مهدی بهلولی آموزگار
1- وقتی کاری انجام میشود یا رخدادی روی میدهد، هم فرد مهم است و هم ساختارهای گوناگون جامعه. یعنی نمیشود با استناد به ساختارهای کلان اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، زبانی و... نقش فرد را سراسر نادیده انگاشت. همواره باید برای فرد و نقش او، سهمی درنظر گرفت؛ گرچه این سهم، با توجه به شرایط، کم یا زیاد میشود. هنگامی که یک آموزگار در زنجان، به دانشآموز خود تعرض میکند- کاری که متاسفانه چندی پیش رخ داد- افزون بر نقش ساختار و رویکردهای نادرست آموزشی، برای نمونه دورههای پرورش آموزگار یا همان تربیت معلم، خود شخص و اخلاق او هم مهم است و بایستی نقد شود (کاری که در روزهای گذشته در گستره همگانی، ازسوی برخی آموزگاران و گروههای صنفی آنها رخ داد). شاید هیچ گاه نتوان همه شرایط و کنترلهای بیرونی را تا آن اندازه دقیق و درست درنظر گرفت که فرد نتواند خطا کند. انسان موجود پیچیده و دگرگونیپذیر است و میتواند همه پیشبینیها را به هم بریزد. این بحث، البته بحثی دیرین و کهنه است و پای جبر و اختیار آدمی را به میان میآورد اما در کل وظیفه و مسئولیت اخلاقی و انسانی، با درنظر گرفتن نقش فرد و سهمی که در رخدادها دارد، معنا مییابد. انسانِ مجبور را نمیتوان به پرسش گرفت و بازخواست کرد.
2- یک زمانی از یکی از استادان سرشناس فلسفه سیاسی کشور پرسیدم که آیا یک نهاد صنفی میتواند با رویکردی صنفی در انتخاباتی سیاسی، مثلا انتخابات ریاست جمهوری، شرکت کند و از نامزد یا نامزدهایی خاص دفاع کند، گفت: من تاکنون به این پرسش فکر نکردهام و هماکنون نیز نمیتوانم دقیق به آن پاسخ بدهم اما یک چیز برایم روشن است و آن اینکه ما درکشورمان، پیشینه زیاد و اندیشیدهشدهای از کار صنفی نداریم و به این پرسش باید در هنگام عمل و تجربه پاسخ بدهیم. واقعیت هم همین است که ما در گستره کارهای گروهی مدنی و نوین، تجربه زیاد یا بهتر بگویم تجربه زیادِ اندیشیدهشدهای نداریم و از همینرو بایستی خیلی چیزها را تجربه کنیم تا به پاسخهای سنجیدهتری برسیم. درشرایط کمتجربهای و کماندیشی و نوپایگی نهادهای مدنی، افراد گاهی حتی بیش از نهادها میتوانند نقشآفرین و اثرگذار باشند و به همین میزان هم بایستی عملکرد آنان نقد شود. افزون بر خود فرد، حتی گاهی پای خانواده او هم به میان میآید. نقش خانواده تنها در سیاست نمود نمییابد. میتواند در جامعه مدنی هم پدیدار شود و بهویژه برای ما که تجربه چندان زیاد اندیشیدهشدهای از کار مدنی نوین نداریم و نهادهای مدنیمان کمابیش نوپا و نوپدیدند، میتواند اثر منفی بیشتری بگذارد. جامعه مدنی، جامعهای است متشکل از افراد مستقل که خودشان میاندیشند و تصمیم میگیرند و مسئولیت میپذیرند. اگر یک شخص و خانواده او بخواهند برای یک گروه مدنی تصمیم بگیرند، جامعه مدنی را رفتهرفته از استقلال در تصمیمگیری و تصمیمسازی دور میسازند. یک نفر یا یک خانواده، تصمیم میگیرند و دیگران باید پیروی کنند، اگر هم کس یا کسانی بخواهند در برابر این روند ایستادگی کنند، با چند تا انگ و وصله کنار گذاشته میشوند. منتقد البته باید پایبند به حقیقت باشد و از دروغ بپرهیزد؛ نقد، تهمتزدن و دروغگویی نیست. نقد همچنین میتواند درجمعی محدود بماند اما گاهی بهتر است در گستره همگانی مطرح شود تا بر اثرگذاریش افزوده گردد. نقد فرد میتواند با نقد اندیشهای همراه باشد که بستر اثرگذاری ویرانگر او را فراهم میسازد. درچنین صورتی نقد جنبهای فراگیرتر میگیرد و در یک زمان و یک فرد محدود نمیماند. نقد کارا، نیاز به آشنایی و آگاهیهای زیادی دارد، وگرنه درحد یکسری کلیگوییهای کلیشهای و پیشپاافتاده باقی میماند. باری جامعه مدنی نیاز به نقد مدنی دارد، نقدی دور از دروغ، دور از رودربایستیها و تعارفها، دور از کلیشه و کلیگویی و براساس آشنایی و آگاهی.