شماره ۷۵۹ | ۱۳۹۴ چهارشنبه ۲۳ دي
صفحه را ببند
تهران... شهر بی‌دفاع!

سوشیانس شجاعی‌فرد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ طنزنویس [email protected]

- خب، بینندگان عزیز برنامه همراه با مردم، همگام با مسئولان در خدمت شما هستیم. به محله حکیمیه تهران اومدیم. جایی که یکی از مدیران شهری تهران برای افتتاح کمپ نگهداری معتادان تشریف‌فرما شده‌اند. تعداد زیادی از مردم هم با شور و هیجان به استقبال اومدن و شعار می‌دهند! سلام آقای مدیر درباره این کمپ توضیح می‌فرمایید؟
- بله... در تهران، [آقا هول نده] با همه تلاش‌هایی که توسط مدیریت شهری صورت می‌گیره که [آقا یه محافظ پشت من بذارید.. عجب مردمی هستند] که چهره زیبایی در شهر داشته باشیم، متاسفانه به دلیل کم‌کاری دولت، [اینا چرا دارند سنگ پرت می‌کنند؟!] شاهد حضور معتادان بودیم که چهره شهر رو زشت کرده بودند. [آقا یکی زنگ بزنه یگان ویژه، چرا اینا اینقدر شور و هیجان دارند؟!] ما یک زمین بزرگ به مساحت 33‌هزار متر به این موضوع اختصاص دادیم تا بتونیم این کمپ رو سازمان بدیم.
- سی وسه‌ هزار متر؟ مربع دیگه؟
- پ نه پ، سی‌و‌سه‌ هزار متر ذوزنقه!
- شما سی‌وسه‌ هزار متر مربع خرج معتادها کردید؟! می‌دونید چند تا پاساژ می‌شد زد؟! چند تا مال می‌شد زد؟! می‌دونی چند تا برج اداری می‌شد زد؟!
- به خدا، به پیر، خودمم گفتم، دلم رضا نبود! چه کنم این شورای شهر بی‌مروت رو باید راضی نگه داریم! در صورتی که وظیفه ما نیست. باید رفت یقه دولت رو گرفت که چرا این همه معتاد زیاد شده؟
- راستی دلیلش چیه؟
- دلیلش بیکاریه، آدم کار داشته باشه معتاد نمیشه.
- حالا این سی‌وسه ‌هزار متر رو از کجا گیر آوردید؟! مصادره‌ای عمال قبل از انقلاب بوده؟
- نخیر، مصادره عمال بعد از انقلاب بوده! یه کارخونه پلاستیک‌سازی بوده که خب تعطیل شده و ما توی اون کمپ زدیم تا کارگرایی رو که ممکنه بر اثر بیکاری معتاد شدند، در این‌جا نگهداری کنیم! ما این آمادگی رو داریم هر کارخونه دیگری تعطیل شد، برویم و آن‌جا را تبدیل به کمپ معتادان کنیم!

- سلام آقای میراث فرهنگی، لطف می‌کنید درباره این رستوران جدید توضیحاتی برای مردم بدهید؟
- بله، حتما، بذار من این سوپمو بخورم اول. هوووووورت. بله، عرضم به حضورتون که ما جای خالی یک رستوران بین‌المللی که... آقا اون شیشلیک منو بیار، آبدار باشه.... بله عرض می‌کردم که یک رستوران که هم غذاهای فرنگی بده، هم غذاهای ایرانی کم داشتیم، یعنی اصلا نبود توی تهران... پسر، یه سالاد مخصوص بیار روی این میز... آره، تهران شده بیروت! همه‌اش فلافل‌فروشی است! ما یک رستورانی که استیک بده یا کباب بده توی کل تهران نداریم، ... به‌به... چه شاندیزی... این شد که این‌جا این رستوران رو ساختیم.
- نه خب تهران که اصلا رستوران نداشت قبل از شما، بعد این‌جا قبلش چی بود که الان شد رستوران؟
- کاخ سعدآباد بود فکر کنم یا یه همچی چیزی!

- مردم عزیز، ما برای رفاه شما، فقط برای رفاه شما، مجوز ساخت این پاساژ رو دادیم، برای این‌که شما راحت باشید، هی از این حجره به اون حجره نرید، هی از این تیمچه به اون تیمچه نرید، هی از این راسته به اون راسته... نرید! این پاساژ رو این‌جا براتون ساختیم!
- ببخشید جای این پاساژ قبلا چی بود؟!
- بازار؟ مازار؟ یه همچی چیزی بود، یه تیمچه میمچه بود. مهم نیست!

- من خدمت تک‌تک مدیران زحمتکش، خسته نباشید میگم که با مجاهدت و تلاش بی‌وقفه و پایان‌ناپذیر، این دو تا پروژه رو به سرانجام رسوندند. ما الان یک خط پرسرعت اتوبوسرانی داریم که به بهبود حمل‌ونقل شهری تهران کمک کرده و یک مجتمع تجاری داریم به چه گندگی، وسط شهر، نزدیک همین خط جدید اتوبوسرانی و درست کنار خط مترو. من بابت این هوشمندی به خودم تبریک میگم.
- ببخشید، قبلا جای این مجتمع تجاری چی بود؟
- یه حوض و فواره... از این آب رنگی‌ها هم داشت!
- و جای اون خط بی‌آرتی چی بود؟
- بلوار الیزابت ملعون!

 

دیدگاه‌های دیگران

|
مخالف 0 - 0 موافق
همیشه تیترهاش عالیه

تعداد بازدید :  549