شماره ۷۳۰ | ۱۳۹۴ دوشنبه ۱۶ آذر
صفحه را ببند
با شاهو عندلیبی، نوازنده نی و خواننده کرد
زوایای موسیقی سنتی نیازمند شناخت بیشتر مخاطبان است
هنرمندان از ظرفیت‌های نی به خوبی بهره برده‌اند

آزاده صالحی  روزنامه نگار

شاهو عندلیبی یکی از هنرمندان معاصر در عرصه موسیقی سنتی به‌شمار می‌رود. او نوازنده نی است و فراگیری موسیقی، آواز و مقام‌های کردی را زیر نظر پدرش ایرج عندلیبی فرار گرفت. عندلیبی همچنین از محضر استادانی چون جمشید عندلیبی، محمدرضا شجریان، مجید درخشانی و دیگر استادان برجسته در حیطه موسیقی نیز  در این سال‌ها بهره برده است. او دارای مدرک کارشناسی ارشد در رشته موسیقی از دانشگاه هنر است. عندلیبی در کارنامه موسیقایی خود همکاری با گروه‌ «مولانا» به سرپرستی محمدجلیل عندلیبی، گروه «تنبور شمس» به سرپرستی کیخسرو پورناظری، گروه «خورشید» و «ماه» به سرپرستی مجید درخشانی، گروه «آوا» به سرپرستی محمدرضا شجریان و... را نیز ثبت کرده است. این هنرمند تاکنون با گروه‌های مختلف موسیقی چون «خورشید» اجرای کنسرت‌های متعددی در داخل و خارج از کشور ازجمله اجلاس سران شانگهای در چین، کاخ ورسای فرانسه، بزرگداشت مولانا در یونسکو و... داشته است. فعالیت‌های او در نوازندگی مشتمل بر انتشار آلبوم‌هایی چون «مرغ خوشخوان» ، «رندان مست»، «سکوت» ، «بودن»، «آدم و سنگ»، «خیال‌انگیز» و... دراین سال‌ها بوده است. با عندلیبی درباره وضع موسیقی، خاصه جایگاه نی در موسیقی سنتی به گفت‌وگو نشسته‌ایم.
همان‌طور که می‌دانید شعار روزنامه ما بر پایه خدمات داوطلبانه استوار است، به این معنی که همه فعالیت‌هایی که در جامعه صورت می‌گیرد می‌تواند از خود افراد آن جامعه شروع شود، خود شما فکر می‌کنید به‌عنوان مثال در زمینه موسیقی، فعالیت‌های فردی چقدر می‌توا‌ند مثمرثمر باشد؟
درست است، من هم به این مسأله معتقدم که همه‌ چیز در درجه نخست باید از خود افراد یک جامعه شروع شود. البته در کنار آن، انتظار مردم از مدیران دولتی هم امری کاملا طبیعی است، منظورم این است اگر فرد در کنار تلاش‌هایی که انجام می‌دهد مطالباتی هم از  دولت داشته باشد بد نیست. با این‌حال نمی‌توان نقش و وظیفه شخصی هر انسانی را در جامعه نادیده گرفت، بدیهی است اگر فردی وظیفه خود را به شکل صحیح در زمینه موسیقی یا هر کدام از دیگر شاخه‌های فرهنگی، هنری و اجتماعی انجام دهد، آن جامعه به بالندگی و رشد بیشتری دست پیدا می‌کند.
خاطرم هست در گفت‌وگویی که با نادر مشایخی داشتم به این مسأله اشاره می‌کرد که درست است هنرمند موظف است به واسطه آثاری که ارایه می‌دهد، سطح سلیقه شنیداری مردم را در جامعه ارتقا بخشد ولی در عین‌حال می‌تواند با خلق اثر، نیاز تولید کند، درواقع اثر هنری بیش از داشتن مولفه لذت‌بخشی باید مخاطب را هم به تامل وادارد، او بر این باور بود اگر چنین مسأله‌ای صورت بگیرد دیگر شاهد پیش‌فرض‌هایی مثل این‌که موسیقی سنتی با غم‌ و اندوه توأم است، نخواهیم بود، نظر شما در این‌باره چیست؟
موافقم، من هم بر این باورم که رسالت هنرمند ارتقابخشی سطح آگاهی و ذائقه جامعه است. به‌ویژه در زمینه موسیقی سنتی یا بهتر بگویم موسیقی ملی، توجه به این اصل حایزاهمیت است. حالا این‌که چطور می‌توان از ظرفیت‌های گسترده موسیقی سنتی استفاده کرد تا مخاطبان به زوایای پیدا و پنهان آن پی ببرند و به‌قول شما این تصور نادرست که موسیقی سنتی همیشه با غم‌ و اندوه توأم بوده است برداشته شود، نیازمند جامعه‌شناختی و هوشمندی از سوی آن هنرمند است. درواقع هنرمند است که می‌تواند در این وادی نقش اساسی داشته باشد، اول این‌که بتواند به تولید نیاز بپردازد و از این رهگذر سطح سلیقه شنیداری مردم یک جامعه را ارتقا بخشد و از طرفی در مرتفع‌کردن نیازهای مخاطبان در زمینه موسیقی تاثیرگذار باشد. این مسأله هم همان‌طور که اشاره کردم باید با هوشمندی و ظرافت‌های منحصر به آن هنرمند و در نظر گرفتن سایر مولفه‌ها محقق شود.
خود شما فکر می‌کنید درحال‌حاضر چند ‌درصد از این مسأله که به آن اشاره کردید، در حیطه موسیقی به وجود آمده است؟
خب! باید بپذیریم، موسیقی سنتی برخلاف موسیقی پاپ، مخاطبان خاص خود را دارد. این مسأله هم مختص امروز و دیروز نیست. از گذشته همین بوده است، یعنی مخاطبان موسیقی سنتی را عده خاصی در جامعه تشکیل داده‌اند، به همین خاطر  نباید انتظار  داشت که موسیقی سنتی سطح توقعات و احساسات طیف عموم افراد جامعه را برآورده کند، بلکه همان‌طور که گفتم به دلیل ویژگی‌هایی که دارد بخش محدودی از مخاطبان را دربرمی‌گیرد، مثل شعر حافظ یا دیگر شاعران ادبیات کهن ایران که درک این اشعار نیازمند تامل و بینش درست از سوی مخاطبان است. موسیقی سنتی ما با ادبیات کهن پیوند خورده است و طبعا مخاطبی که به  دیدن یک کنسرت موسیقی سنتی می‌آید می‌بایست در درجه  نخست تا حدودی به  ادبیات کلاسیک آشنایی یا دست‌کم علاقه‌مندی داشته باشد تا بتواند آن لذت و درکی که لازم است را از این نوع موسیقی دریافت کند. البته باید به یک نکته اشاره کنم و آن این‌که اگر هنرمند در عرصه موسیقی سنتی بتواند صرف‌نظر از این‌که نیاز خود را در نظر می‌گیرد به مخاطب هم فکر کند، می‌تواند او را بیشتر به سمت موسیقی سنتی ترغیب کند. چون به هر حال هنرمند به خلق اثر می‌پردازد تا آن اثر هنری در معرض دید مخاطب و اصولا مردم قرار بگیرد، پس درنظر‌گرفتن نیاز مخاطبان امری طبیعی است و هر هنرمندی باید به آن توجه کند.
یک سوال هم درباره ساز نی داشتم، خود شما به‌عنوان یک نوازنده نی جایگاه این ساز را در ارکسترهای فعلی چطور می‌بینید؟
اصولا استفاده از سازهایی از این دست، همواره در موسیقی ملی و سنتی ما جایگاه خاص خودش را داشته است. درواقع می‌توانم بگویم تا امروز به خوبی از پتانسیل نی به فراخور نیاز و درایت هنرمندان بهره گرفته شده است. منظورم این است که جایگاه نی در ارکسترها کمرنگ نیست که هیچ، بلکه در اندازه خودش به آن توجه زیادی هم شده است که باعث خوشبختی است اما طبعا چنین سازهایی در وادی مثلا موسیقی پاپ به کار گرفته نشده یا اگر هم شده در مقایسه با موسیقی سنتی کمتر بوده است. ولی به‌طورکلی در زمینه موسیقی اصیل ایرانی و در برنامه‌های ماندگاری چون «گلها» یا در کارهای استادان و هنرمندان شاخصی چون محمدرضا شجریان، مجید درخشانی، حسین علیزاده، زنده‌یاد پرویز مشکاتیان و... در قالب سولو‌نوازی، بداهه‌نوازی  و گروه نوازی به درجات درخشانی دست یافته است، این نشان می‌دهد که هنرمندان به خوبی از ظرفیت‌های نی در این سال‌ها بهره برده‌اند.
سوال بعدی من درباره خروجی دانشکده‌های موسیقی است،به طور کلی شرایط آموزش موسیقی به‌ویژه در حیطه نی را چطور می‌بینید؟
واقعیت این است که فارغ‌التحصیلان رشته نی در مقایسه با سازهای دیگر همواره در اقلیت بوده‌اند. شاید به این خاطر که مردم نسبت به ساز نی تصور غلطی دارند، مثل این‌که برخی می‌گویند نواختن نی دندان را خراب و لب را کج می‌کند و چیزهایی از این قبیل. اصولا باورها به این شکل است که نی سازی غمگین است. روی این اصل نسل جوان در این سال‌ها با نی کمتر ارتباط برقرار کرده‌اند و همان‌طور که اشاره کردم بیشتر گرایش‌ها به سمت‌وسوی سازهای دیگر بوده است. شما تصور کنید با وجود چنین پیش‌زمینه‌هایی که درباره نی به آن اشاره کردم یک نوجوان چطور می‌تواند به این ساز علاقه‌مند شود؟! تصور می‌کنم پیش از هر چیز لازم است درک صحیح‌تری نسبت به این ساز صورت بگیرد و آن باورهای غلط درباره نی از بین برود تا شاهد گرایش بیشتر جوانان به‌ویژه در دانشکده‌های موسیقی نسبت به این ساز باشیم، البته نباید فراموش کرد که در این سال‌ها تعداد نوازندگانی که میل زیادی به نواختن نی داشته‌اند از رونق خوبی در ارکسترها برخوردار بوده اند و این نشان می‌دهد که برداشت‌های نادرست نسبت به این ساز تا حدود زیادی از بین رفته است. به‌ویژه حضور جوانان را در این عرصه نمی‌توان نادیده گرفت که با داشتن تحصیلات آکادمیک که در این حیطه به دست می‌آورند به شکل حرفه‌ای نیز در ارکسترها به نواختن این ساز می‌پردازند. تصور می‌کنم همان قدر که ساز نی این توفیق را پیدا کرده که به چرخه آموزشی دانشگاه‌ها راه یابد خود مسأله‌ای قابل‌اعتنا است. صرف‌نظر  از اینها تلاش‌های هنرمندانی چون جمشید عندلیبی را  در این وادی نمی‌توان نادیده گرفت. او تلاش کرد در این سال‌ها با تلفیق نی و سازهایی چون پیانو،  نظر نسل جوان را بیش‌ از پیش به سمت‌وسوی این ساز جلب کند که به‌زعم هنرمندان این عرصه، عملکرد او موفق هم بوده و تلفیق نی با سازهای دیگر برآیند مثبتی در پی داشته است. ضمن این‌که باید این  نکته را هم در‌نظر بگیریم که ساز نی به لحاظ ساختاری با دیگر سازها متفاوت است. یعنی در عین این‌که می‌بینیم ظاهری ساده دارد ولی دارای پیچیدگی‌هایی است و همین پیچیدگی‌ها و تفاوت‌هایش با سازهای دیگر است که موجب شده در این سال‌ها آن‌طور که باید پیشرفت چندانی در این ساز حاصل نشود.
تصور می‌کنم حمایت هم نقش بسزایی در پررنگ‌کردن یک ساز اصیل مثل نی دارد، به‌ نظر شما این حمایت چقدر تا امروز در این وادی صورت گرفته است؟
خیلی کم، البته پیشتر اشاره کردم هنرمندان شاخص عرصه موسیقی سنتی همواره سعی کرده‌اند به فراخور کنسرت‌هایی که برگزار می‌کنند، جایگاه شایسته‌ای هم برای نی درنظر بگیرند، یا همین‌طور استادانی مانند ابراهیم قنبری‌مهر درباره سازهای دیگر اصلاحاتی را در سال‌های گذشته انجام داد و  برخی نقایصی که به لحاظ ساختاری در این سازها وجود داشت را مرتفع کرد و الگوی اصلاح شده و مطلوب‌تری ارایه کرد که قطعا در پیشرفت و پررنگ‌شدن این ساز موثر بوده است.
فارغ از تلاش‌های فردی هنرمندان دوران گذشته مثل ابراهیم قنبری‌مهر که اشاره کردید به‌نظر شما در سال‌های اخیر هنرمندان چقدر توانسته‌اند به ارایه الگوهای تازه‌ای از نی بپردازند؟
می‌توان گفت در این زمینه تلاش‌هایی صورت گرفته ولی واقعیت این است آن‌طور که باید موفقیت‌آمیز نبوده است. درباره سازهایی مثل نی که همان‌طور که اشاره کردم به‌لحاظ ساختاری دستخوش ایراداتی هستند اگر هم این نقایص تا حدودی به مدد فعالیت هنرمندان مرتفع شده اما باز هم نتوانسته آن‌طور که باید در اجرا، سازی خوش‌قلق و خوش‌کوکی به‌شمار رود. البته این نکته را نباید نادیده گرفت که در این بین، استاد محمدرضا شجریان توانست از محدودیت‌های صوتی که تا پیش از آن نداشته‌ایم، استفاده کند و در این زمینه به ارایه الگوهای مناسبی از سازهای ایرانی بپردازد که به‌زعم من هدف این هنرمند پیشکسوت در این مسیر قابل‌تقدیر نیز بوده است. یا همین‌طور تلاش‌های هنرمندانی چون محمد موسوی، حسین عمومی، جمشید عندلیبی و این اواخر خود من در زمینه نی را نباید نادیده گرفت. ما سعی کردیم در این سال‌ها الگویی از نی ارایه دهیم که کوک این ساز از اشکالات کمتری برخوردار باشد. از اینها گذشته، از آنجایی که نی در زمره سازهایی است که از طبیعت گرفته شده، هر الگویی روی آن جواب نمی‌دهد، البته می‌توان امیدوار بود که نی هم به مرور زمان دستخوش نوآوری‌هایی قرار بگیرد. مسأله این است که هنرمندان دوره‌های گذشته همیشه یک‌جور تعصب نسبت به سازهای سنتی داشته‌اند. درباره نی این‌طور بوده است که هنرمندان پیشکسوت در این حیطه، چندان که باید تمایلی در به‌روزکردن این ساز نداشته‌اند. در عین‌حال فکر می‌کنم اگر نوآوری در مسیر اعتلای آن ساز و اصولا هنر باشد چرا نباید صورت بگیرد؟!  البته منظورم این نیست که به بهانه نوآوری، تلاش‌های درخشان هنرمندان دوره‌های گذشته به فراموشی سپرده شود، بلکه می‌خواهم بگویم نوآوری در  حالی می‌تواند پلکان ترقی محسوب شود که در عین این‌که از  هنر گذشتگان نشأت گرفته به ارتقای آینده موسیقی ما بینجامد. همه ما می‌دانیم که موسیقی ایرانی گنجینه‌ای است که زوایای پیدا و پنهان زیادی دارد و با وجود فعالیت مستمر هنرمندان این عرصه از گذشته تا امروز، هنوز مولفه‌هایی در این وادی وجود دارد که نیازمند کشف  و معرفی‌شدن است، بنابراین جای آن است که به مولفه‌های موسیقی اصیل ایرانی بیش از پیش توجه شود. یعنی همان‌طور که به عنوان ‌مثال به ادبیات کهن ایران اهمیت می‌دهیم و آن را گنجینه‌ای ارزشمند و گرانبها می‌دانیم، در زمینه موسیقی هم باید به این شکل باشد و قدم‌هایی برداریم که از این گنجینه به‌خوبی محافظت کنیم. به‌ویژه میراث گذشتگان که قطعا می‌تواند چراغی برای راه هنرمندان نسل‌های بعدی باشد. اما امروز گاه می‌بینیم، نسبت به برخی از سازهای اصیل ایرانی مثل نی کم‌لطفی‌هایی می‌شود. شاید یک دلیل این بی‌توجهی‌ها نبود شناخت کافی نسبت به این ساز باشد. بنابراین ضرورت دارد که هم از سوی هنرمندان و هم سیاست‌گذاران فرهنگی بستری فراهم شود تا شناخت بیشتری نسبت به سازهای اصیل و پرقدمت ایرانی میسر شود. طبعا شناخت و آگاهی پیداکردن نسبت به زوایای موسیقی سنتی باعث می‌شود آن گروه از مخاطبانی که به کنسرت‌های موسیقی اصیل ایرانی می‌آیند لذت بیشتری از این موسیقی ببرند.


تعداد بازدید :  259