چه خبر از فعاليتهاي بنياد نيشابور؟
به یاری یزدان حدود 36سال است که شاهنامهخوانی میکنیم. این کار بدون تعطیلی همواره در روزهای شنبه انجام شده است. اخیرا به کوشش تعدادی از فرزندان بنیاد توانستیم این کار را به قول امروزیها به صورت آنلاین انجام دهیم تا دوستداران شاهنامه در سرتاسر جهان بتوانند از آن استفاده کنند. چند کلاس در طبقات مختلف زبان پهلوی داریم و یک کلاس هم به آموزش زبان اوستایی اختصاص داده شده است. در سالهاي اخير بخش نخست بزرگترین کاری را که در طول زندگی درحال انجامش بودم به ثمر رسید. «داستان ایران بر بنیاد گفتارهای ایرانی» نام این اثر است.
چه دليلي دارد شما با اين همه كار و تلاش چندين و چندساله كتاب «داستان ايران بر بنياد گفتارهاي ايراني» را بزرگترين كار و هدف موجود در زندگيتان بدانيد؟
مسأله بر سر شيوه تاريخنگاري است. همانگونه که میدانید از زمان پیرنیا که تاریخنگاری معاصر در ایران شروع شد، تمام منابع و ماخذها، کتب و نوشتههای خارجی بوده است. پیرنیا دری را در استفاده از کتب بیگانگان گشود و پس از او هر که خواست در مورد تاریخ ایران بنویسد همین راه را دنبال کرد و این روش نوشتهها را نیازمند تایید از منابع و شبه استادان خارجی کرد. حال این پرسش مطرح میشود که اصلا این شبه استادان خارجی چه کسانی هستند؟ افرادی مثل «آندره گودارو» و «رومن گریشمن» به جز غارتگران و سارقان جهانی چیز دیگری نبودند و برپایه دزدیهای خودشان کتابهایی نوشته بودند. آنقدر استفاده از نوشتههای این دزدان در دستگاههای فرهنگی ما فراگیر شد که هنوز در دانشگاههای ما در برخی از رشتهها دانشجویان باید کتابهای «رومنگریشمن» را بخوانند و از آن نمره بیاورند. نگاه به نوشتههای این دزدان غارتگر و بیتوجهی به نوشتههای باستانی در ایران در طول هشتاد سال اخیر بسیار مایه ننگ بوده است. اما نگرش من در كتاب «داستان ایران بر بنیاد گفتارهای ایرانی» به گونهای دیگر است. سخن من درباره خواب عمیق زیانبخشی است که سالها فرهنگ ایران را گرفتار کرده بود.
از این دست اتفاقات عليه فرهنگ ما یا به نفع فرهنگ غرب در طول تاریخ
کم نبوده است،اما وقتی نیرویی برای مقابله وجود نداشته باشد چنین مقدمهای بیشتر دردناک جلوه میکند. چون ظاهرا در پارهاي موارد این خواب خیلی طولانیشده و نیروی محرکه در كمتر كسي دیده نمیشود...
نه،گمان میکنم توجه مردم ایران به فرهنگ بیشتر شده اما برای بیداری کامل پس از خوابی هزار ساله ناگزیر به زمان بیشتری احتیاج داریم. آثار رهایی از خمار این خواب در بین جوانان ایرانی دیده میشود و بنابراين ما اميدوار هستيم.
بهجز اقداماتی که عنوان کردید آیا درحال نگارش کتابی هم هستید؟
اولا جلد دوم این کتاب را مینویسم. درحال مهیا کردن کتابهایی هم در زمینه تدریس اوستا هستم تا به صورت جزوه خودآموز زبان اوستایی باشد تا دریچهای بهسمت فرزندان این خاک در جهت یادگیری زبان نیاکانشان گشوده شود. صرفنظر از نگاه دینی به کتاب اوستا مطالب دانشی عمیقی در آن هست که لازم میدانم جوانان ما آن را بخوانند.
شیوه آموزشی زبانهای باستانی در دانشگاههای کشور به شدت با مخالفت شما روبهرو شده.تفاوت روال آموزشی در دانشگاه با بنیاد را بیان کنید...
آموزشگاههای ما در شیوه آموزشی شدیدا به دنبال انجام الگوهای غربی هستند. در مورد زبان پهلوی شخصی به نام مکنزی پیدا شد. از بررسی رفتاری که انجام میداده بهنظر میرسد دیوانه بوده و با فرهنگ ایران به روشنی جنگیده است. نوشتههای پهلوی را به شیوهای خوانده که کاملا بیمعنی بهنظر میرسد و در انجام این حرکت تعمد داشته است. در خود اروپا هم بعضی از کشورها و دانشگاهها از او متابعت نمیکنند. زمانی که من کتاب آموزش زبان پهلوی را با نام «نامه پهلوانی» نوشتم. این کتاب جهت آموزش پهلوی فقط در دانشگاه تهران تدریس میشد و در سایر دانشگاهها آموزش به روش مکنزی بود. گروهی جمع شدند و مبارزهای را برای بیارزشکردن کتاب من ترتیب دادند. امروز دیگر تمامی دانشگاهها روش مکنزی را در زبان پهلوی پیش گرفتهاند. این روش چیزی جز ناراحتی و سردرگمی برای دانشجویان درپی ندارد. آنها واقعا چیزی از زبان پهلوی نمیآموزند و تنها با توسل به جزوه یا این کتاب واحد این درس را قبول میشوند. در زبان اوستایی شیوه یادگیری بهرهمندی از شیوه دستور زبانی است حال آنكه اوستایی دستور زبان گستردهای دارد. هفتاد و دو گونه صرفی نام در آن هست که در گفتارها معمول نبوده است. همیشه با استفاده از همین روش سعی در آموزش اوستایی به دانشجویان دارند. اما بعید بهنظر میرسد هفتاد و دو روش صرف یک واژه برای دانشجویان جالب و ممکن باشد. پرسش من از استادان دانشگاه این است که اگر مادری بخواهد من را به فرزندش بیاموزد کلمه را تحلیل میکند مثلا میگوید من اول شخص مفرد فلان یا به سادگی میگوید من! با همین راه کودک نوشتن، خوردن، رفتن و خندیدن را یاد میگیرد.
این حقیقت ممکن است باعث ناراحتی شود اما آنچه میگویم سخنی راست است. ما آن روشی که بنیاد دانش پیشینیان بوده مطرح کردهایم و آنها نمیتوانند با ما بجنگند چون میبینند روش ما در آموزش درستتر و دانشجویان ما از همه دانشجویان این رشته در کشور بیشتر است. این اساتید از بنیاد شکست خوردهاند و در خارج از جمع آنان در آموزش عالی کشور هم کسی نیست که بین بنیاد و آنان به داوری بنشیند. درحالیکه ناکارآمدی آنها کاملا مشخص شده، سالهاست از دانشگاه حقوق میگیرند و به گرفتن حقالتالیف کتابهای مکرر و غیرکاربردی خود عادت کردهاند.
در مورد تاريخ جملهاي هست كه عموميت زيادي پيدا كرده. براساس اين ديدگاه گفتهاند و شنيدهايم كه: «برندگان تاریخ را مینویسند». ممکن است در این قسمت گفته شود شاید بازندگان برای دلداری دادن به خودشان درحال گذشتهپردازیاند. در دنیاي امروز رفتاری که یک زبانشناس و استاد چون شما میتواند انجام دهد تا این شک را از بین ببرد و نشان دهد افرادي چون شما، به دنبال تاریخسازی نیستند؟ ما بههرحال بايد بپذيريم بنياد نيشابور بهعنوان مركز فعاليت شما و همكارانتان هنوز آنگونه كه بايسته است شناخته شده نيست. فعالیتهای فراوانی در بنیاد انجام میشود اما چرا بسیاری از مردم نمیدانند؟
از دست تنگ ما بیش از کاری که میکنیم، بر نمیآید. ما در اتاقی که طولش 6متر و عرضش 4 متر است در هفته 11کلاس برگزار میکنیم. الان در ایران بنیاد نیشابور از همه دانشگاهها در رشته زبانهای باستانی بیشتر دانشجو دارد. این کار کوچکی نیست. دانشگاهها مثلا 7 نفر دانشجو میگیرند و با شیوه نادرست که در بهکارگیری آن از غربیها وام گرفتهاند این تعداد به دو یا سه نفر کاهش میيابد. درحال حاضر شاگردی در آموزشگاه دارم که در همین رشته در یکی از دانشگاههای کشور پذیرفته شده بود. او خودش گفت تعداد 7 نفر دانشجوي کلاسشان در دانشگاه کمکم به دو نفر در یک کلاس كاهش يافت. در این کلاس چند استاد هم تدریس میکنند که برای آموزش تنها
دو نفر، حقوق ميليوني میگیرند. حال آنكه بنیاد نیشابور در همان محیط کوچکی که در اختیار دارد شرایط را برای تمامی فرزندان ایران فراهم کرده تا با زبان و فرهنگ باستانی خود آشنا شوند.
این کلاسها رایگان است؟
بهكاربردن کلمه رایگان در اين مورد درست نیست. این دورهها افتخاری است. من از سالها قبل با خودم عهد بستم تا وجودم را فدای فرهنگ کشورم کنم. البته این تعداد برای آن فضا زیاد است اما آرمانی نیست. شايد اگر ما هم سالنی میداشتیم و امکانات تبلیغ در اختیارمان بود، افراد بیشتری در این دورهها شرکت میکردند.
شنیدهام پیشگفتارهای کتابهایتان را در بنیاد در اختیار شرکتکنندگان در کلاسها قرار میدهید تا اگر مایل بودند کتاب را هم تهیه کنند. اما روش شما براي معرفي تاريخ ايران چيست و از سوي ديگر از اين همه تلاش به دنبال چه چيزي هستيد؟
سعدی سخن زیبایی دارد و در آن میگوید: «سعدی به روزگاری مهری نشسته بر دل/ بیرون نمیتوان کرد الا به روزگاران». اما امروز عدهاي با اين مهر و صلح نياكان قهر كردهاند پس بايد گفت: «سعدی به روزگاری قهری نشسته بر دل / بیرون نمیتوان کرد الا به روزگاران». باید بپذیریم که در دوره
هزار سالهای که حکومت ایران به دست خارجیان بود تنها یک دوره کوتاه درخشان در دوره کریمخان زند در کشور تجربه شد. کریمخان لر و ایرانی بود اما به غیر از آن تا پایان دوره قاجار کشور ایران به دست غیرایرانیها اداره ميشد. در دوره پهلوی هم که نفر اول فرمانبر انگلیس بود و نفر دوم هم پس از کودتای28مرداد از آمریکا دستور میگرفت. در آن زمان هم اوضاع بهتر از قبل نشد و طی آن سالها حتی یک کلمه از زبان و فرهنگ ایرانی در دانشگاههای ما تدریس نشد. هر چه گفتند از غرب بود و آنچه هم تاریخنگاران نوشتند از روی نسخههای غربی بود. بنابراين دانشجوی ایرانی هرگز درنيافت ایران باستان چه درخشش و عظمتی داشته است. امروز هم جوانان و دانشجویان ما از ایران باستان چيز زيادي نميدانند. اگر به قبل از انقلاب 57 و اتفاقاتي كه در آن دوره افتاد توجه كنيم درمييابيم، زمانی که یک غارتگر کشوری را نابود میکند ما ناچاریم از پایه دوباره دست به سازندگی بزنیم. امکان ایجاد یکباره بنا برای ما وجود ندارد. بهعنوان مثال حقوق بشر از آن دست افكاري است كه امروز جهان غرب به آن افتخار میکند. حال آنكه همين حقوق بشری که به آن مینازند لایه اوزون را ویران کرده، دریاها را آلوده کرده، جنگلها را از بین برده، به مردمان کشورهاي ضعيف ظلم كرده و بیماری جدیدی به نام ایدز را به جهانیان هدیه داده است.
كشورهاي قدرتمند با ساخت انواع موادمخدر در سطح جهاني بسياري از مردم را به خواب میبرند و به دزدیهای خود ادامه میدهند. در نهايت سعی آنها در مسيري است كه به نابودي جهان منجر ميشود. من با توجه به همه اين توضيحات در کتاب «حقوق جهان در ایران باستان»، به مقابله با نگرش و عقیده غربیان دزد پرداختم. جالب اینکه هیچکسی به جز خوانندگان متوجه نشد که باید به این کتاب توجه کند و این کتاب را حداقل بهعنوان یک منبع درسی در رشته حقوق ارایه دهد و جوانان محصل در این رشته بدانند آنچه باید در جهان مطرح باشد حقوق تمام جهان است، حقوقی که زندگی یک مورچه هم در آن مورد توجه قرار گرفته. در اين كتاب به اين موضوع پرداختهام كه يك مورچه هم حق زندگی دارد و کسی اجازه ندارد حیاتش را با خطر روبهرو کند. وقتی دانشکده حقوق ما درباره این موضوع بیتفاوت است ناچاریم چشم به استقبال مردم داشته باشیم. این کتاب باید در تیراژ چندمیلیون به چاپ میرسید و در اختیار همه مردم قرار میگرفت تا مردم ما بدانند چه تمدن قابل افتخاري دارند.
باتوجه به اينكه شما زبان انگليسي را براي جهاني شدن، فاقد پتانسيلهاي كافي ميدانيد بايد به اين موضوع اشاره كنم كه بهانه برخی برای جهانیشدن یک زبان، سادگی بیشتر آنها نسبت به سایر زبانهاست. شما این موضوع را رد میکنید؟
بله. دوچیز درباره زبان فارسی باید گفته شود: یکی اینکه دستورش مونث و مذکر ندارد و کلا دارای شش صیغه است. دوم اینکه زبان فارسی تنها زبان سنجیده جهان است که قابلیت گسترش دارد. بیشتر واژههای زبان فارسی یک سیلابی یا دو سیلابی است، مثلا واژههای پدر، مادر، پسر، من، تو و او. این ویژگی قابلیت ترکیب را زیادتر میکند درحالیکه این نکته در زبانهایی چون انگلیسی وجود ندارد. بهعنوان مثال در زبان فارسي واژه سر با ترکیبهای ساده جداگانه، معناهای مختلفی ایجاد میکند: سرپناه، سرپرست، سرگذشت، سرشیر، سرپایین، سرازیر يا
سر به زیر. خلاصه اينكه حدود230 واژه از ترکیب سر با دیگر واژهها تشکیل میشود كه خودشان هم کمسیلاب هستند. علت این سادگی و پر معنایی زبان فارسی از آن جهت است که نواده کهنترین و سنجیدهترین زبان تاریخی یعنی اوستایی است. البته سایر زبانها هم در زبان اوستایی ریشه دارند، اما زبانشناسان آنها اين مسأله را كتمان ميكنند. به اين صورت كه در دستهبندیهای ساختگی خودشان دسته زباني با نام هند و اروپایی ساختهاند. مدتی قبل در استرالیا یک دوره سخنرانی داشتم که همراه با «ریچارد پرای» بحث زبانی انجام دادیم. پس از سخنرانی من، او در مورد زبان هند و اروپایی صحبت کرد. سوالی مطرح کردم با این عنوان: «اگر حلقهای را بهعنوان زبان مردم هند در نظر بگیریم و حلقهای دیگر را زبان مردم اروپا، حلقه زبانی میان این دو چه زبانی خواهد بود؟ زبان ایرانیان. پاسخ او این بود که برای نام بردن از مردمانی که در دو سوی این منطقه صحبت میکنند این اصطلاح شکل گرفته. من هم گفتم اگر قرار است مردم دو سوی دنیا که به این زبان صحبت میکنند را نام ببرید از این به بعد بگویید: «زبان استرالیایی- امریکایی». او گفت: «در آن زمان آمریکا و استرالیایی نبودند». جواب دادم: «در آن زمان هند و اروپایی هم نبوده است». هر چند آن مرد هم در دسته ضد ایرانی بود اما با توجه به ازدواجش با زنی ایرانینژاد نسبت به دیگران بهتر بود بنابراين در مقابل صحبت من سرش را به زیر انداخت و سکوت کرد. خوشبختانه در مجلهای آلمانی که اتفاقا کار فرهنگی هم انجام میدهد و هر شش ماه یکبار چاپ میشود یکی از نویسندگان به سوال خوانندهای اینگونه پاسخ داده بود که: در دنیا مطالب مهم علمی به زبانهای انگلیسی، فرانسه، عربی و فارسی منتشر میشود. این نشان از غنا و تلاش جوانان ایران است چراکه به لحاظ بازیهای سیاسی و نظام سرمایهداری و استعماری سه زبان قبل کمترین تخریب را در جهان داشته ولی همچنان تاثیرگذار است. ما زبان فارسی را قدر نمیدانیم اما خود اين زبان همچنان در جهان منزلت دارد.
برسيم بر سر كارهايي كه شما در زمينه شاهنامهپژوهي انجام دادهايد. همانطور كه خودتان بهتر در جريان هستيد افراد زیادی در مورد شاهنامه و شخصیتهایش اظهارنظر كردهاند اما نظر شما با زندهياد احمد شاملو تعارضات کاملا متفاوتی داشت. از نظر شما علت قرائت متفاوت شاملو از شاهنامه چه بود؟
شاملو اطلاعات کافی در این زمینه نداشت با اين وجود به بخشي از مسأله اشاره ميكنم. ضحاک در زبان اوستایی اژیدهاک بوده به معنای آتشفشان. در آن هزاره آتشفشان دماوند و البروز در نزدیکی مرز گرجستان (که در آن زمان جزء ایران بود) با هم و بهطور همزمان شروع به فوران کردند. اتفاقا اين دوره، دوره ضعف حکومتی بوده است که در شاهنامه با نام جمشید از آن ياد شده است. در آن دوره بابلیان بر ایران پیروز میشوند و ستمهای زیادی
روا میکنند. به قول فردوسی: «ندانست خود جز بد آموختن / بهجز غارت و کشتن و سوختن/ شده بر بدی دست دیوان دراز/ ز خوبی نبودی سخن جز به راز».
با توجه به زمان سنجی که در کتاب داستان ایران انجام دادم، آغاز فوران دوباره در دماوند، 7هزار سال پیش بوده و در 6هزار سال پیش به پایان رسیده است. البروز هم در همین زمان به آتشافروزی خود پایان داد. در آن زمان حکومت در دست بابلیان بود درحالیکه تا پیش از آن در ایران هیچ آتشی از خشم و جنگ روشن نشده بود، آنان به قتل، غارت و نابودی سرگرم بودند. تا آنجا كه «گریشمن» که خود گرایشات ضد ایرانی دارد در نوشتههایش خود به اين موضوع اشاره ميكند كه در ایران پیش بابليان، هیچ اسلحه و تخریبی پیدا نشده بود. از سوي ديگر کاوشهای باستانشناسی (به ویژه در غرب ایران) گویای این ویرانگری در طول هزارسال در ایران است. در تپه زاقه قزوین، گنجدره هرسین کرمانشاه و چقامیش خوزستان، درست 7هزار سال پیش ویرانیهای ناشی از جنگ ایجاد شده و پس ازهزار سال به اتمام رسیده است. همه اين توضيحات را آوردم تا بگويم باید با دانش باستانی سخن گفت. من در همانسال
58 مقالهای در رد نظرات شاملو نوشتم و در پایان اشاره کردم بنا به مندرجات این نوشته، شما تنها کسی هستید که بدون مطالعه شاهنامه درباره آن اظهارنظر کردهاید. جالب آنکه ايجاد نظام طبقاتی و کشتار و سوختار همگي بعد از حمله بابل یعنی همان دوره ضحاک در شاهنامه اتفاق افتاده و اين خود براي رد كردن نظرات شاملو كافي است. پیروزیهای ایرانیان هم درست پس از آن دوره و در زمان به ميدان آمدن فریدون در شاهنامه اتفاق افتاد. لازم است به اين نكته هم اشاره كنم كه هدایت هم مطالعاتی (البته نه در زمینه آموزشی) در زمينه ترجمه متنها از پهلوی به فارسی انجام داد و زبان پهلوی را در هند آموخت. برخلاف شاملو اگر بخواهیم زرنگترین فرد را در صدسال اخیر در تاریخ ایران معرفی کنیم، از نظر من کسی جز هدایت این عنوان را به دست نمیآورد. اگر نوشتههای او را هم خوانده باشید میبینید چگونه مو را از ماست بیرون میکشد.
تا آنجا که میدانیم شما با نحوه
واژه گزینی فرهنگستان چندان موافق نیستید. از نظر شما فرهنگستان باید چه کند تا یک واژه در دل مردم بنشیند؟
اصلا نیازی نیست ضرورتا فرهنگستان کلمهای را انتخاب کند، شاید یک نویسنده ساده کلمهای را با بینش و تدبیر انتخاب کند و مردم هم آن را بپذیرند. بهعنوان مثال من شخصا واژههایی چون دور صدا را برای تلفن، دورنما را برای تلویزیون و دورنگار را برای فکس به کار بردم. خود فرهنگستان دورنویس را برای فکس ساخته بود اما بعدا خودشان هم از دورنگار استقبال کردند و امروز مردم از دورنگار استفاده میکنند.
آرزویی که برای شما از هر چیز دیگری مهمتر است را بیان کنید...
آرزو دارم وطنم ایران به جایگاهی که لایق است دست یابد و ایرانیان باز هم در دنیا احساس غرور کنند.