شماره ۷۴۱ | ۱۳۹۴ سه شنبه ۱ دي
صفحه را ببند
آلودگي هوا يك نمونه است

اين يادداشت در مقام آن نيست كه درباره آلودگي هواي تهران و شهرهاي بزرگ كشور مثل اصفهان، مشهد، تبريز، كرج، شيراز و اهواز و... آه و ناله كند يا آنكه خسارت‌هاي ناشي از آلودگي هوا را برشمارد؛ آلودگي هوایی كه حداقل حدود نيمي از جمعيت كشور درگير آن است. درباره آلودگي هوا، بايد قدري به یکی از حاشيه‌های آن یعنی تيره و تار بودن ساختار تصميم‌گيري پرداخت، چرا كه به احتمال فراوان این حاشیه از اصل آلودگي مهم‌تر است. همه مي‌دانيم كه آلودگي هوا ازجمله مواردي است كه فقير و غني، جنوب شهري و شمال شهري نمي‌شناسد و همه جاي شهر را كمابيش به يك اندازه درگير خود کرده است، پس پرسش اساسي اين است؛ پديده‌اي كه تا این حد فراگیر بوده و نه‌تنها از حيث اقتصادي زيان‌آور است، بلكه از نظر رواني و سياسي نيز آثار مخربي دارد، چرا هيچ‌گونه اقدام و برنامه‌اي جدي براي حل آن ارايه نمي‌شود؟ يا اگر هم چنين برنامه‌اي هست، چرا اجرا نمي‌شود؟ چه کارهایی لازم است برای این معضل انجام شود؟ در اين زمينه به چند نكته بايد اشاره كرد.
1ـ پيش از هر چيز دولت بايد گزارشي رسمي، مستند و مستدل تهیه شده از سوی نهادهاي بي‌طرف درخصوص آلودگي هوا منتشر کند و در اختيار افكار عمومی قرار دهد. درواقع مردم بايد بدانند علت بروز اين پديده ناخوشايند و خطرناك چيست؟ تا چه حد به وجود سوخت‌هاي غيراستاندارد مربوط مي‌شود و تا چه حد به وضعيت آب و هوايي ازجمله پديده اينورژن؟ به علاوه خسارت‌هاي رواني و اقتصادي و بهداشتي آن چيست؟ چه مدت از‌ سال با آن درگير هستيم؟ و كشورهاي ديگر از اين نظر چه وضعي دارند و براي حل آن چه اقداماتي را انجام داده‌اند؟ اقداماتي كه موفق بوده يا اقداماتي كه با شكست مواجه شده است؟
2ـ مسأله بعدي كه مهم است، معرفي مسئول اصلي رسيدگي‌کننده به اين مسأله است. آيا شهرداري مسئول است يا محيط‌ زيست؟ استانداري و فرمانداري چه جايگاهي دارند؟ دولت و وزارت كشور در اين ميان چه اختيار يا مسئوليتي دارند؟آيا تناسبي ميان قدرت این نهاد مسئول با مسئوليت آن وجود دارد؟ گمان نمي‌رود كه به اين پرسش به ظاهر ساده در ايران پاسخ روشني داده شده باشد. اهميت اين موضوع حتي بيشتر از بند اول است كه ضرورت ارايه گزارش است، زيرا انجام وظيفه بند اول نيز به عهده مرجع مسئول حل اين مشكل است.
3ـ پرسش بعدي كه بايد به آن پرداخت محدودیت‌ها و امكانات حكومت در حل اين مشكل و اقدامات يا سياست‌هايي است كه تاكنون براي حل آن به كار گرفته شده است. آیا اصولا تاکنون اقداماتی انجام شده؟ اگر بلی؛ آيا اين اقدامات موفق بوده؟ اگر نه چرا؟ آيا هيچ‌گونه درخواستي از مردم براي مشاركت در حل اين بحران ارايه شده است؟ چگونه ممكن است مسأله‌اي به اين مهمي در جامعه باشد، ولي مردم نخواهند يا نتوانند درباره آن اظهارنظر يا در زمينه كشف راه‌حل آن مشاركت كنند؟ آيا جز اين است كه مردم از دايره چنين موضوعاتي بركنار مانده‌اند؟
4ـ آيا واكنش نهادهاي رسمي در برابر اتفاقات يا مشكلات بسيار كم‌اهميت‌تر نيز همين‌گونه است؟ مردم چگونه باور كنند كه نهادهاي مسئول نمي‌توانند اين مشكل را حل کنند يا حداقل تخفيف دهند، در حالي كه نسبت به مشكلات بسيار كوچكتر حساسيت‌هاي فراوان دارند. آيا اين مسأله ناشي از بي‌توجهي به اين معضل نيست؟
5ـ آيا يكي از دلايل بي‌توجهي به اين‌گونه مسائل ناشي از بي‌توجهي‌هاي گذشته نيست. به مشكلی که در ابتدا قابل حل بود، اهميت نداديم و كم‌كم مشكل بزرگ و بزرگتر شد. اكنون به مرحله‌اي رسيده‌ايم كه گمان مي‌كنيم مشكل غيرقابل حل است يا هزينه سرسام‌آوري لازم دارد كه تامین آن در توان و قدرت ما نيست. براي نمونه نوسازي و استاندارد كردن سوخت خودروهاي قديمي را به تاخير انداختيم و هرچه به تاخير افتاد، با افزایش تعداد خودرو، هزينه اصلاح آنها نيز افزايش يافت و به جاي خطرناكي رسيد كه كسي جرأت جراحي اين غده را ندارد، حتي كسي جرأت نزديك شدن و معاينه كردن آن را هم به خود نمي‌دهد. آيا در قضيه هسته‌اي به‌جز اين رفتار را داشتيم؟ از اين موارد باز هم مي‌توان نام برد.
6ـ جالب‌ترين نكته‌اي كه بايد متذكر شد اين است كه رفع يا كاهش آلودگي هوا، راه ‌حل‌هاي تجربه‌شده‌اي دارد، ولي چندان علاقه‌اي به طرح آنها نداريم. به اين دليل روشن كه اجراي آن راه ‌حل‌ها را در حد و توان ساختار مديريتي خود نمي‌بينيم، ضمن اين‌كه حمايت‌هاي مردم را براي انجام آن ايده‌ها نيز همراه نداريم. در نهايت به نوعي استيصال در تصميم‌گيري و نيز سياستِ «از اين ستون به آن ستون فرج است» مي‌رسیم و دستان را به آسمان بلند مي‌كنيم كه باد بوزد يا بارش رحمتي فرستاده شود، بلكه از اين وضع نجات پيدا كنيم. ولي غافل از اين هستيم كه به لحاظ آماري مي‌توان پيش‌بيني كرد كه چند روز از‌ سال را شاهد باد يا بارش باران و برف هستيم، با قدري كم و زياد اين میزان هر‌ سال تکرار خواهد شد و وظيفه مديران نهادهاي مسئول نيز دعا كردن نيست، آنان براي حل عملی مسائل در اين مقام قرار گرفته‌اند. دعا كردن كار مردم است كه خودشان بهتر مي‌توانند چنين كنند. مشكل اصلي ما اين است كه گمان مي‌كنيم حل مشكلات بدون هزينه ممكن است و تا وقتي كه نپذيريم هر راه‌ حلي مترادف با پرداخت هزينه است، ممكن نيست كه بتوانيم هيچ گرهي را از مشكلات كشور باز كنيم.
در پايان پيشنهادي را كه يكي از كارشناسان در جلسه‌اي ارايه كرد در اينجا طرح مي‌كنم، بلكه مورد مطالعه و توجه قرار گيرد. پيشنهادي كه ظاهرا در برخي از كشورهاي ديگر نيز به دلايل گوناگوني انجام شده است. توصيه اين بود كه در كنار راه ‌حل‌هاي فني مربوط به بهبود سوخت كه هزينه و زمان زيادي را مي‌طلبد، امكان تعطيلات آموزشي يك‌ماهه در فصل پاييز و زمستان بررسي شود و به جاي آن ابتدای شهریورماه مبناي آغاز دوره‌هاي آموزشي باشد و دی‌ماه يا از 15 آذر تا 15 دی‌ماه تعطيل شود تا قدري از مشكلات آلودگي هواي اين دوره زماني كاسته شود. البته منافع و ضررهايي هم براي اين پيشنهاد متصور است كه در هر حال بايد مورد بحث قرار گيرد.


تعداد بازدید :  1300