم و عوارض بدي را براي آن پیشبینی کنيم. احترام گذاشتن به آراي مردم با تمكين كردن حقوقي فرق ميكند و چيزي بيش از آن است. به همين دليل است كه بلافاصله پس از اعلام نتايج، وزير خارجه بريتانيا اعلام كرد كه از فردا روابط ما با اتحاديه اروپا تغيير خواهد كرد، هرچند قطع كامل روابط تا دوسال هم طول خواهد كشيد. اين را مقايسه كنيد با رفتارهاي خودمان نسبت به نتايج انتخابات، تفاوتها روشن میشود.
3- شايد مهمترين نکته برای ما در رأي مردم بريتانيا، اثر اين اتفاق بر منافع ايران است. بهطور قطع اظهارنظر دقيق در اينباره كار سادهاي نيست و بايد اطلاعات زيادي را در كنار يكديگر گذاشت و از آن نتيجه گرفت، ولي شايد تجزيه قدرتهاي اروپايي براي برخي از كشورها همچون ايران قدرت مانور اقتصادي و ديپلماتيك بيشتري فراهم كند و از اين نظر به نفع كشوري چون ايران باشد، ولي با توجه به اينكه خروج از اتحاديه اروپا، آن را در ايالات متحده ضعيف ميکند و امكان نفوذ آمريكا را بر كشورهاي منفرد اروپايي افزايش ميدهد، اين رويداد ميتواند به ضرر ما باشد. البته يك چيز مسلم است و اينكه اين اتفاق و بسیاری از اتفاقات مشابه، ذاتاً يك تهديد يا فرصت نيست، بلكه به نحوه رفتار ما نيز مربوط ميشود. حتي اگر وجه تهديدي آن بيشتر باشد، ميتوانيم آن را تبديل به فرصت كنيم و برعكس.