شماره ۸۶۱ | ۱۳۹۵ چهارشنبه ۱۲ خرداد
صفحه را ببند
ثبت جهانی مثنوی مولانا به نام ایران و ترکیه

محبوبه قوام| این خبری است که چندان به آن پرداخته نشد و در پل و پستوی خبرها رد شد و رفت. ماجرا از این قرار است که روز گذشته رئیس سازمان مرکز اسناد در اشاره‌ای کوتاه پرده از خبری برداشته موجز و کوتاه اما پردامنه. صالحی‌امیری به ایسنا گفته: «با ترکیه توافق کرده‌ایم که مثنوی مولوی را به‌صورت مشترک ثبت کنیم. مولانا یکی از نقاط مشترک فرهنگی ایران و ترکیه است.» وی در ادامه آورده: «در حال حاضر 43 اثر در نوبت ثبت داریم. ایران رتبه هفتم این فهرست است. البته به علت محدودیت یونسکو برای ثبت آثار که یک اثر در ‌سال است، امکان ثبت همزمان چند اثر وجود ندارد. همین امر باعث می‌شود ما به سمت ثبت مشترک آثار برویم.» که اصولا نه دلیلی منطقی برای توجیه این ثبت است و نه شتاب برای آن فضیلتی به‌شمار می‌آید. مثنوی مولوی 26‌هزار بیت است و کل آن کمتر از 60 واژه ترکی دارد. البته تلاش دست‌اندرکاران ثبت این اثر ملی قابل توجه است اما نمی‌توان آن را دستاوردی دانست. درواقع اگر هم دستاوردی شکل گرفته برای دولت ترکیه بوده چراکه صرفا به خاطر حضور مولانا در قونیه این کشور توانسته در یکی از مهم‌ترین آثار ملی‌مان سهیم شود. هرچند در برابر از دست رفتن سازی ایرانی چون «تار» که در غفلت دلواپسان و احمدی‌نژادیان به نام جمهوری آذربایجان ثبت شد، این اقدام نیز خود غنیمت است اما باید توجه داشت قطعا ملاحظات سیاسی بیشتر از آنچه در ظاهر دیده می‌شود در این ماجرا نقش داشته است. هرچند آقای صالحی‌امیری در نشست خبری سازمان اسناد و کتابخانه ملی که ظهر دیروز سه‌شنبه، 11 خردادماه در ساختمان آرشیو ملی برگزار شد، گفته: «مولانا در 8 سالگی از بلخ به قونیه رفت و مدرس و مکتب او قونیه بود. مثنوی را آنجا نوشت و مدفن او نیز همین شهر است. از طرفی نسخه مثنوی که در اختیار ترکیه است 40‌سال قدیمی‌تر از نسخه ما است و این مسأله به آنها اجازه می‌داد که مثنوی معنوی را به‌صورت مستقل به نام خود ثبت کنند.» جملاتی که توجیه‌پذیر نیست، چون ما با اثری به زبان فارسی مواجه هستیم و بعید است دست‌اندرکاران ثبت آثار ملی در یونسکو این موضوع را جزو یکی از مهم‌ترین مولفه‌ها لحاظ نکرده باشند. حال چه ماجرایی پیش آمده که ایران به ثبت مشترک این اثر آن هم با ترکیه رضایت داده خود داستان دیگری است؛ کشوری که در سفر وزیر امور خارجه ژاپن، مثنوی را (با ترجمه ترکی!) به این مسئول رده ‌بالای کشوری به‌عنوان بزرگترین اثر ملی ترکیه(!) تقدیم کرده بود. این گفته‌ها درحالی از زبان آقای صالحی امیری نقل شده که شرایط ثبت آثار ملی در یونسکو با آنچه ذکر شده تفاوت‌هایی دارد. به‌عنوان مثال می‌توان به این شروط مهم اشاره کرد: «اثر مربوطه باید گواهی بی‌همتا یا دست‌کم استثنایی بر یک سنت فرهنگی یا تمدن زنده یا ازمیان‌رفته باشد.» که مثنوی گواهی بر سنت گذشته ترکیه (که اصولا قدمتی نداشته) یا حتی عثمانی نیست. به شرط دیگر هم اگر نگاه کنید متوجه خواهید شد که به احتمال قریب به یقین مسئولان فرهنگی کشور در این زمینه کوتاهی کرده‌اند: «اثر مربوطه باید به طرزی مستقیم یا ملموس مرتبط با رویدادها یا سنن زندگی، افکار و عقاید یا آثار هنری یا ادبی واجد اهمیت والای جهانی باشد.» که تازه اگر هم شاخصه‌ای ویژه برای کشور ترکیه بتوان در آن یافت فرهنگ اسلامی است که ذیل فرهنگ ایرانی - اسلامی قابل بررسی است. درهرحال صالحی‌امیری در ادامه این جلسه گفته: «نسخه مثنوی ما نیز به دلیل زیبایی‌شناسی در تذهیب ارزشمندش قابلیت ثبت در یونسکو را داشت؛ به همین دلیل یونسکو پیشنهاد کرد که این اثر به‌صورت مشترک از سوی ایران و ترکیه ثبت جهانی شود و طبیعی است که اگر این اتفاق نمی‌افتاد و وارد مباحث حقوقی می‌شدیم، نمی‌توانستیم به نتیجه مثبت برسیم.» که نشان می‌دهد سازمان مربوطه و دست‌اندرکاران صرفا برای ثبت اثر به نسخه‌های موجود بسنده کرده‌اند و مهم‌ترین مولفه یعنی «زبان» را نادیده گرفته‌اند. درست است که رئیس سازمان اسناد و کتابخانه ملی می‌گوید: «هیچ کس نمی‌تواند ادعا کند که مولانا و مثنوی مربوط به جامعه بزرگ فارسی‌زبان نیست» اما در عمل مسئولان به ثبت مشترک یکی از بزرگترین میراث‌های فرهنگی ایران و زبان و ادب فارسی با کشوری تن داده‌اند که صرفا شاعر آن یعنی مولوی در کودکی به آنجا مهاجرت کرده است. درواقع یک پارامتر «زندگی در قونیه» کل برگ برنده دولت ترکیه بوده و این بازی را هم برده است، هرچند که مسئولان از آن با عنوان موفقیت یاد می‌کنند!

 

دیدگاه‌های دیگران

ب
بهمن |
مخالف 0 - 0 موافق
با درود من مایل هستم خاطره ای را بازگو کنم که شاید اندکی تفکر بر انگیز باشد. من دو بار افتخار حضور در آرامگاه جلال الدین بلخی و تماشای مراسم سماع دراویش مولوی را داشته ام و در این دیدارها با مردمان خوب قونوی تا حدودی آشنایی داشته ام. یکی از اینان که دوستی عمیقتری با او داشتم و دارم بینش عمیق تری از سایرین دارد. یکی از آن روزها در آرامگاه مولانا در گوشه ای نشسته بودم و در پیشگاه او غزلیاتی از دیوان شمس در سکوت میخواندم . دوست قونوی من سپس به من گفت: ای کاش من هم ایرانی بودم و میتوانستم این کتاب را به زبانی که مولانا نوشته بخوانم . او میگفت مولانای واقعی در آن کتاب است و نه در این بارگاه! او میگفت اکثر ترکهایی که به زیارت آرامگاه میایند او را امام زاده میانگارند بدون کوچکترین اطلاع از مثنوی معنوی و یا دیوان کبیر شمس یا حتی ترجمه ای از آنان ! میگفت مولانا در مجموع چیزی بیشتر از جازبه توریستی نیست برای ترکیه. میگفت جز ترجمه های کوتاه و ناقصی در مدارس مردم کوچه و بازار حرف و پیام او را نمی فهمند. و من براستی دریافتم چقدر ایرانیان و دیگر پارسی زبانان خوشبخت هستند.

تعداد بازدید :  3287