شماره ۸۷۰ | ۱۳۹۵ دوشنبه ۲۴ خرداد
صفحه را ببند
دهمین ترجمه از «صد‌سال تنهایی» درحالی منتشر می‌شود که اکثر ترجمه‌ها کپی‌هایی براساس ترجمه بهمن فرزانه هستند....
نخبگان پاپ

یاسر نوروزی| رمان «صد‌سال تنهایی» نوشته گابریل گارسیا مارکز نیازی به معرفی ندارد؛ چندان که در ایران هم بارها ترجمه و منتشر شده است. همین حالا دهمین ترجمه از این کتاب به بازار آمده و ما به همین مناسبت سراغ مترجم آن، کاوه میرعباسی رفته‌ایم. در این گفت‌وگو درباره ترجمه‌های مختلف این کتاب صحبت کرده‌ایم؛ از ترجمه‌های خوبی مثل ترجمه بهمن فرزانه تا ترجمه‌هایی که رسما از ترجمه‌های دیگر کپی شده‌اند! دهمین ترجمه از «صد‌سال تنهایی» به همت مترجم پیشکسوت، کاوه میرعباسی درواقع درحالی چاپ شده است که پیش از این غیراز ترجمه بهمن فرزانه، مخاطبان به ترجمه باکیفیتی دسترسی نداشتند. میرعباسی در این گفت‌وگو درباره ترجمه جدیدش از این رمان می‌گوید.
 ترجمه‌ای تازه از «صد‌سال تنهایی» از چند جهت اهمیت دارد. اول این‌که بعد از حدود چهار دهه بالاخره ترجمه‌ای دیگر از این کتاب ارایه شده است که می‌توان به حضور شما به‌عنوان مترجم به آن اعتماد کرد و دوم این‌که بعضی از مخاطبان همچنان ترجمه‌های بی‌کیفیت این رمان را می‌خوانند. اول بفرمایید چطور شد تصمیم گرفتید با وجود ترجمه‌های مختلف از این رمان، آن را ترجمه کنید؟
چیزی که در این سال‌ها متوجه شدم این است که یک‌سری کتاب‌های پرمخاطب، دقیقا به همین دلیل پرمخاطب بودن‌شان، باعث هجوم مترجمان نااهل شده‌اند. البته منظورم این نیست هرکس مارکز ترجمه کرده،‌ نااهل بوده. بعد دیدم یکی از ناشران شروع به انتشار بازترجمه‌هایی کرد که اتفاقا نتیجه خوبی هم به‌همراه داشت؛ نشر نی با ترجمه‌های رضا رضایی. مقصودم ترجمه تمام کتاب‌های جین آستین بود؛ کتاب‌هایی که بسیار هم پرمخاطب هستند. از آثار این نویسنده، ترجمه‌هایی وجود داشت که بعضی از آنها معیوب و بعضی هم البته خوب بودند. کتابی که بنگاه ترجمه و نشر کتاب آن را با ترجمه شمس‌الملوک منتشر کرده، ترجمه بدی نیست؛ «غرور و تعصب» را می‌گویم، ولی ترجمه‌های معیوب هم از آثار این نویسنده فراوان است.
 خوب هم فروش دارد.
بله. اتفاقا نکته‌ای که باعث تعجبم شده این بود که این ترجمه‌های معیوب خیلی موفق‌ بودند و در کتابفروشی‌ها اقبال داشتند. یک دلیل خیلی واضح هم دارد. اگر بخواهم درباره همین «صد‌سال تنهایی» صحبت کنم، می‌توانم بگویم یگانه ترجمه تقریبا معتبر از این کتاب همان ترجمه بهمن فرزانه است. می‌گویم «تقریبا معتبر» چون از زبان اصلی ترجمه نشده. مابقی ترجمه‌ها واقعا قابل اعتنا نیستند. پرفروش‌ترین‌شان ترجمه کیومرث پارسای است که به 27 چاپ رسیده و ادعا هم کرده که از اسپانیایی ترجمه کرده است. من آمدم همان چند صفحه‌ اولش را با متن اسپانیایی مطابقت دادم و دیدم اصلا هیچ ربطی به آن ندارد. ترجمه آن یک متن آشفته و پریشان و درهم است. اصلا مسأله ممیزی هم دخیل نبوده. کلا آمده و پاراگراف‌ها را پس و پیش کرده. دلیلش را هم نمی‌دانم. انگار کتاب جلوش نبوده و از حفظ ترجمه کرده!
 بله. ترجمه کیومرث پارسای را دیده‌ام و فارسی آن هم آشفتگی دارد. چرا این کار را کرده؟
نمی‌دانم. البته من فرصت نداشتم بنشینم و تمام ترجمه‌اش را با متن اسپانیایی مطابقت بدهم. اما برداشتم بخشی از متن فارسی را با متن اسپانیایی مطابقت دادم و دیدم همان اول رمان، مشکل دارد. در پاراگراف اول رمان می‌گوید: «خیلی ‌سال بعد، جلوی جوخه آتش، سرهنگ آئورلیانو بوئندیا بی‌اختیار بعدازظهر دوری را به یاد آورد که پدرش او را برد تا یخ را بشکند.» در ترجمه بهمن فرزانه آمده: «سال‌ها ‌سال بعد، هنگامی که سرهنگ آئورلیانو بوئندیا در مقابل سربازانی که قرار بود تیربارانش کنند ایستاده بود، بعدازظهر دوردستی را به یاد آورد که پدرش او را به کشف یخ برده بود.» این‌که شما در ترجمه «جوخه آتش» بنویسید «سربازانی که قرار بود تیربارانش کنند» آدم را بیشتر یاد تعریف لغت‌نامه می‌اندازد. مثل کسی که معنی «جوخه آتش» را نداند و بعد رفته باشد در لغت‌نامه نگاه کرده باشد که نوشته «سربازانی که...». یعنی ایجاز متن اصلی در ترجمه این پاراگراف از بین رفته است. من نمی‌دانم در ترجمه ایتالیایی چه بوده که آقای فرزانه این‌طور ترجمه کرده‌اند اما در هر حال در متن اسپانیایی «سربازانی که...» نیست و کاملا با رعایت ایجاز همان چیزی آمده که ترجمه کرده‌ام. بعد رفتم ترجمه‌های دیگر فارسی را مرور کردم و دیدم همه همین‌طور ترجمه کرده‌اند. من معمولا برای ترجمه با چند متن کار می‌کنم. این‌جا هم برای «صد‌سال تنهایی»، غیراز متن اسپانیایی، هم ترجمه فرانسه را داشتم و هم انگلیسی. نه در فرانسه و نه در انگلیسی چنین چیزی نبود. همه‌شان نوشته بودند «جوخه آتش» و ننوشته بودند «سربازانی که...». درحالی‌که در هیچ‌کدام از ترجمه‌های فارسی «جوخه آتش» ندیدم.
 یعنی همه رفته‌اند سراغ ترجمه بهمن فرزانه و از روی دست او نوشته‌اند.
در هر حال مترجم یا از اسپانیایی ترجمه کرده یا از انگلیسی. تازه اگر از فرانسه هم ترجمه کرده باشد «سربازانی که...» در آن نیست. یعنی همه از روی دست هم برداشته‌اند. چند مترجم دیگر که تماما آمده بودند و از روی ترجمه‌ کیومرث پارسای برداشته بودند.
 عجب افتضاحی می‌شود؛ کپی‌کاری از روی یک ترجمه‌ معیوب!
در ضمن این را هم باید بگویم که ترجمه من از مارکز فقط به «صد‌سال تنهایی» محدود نمی‌شود و پروژه‌ای که تعریف کرده‌ام، ترجمه تمام آثار مارکز است. «صد‌سال تنهایی» در این بین یک کتاب بسیار پرمخاطب‌ است. متاسفانه الان این ترجمه آقای پارسای رسیده به 27 چاپ و تیراژ هیچ‌کدام از اینها هم زیر 3‌هزار چاپ نیست، یعنی چیزی حدود 80‌هزار نفر یک ترجمه معیوب را خوانده‌اند.
 خب البته غیراز این ترجمه، ترجمه بهمن فرزانه هم بوده و مردم آن را می‌خریدند. به‌خصوص بعد از این‌که چند‌ سال قبل، بعد از سال‌ها دوباره مجوز نشر گرفت و امیرکبیر آن را منتشر کرد.
بله. ولی من ترجمه‌ام را قبل از انتشار دوباره ترجمه آقای فرزانه شروع کرده بودم. ضمن این‌که چون ناشر ترجمه ایشان یک ناشر دولتی است، همیشه بین یک چاپ تا چاپ بعدی، وقفه‌هایی چندماهه به وجود می‌آورد. حالا جالب است بدانید در همین زمانی که ترجمه آقای فرزانه آمده بود، با وجود این‌که ناشر آن دولتی بود و قیمت حدود 12-10‌هزار تومان داشت، باز این ترجمه معیوب آقای پارسای دو چاپ سه‌هزار نسخه‌ای آن هم با قیمت حدود 30‌هزار تومن فروخت. تازه خودتان بهتر می‌دانید؛ در شرایطی که تیراژ کتاب به‌ هزار نسخه و حتی پایین‌تر رسیده، یعنی هنوز این ترجمه را می‌خریدند. من البته این را باید بگویم که هرگز ترجمه را به نیت رقابت انجام نداده‌ام و نمی‌دهم، ولی با این حال اگر حتی رقابت تجاری هم وجود داشته باشد، رقابت من با کتاب کیومرث پارسای (البته به‌عنوان پرفروش‌ترین نه به‌عنوان رقابت در کیفیت چون همان‌طور که گفتم ترجمه‌ ایشان قابل اعتنا نیست) است، نه با ترجمه آقای فرزانه. آن 8 ترجمه‌ دیگر هم که از قماش همین ترجمه آقای پارسای هستند. هر کدام را تورق کردم، دیدم کم‌وبیش همان اوضاع است. گفتم بازار دست اینهاست و بیشتر دست همین آقای پارسای تا دست بهمن فرزانه. بنابراین اگر هم رقابت تجاری قرار بوده شکل بگیرد، رقابت با این ترجمه بوده، نه ترجمه زنده‌یاد فرزانه. در کنار این قضیه باید توجه داشته باشید کتاب‌های مارکز و به‌خصوص «صد‌سال تنهایی» جزو کتاب‌هایی هستند که همیشه خوانده می‌شوند. اصلا وقتی می‌خواهند کسی را به کتاب خواندن جدی ترغیب کنند، یک‌سری نویسندگان محبوب هستند که به طرف توصیه می‌کنند، کتاب‌های این نویسندگان را بخواند.
 درواقع می‌شود گفت «نخبگان پاپ»؛ نویسندگانی که آثارشان را هم عوام می‌پسندند و هم مورد تایید نویسندگان بزرگ ادبیات داستانی و منتقدان حرفه‌ای است.
بله. دقیقا. یعنی یک نفر که آمده ادبیات جدی را شروع کند و درواقع هنوز حرفه‌ای کار نکرده، به او توصیه می‌کنند که مارکز یا مثلا داستایوفسکی بخواند.
 یا نویسندگانی مثل جورج اورل با «قلعه حیوانات» و سلینجر با «ناتور دشت». درواقع اینها فهرست آثاری هستند که می‌شود ادبیات داستانی و کتاب‌خوانی را با اینها شروع کرد.
همین داستایوفسکی در کلاسیک‌ها شاید محبوب‌ترین‌شان باشد و همین‌طور تولستوی. این کتاب‌ها مخاطبان زیادی دارند و به همین جهت به نظرم مشتری هم باید حق انتخاب داشته باشد. در هر حال اگر کتاب را یک کالای فرهنگی در نظر بگیریم، وقتی کالایی مشتری زیادی داشته باشد، باید مشتری هم به همان میزان حق انتخاب داشته باشد. درواقع وقتی تقاضا زیاد است، به نظرم حق مشتری است که انتخاب‌های بیشتری داشته باشد. حالا همین قضیه را اگر بخواهیم درباره «صد‌سال تنهایی» مثال بزنیم می‌توانم بگویم که من ترجمه‌ای کاملا متفاوت با ترجمه زنده‌یاد فرزانه ارایه داده‌ام. من این حرف را بدون این‌که واقعا بخواهم خودم را با ایشان مقایسه کرده باشم، می‌گویم. برای همین قبل از این‌که ترجمه «صد‌سال تنهایی» را شروع کنم، ترجمه آقای فرزانه را نخواندم. بعد از این‌که ترجمه‌ام تمام شد، آمدم ترجمه ایشان را تورقی کردم و به جرأت می‌توانم بگویم که ترجمه من و ایشان، دو سبک ترجمه‌ متفاوت از یکدیگر است. درواقع اصلا مقصودم کیفیت بهتر یا بدتر نیست. مقصودم دو طریق مختلف در ترجمه است. ضمن این‌که دقت کنید یک فاصله چهل، پنجاه ساله هم بین این دو ترجمه هست. در این مدت خب زبان فارسی هم تغییراتی داشته و زبان تازه‌تر شده و باید این موضوع را هم در نظر گرفت. البته غیراز آن عبارت اول که اشاره کردم، در کل ترجمه آقای فرزانه ترجمه خوبی است، ولی این دلیل نمی‌شود که ترجمه رمان «صد‌سال تنهایی» به همین ترجمه محدود باشد.
 بله، ولی امیدوارم روزی برسد که لااقل حق انتخاب مشتری بین ترجمه‌های خوب باشد چون آن 8 تای دیگر، انصافا کیفیت ندارند.
من خودم همه آن 8 ترجمه دیگر را ندیده‌ام ولی یکی از آنها را دیدم که اصلا آمده از روی دست کیومرث پارسای رونویسی کرده، یعنی اگر این دو را کنار هم بگذارید، تفاوتی نمی‌بینید و البته خود پارسای هم از بهمن فرزانه رونویسی کرده. همان اوایل که ترجمه آقای پارسای درآمد و ادعا کرده بود که از متن اسپانیایی است، ‌نقدی خواندم که یک نفر عبارتی از ترجمه پارسای را آورده و گفته بود این ترجمه، ترجمه از روی متن ایتالیایی است. شما که ادعا می‌کنید از متن اسپانیایی ترجمه کرده‌اید، چرا ترجمه‌تان براساس متن ایتالیایی است؟‌
 البته سابقه آقای پارسای هم نشان می‌دهد که اغلب سراغ آثار نویسندگانی رفته‌اند که قبلا به فارسی ترجمه شده؛ مثل همین مارکز یا ساراماگو.
بله. یا مثلا رومن گاری مخاطب پیدا کرد، این آقا هم رفت سراغ رومن گاری. بعد رفت سراغ «بینوایان» و بعد «سلینجر» و...
 البته هیچ‌کدام فروش «صد‌سال تنهایی» را پیدا نکرده‌اند...
بله. خب آن زمان این ترجمه آقای پارسای در خلائی به بازار آمد که هیچ ترجمه‌ای از «صد‌سال تنهایی» نبود. ترجمه آقای فرزانه هنوز مجوز برای بازچاپ نگرفته بود و در دستفروشی‌ها به‌صورت کپی و افست فروخته می‌شد. من یک بار از یکی از کتابفروشی‌ها پرسیدم چرا ترجمه پارسای را به مردم می‌دهید؟ گفتند شما ترجمه دیگری بگو تا ما آن را بدهیم. بگو کدام بهتر است ما آن را دست مردم بدهیم و خب حق هم با او بود. حرف حساب، جواب ندارد، چون ترجمه‌ای در بازار نبود. من اصلا اعتقادم بر این است ارزش مارکز کمتر از یوسا و فوئنتس و اینها نیست. مترجمان تراز اول سراغ ترجمه اینها رفته‌اند اما سراغ ترجمه آثار مارکز نرفته‌اند.


تعداد بازدید :  2879