شماره ۷۱۴ | ۱۳۹۴ دوشنبه ۲۵ آبان
صفحه را ببند
طنزنویسی یا کار در معدن؟ مسأله این است!

احمد‌‌‌رضا  کاظمی طنزنویس

[email protected]

نمایشگاه مطبوعات امسال مرا بیش از پیش با مزایا که نه ولی با معایب طنزنویسی آشنا کرد. مواردی که بدون مقدمه‌چینی شما را هم با آنها آشنا کرده و دست‌تان را توی دست هم می‌گذارم:
1. آشنایی با مخاطبان
دیدار حضوری با مخاطبانی که از همه قشری و همه جنسیتی در آنها وجود دارد، فرصت خوبی است و یک طنزنویس جوان نیز قطعا از این فرصت حداکثر استفاده و حتی سوءاستفاده! را برای تبدیل مخاطبان عادی به مخاطبان خاص خواهد کرد. اما در کنار وجود تعداد زیادی مخاطب فهیم و بامحبت که هم‌صحبتی با آنها غنیمت است؛ تعداد اندکی هم هستند که به صرف داشتن عنوان طنزنویس، با ما به طرز وحشتناکی احساس صمیمیت می‌کنند. درواقع با یک نگاه شیمیایی به قضیه، می‌توان گفت که طی واکنش طنزنویس- مخاطب، فرآیند «پسرخاله‌زاسیون» به وجود می‌آید که در آن طنزنویس بودن در قامت نوعی کاتالیزگر عمل کرده و فاصله گفتنِ «آقای کاظمی؟ ما کاراتونو دنبال می‌کنیم» تا شروع انواع
شوخی‌ها را به چیزی کمتر از یک دقیقه کاهش می‌دهد. البته اکثریت این عزیزان همان دوستانی‌اند که در اینستاگرام و فیس‌بوک نیز ابراز رضایت‌شان از یک طنز را با جملاتی مثل «آشغال! اینا چطوری به مغزت می‌رسه» و «چقد خندیدم»
 بیان می‌کنند!
2. آشنایی با سختی‌های زندگی
هم‌صحبتی با اکثر همکاران بیشتر از گپ‌ و گفت‌وگو جنبه نشستن پای آه و ناله و مرثیه‌خوانی دارد. درواقع کمتر کسی پیدا می‌شود که زندگی‌اش از راه روزنامه‌نگاری بگذرد و هشتش گروی نُه که چه عرض کنم، در بهترین حالت سه و هفتادوپنجش گروی سه نباشد! یعنی شما کافی ا‌ست از میزان حق‌التحریر و مخارج یک نویسنده آگاه شوید تا به این نتیجه برسید که برای ادامه حیات از طریق طنزنویسی یا باید مثل گیاهان توانایی فتوسنتز داشت یا باید خیلی مرتاض‌هندی‌طور مثل «کریستین بیل» که برای بازی در فیلم «ماشینست» نیاز داشت 3‌ماهه 30 کیلو وزن کم کند، بتوان یک شبانه‌روز را با نصف گردو و یک کف‌دست نان، سر کرد!
3. آشنایی با معنای شهرت
اگر جزو آن دسته افرادی هستید که فکر می‌کنند نویسندگی بازده مالی ندارد اما بازده معنوی‌اش بد نیست و حداقل 4نفر آدم می‌شناسند، باید به عرض، طول و ارتفاع‌تان برسانم که شما بهترین طنزنویس مطبوعاتی ایران هم که باشی بعد از کلی فراخوان در اینستاگرام و فیس‌بوک و توییتر و لاین و تلگرام و ... یک دهم تعداد آدمی که توی نمایشگاه به صورت خودجوش دور و بر بازیگر نقش «غول برره» جمع شده‌ بودند، اطراف شما جمع نخواهد شد! یا اصلا همین امیرمهدی ژوله عزیز که یک عمر در بالاترین سطح طنزنویسی می‌نوشت ولی درحد مدافع میانی تیم صنایع پفک‌سازی یک استان که در لیگ دسته 3 بازی می‌کند، چهره‌اش بین مردم شناخته شده نبود، اما بعد از یک ساعت اجرا در خندوانه، امسال مردم در هر غرفه‌ای که او حضور داشت چنان ازدحام سبدکالاواری می‌کردند که هرکس نمی‌دانست فکر می‌کرد در آن غرفه جنیفر لوپز دارد مفاد بیمه‌نامه‌اش را به مردم نشان می‌دهد!
4. آشنایی با خطرات
این‌که جماعتی در نمایشگاه امسال به نشانه اعتراض به محدودیت آزادی بیان شرکت نکرده بودند، نوعی طنز مجسم و درعین‌حال تراژدی بود! البته همه‌جای دنیا خط قرمزهایی تعریف شده است. اما مشکل خطوط قرمز ما، تنوع رنگ و شکلی آنها‌ست. تنوعی که حتی در دست‌فروشی‌های دم متروی صادقیه هم دیده نمی‌شود! ما در ایران یک سری خطوط داریم که امروز «قرمز» نیستند و در بدترین حالت «صورتی کمرنگ» یا «قهوه‌ای نوک‌مدادی» محسوب می‌شوند اما ظرف چند ساعت با یک سخنرانی یا یک خبر خاص، آفتاب‌پرست‌وار تغییر رنگ داده و قرمز می‌شوند. یک‌سری خطوط قرمز هم هستند که بر سر رنگشان اختلاف نظر وجود دارد و یکی‌سری آن را قرمز می‌بینند، یک عده خیر! خب با این شرایط و تفاسیر به نظر شما طنزنویسی در ایران بعد از کار در معدن اگر سخت‌ترین شغل دنیا نباشد، یکی از خطرناک‌ترین آنها نیست؟! نیست؟!‌ای بابا!

 


تعداد بازدید :  1153