پایان غم‌انگیز یک بزرگمرد

گزارش «شهروند» از جزئیات قتلی که اهالی «روانسر» را شوکه کرد

امانتدار نسل آینده بود. حافظ آب و هوا، خاک و گیاه. پناه زیستمندان. هم آتش‌نشان بود هم حامی حیوانات و محیط‌زیست. مربی بود و ورزشکار. خیرخواه انسان‌ها بود و حامی حیوانات. نجاتبخش بود و حامی کودکان بدسرپرست و بی‌سرپرست. نامش محمد کریمی است. بزرگمردی که درس ازخودگذشتگی و فداکاری‌اش در روانسر دهان°به دهان می‌چرخد.

۳۲ سال داشت اما با مرگش به همه نشان داد درس دلیری و شجاعت را به خوبی آموخته است. مرگی تلخ که در آن شب ۲۹ اردیبهشت ماه رقم خورد. می‌خواست نجاتبخش باشد اما تیزی چاقو بر گردنش فرود آمد.

لحظات تلخ

«هوا تاریک شده بود. شیفت کاری ما بود. در ایستگاه آتش‌نشانی روانسر بودیم. ناگهان محمد را دیدیم. دستش روی گردنش بود. به سمت آتش‌نشانی می‌آمد.»

اینها را صابر صالحی می‌گوید با بغضی که در گلویش خیمه کرده. همکار ۴۵ ساله محمد کریمی است. سه سالی با یکدیگر همکار بودند. از وقتی در آزمون استخدامی آتش‌نشانی شرکت کردند و قبول شدند.

«محمد وضعیت مساعدی نداشت. به سمتش رفتیم. گردنش زخمی شده بود. محمد سعی داشت با دستانش جلوی خونریزی را بگیرد. نمی‌دانستیم چه اتفاقی افتاده. یکی از همکاران‌مان به سمت جمعیتی رفت که در بلوار معلم تجمع کرده بودند. با اورژانس تماس گرفتیم، اما ترافیک مانع از ورود ماشین اورژانس شده بود. محمد را سوار خودرو کردیم و به بیمارستان بردیم. شاید ۱۰ دقیقه طول کشید اما چنان زخم محمد عمیق بود که اجازه حیات به او نداد.»

فرار مردان چاقوکش

نفس در سینه‌ صابر حبس شده؛ یادآوری آن شب نحس، برایش سخت است. «جمعیت در بلوار دو خودرویی را نشان می‌دادند که به محمد ضربه زده بودند. دو خودرویی که از اهالی شهر روانسر نبودند و به سرعت متواری شدند.»

مرد آتش از لحظات مرگ محمد می‌گوید: «آن روز شیفت کاری محمد در آتش‌نشانی نبود. او علاوه بر آتش‌نشانی، مدیرعامل انجمن حامیان طبیعت بود. نزدیک آتش‌نشانی، پارکی است که محمد در زمانی که شیفت نبود از حیوانات حمایت می‌کرد. حیواناتی که زخمی شده بودند یا نیاز به تیمار داشتند. آن شب هم، او در پارک مشغول به تیمار حیوانات بود که صدای درگیری را می‌شنود. برای کمک به سمت دو خانواده‌ای می‌رود که با یکدیگر گلاویز شده بودند. می‌خواست میانجیگری کند اما جانش را گرفتند.»

فعالیت‌های داوطلبانه محمد

انجمن حامیان طبیعت، «چرو» که به‌معنای جوانه است از سال ۹۰ توسط محمد کریمی تاسیس شد. ۱۲ عضو این انجمن به‌صورت داوطلبانه تلاش می‌کنند تا از حیوانات و محیط‌زیست حمایت و محافظت کنند. «محمد، نقش پررنگی در این انجمن داشت. او همیشه اعضای گروه را به کمک‌رسانی و حمایت از محیط‌زیست تشویق می‌کرد.»

سامان فلاحی، یکی از اعضای این انجمن داوطلب است. پسر ۳۳ ساله‌ای که از دوران کودکی با محمد دوست و رفیق بوده تا در انجمن با یکدیگر هم مسیر شدند.

«از همان سالی که این انجمن شکل گرفت با محمد همراه شدم. محمد بسیار خیرخواه، فداکار، ایثارگر و ازخودگذشته‌ بود. خصایلی که از بطن خانواده‌اش سرچشمه می‌گرفت. پدرش فرهنگی بازنشسته است. معلم ما در دوره راهنمایی بود. خانواده بسیار نجیب و مهربانی هستند. آقای کریمی تنها دو پسر داشت. یکی محمد و دیگری حامد. حامد دو سال از محمد بزرگ‌تر است. او هم مانند محمد خصوصیات رفتاری بزرگ‌منشانه‌ای دارد. سبک زندگی و خصوصیات رفتاری خانواده کریمی با اکثر خانواده‌ها متفاوت است. محمد حتی کارت اهدای عضو داشت و همه ما را به داشتن کارت اهدای عضو تشویق می‌کرد.»

قرار بزرگ

سامان با گذشت روزها از مرگ رفیق سال‌های دورش هنوز گیج‌ومبهوت است اما با دیگر اعضای انجمن قول°و قرار گذاشته‌اند. «چند روز پس از قتل محمد به‌شدت حال روحی بغرنجی داشتیم. نمی‌دانستیم حالا پس از محمد که پایه‌گذار فعالیت‌های داوطلبانه بود چطور انجمن را اداره کنیم. انجمنی که در سال ۹۳ در کشور نمونه شد و مورد تجلیل قرار گرفت. همان روزها بود که به خودمان قول دادیم راه محمد را ادامه دهیم و بیشتر از سابق در فعالیت‌های محیط‌زیستی شرکت داشته باشیم. تا وقتی محمد بود خیال‌مان راحت بود که اگر ما هم نباشیم او به تنهایی فعالیت‌های داوطلبانه را انجام می‌دهد و از محیط‌زیست و حیوانات در خطر، حمایت می‌کند، اما محمد دیگر در این شهر نیست. او انجمن را به ما سپرد و رفت و باید بیشتر از هر زمان دیگری یاری‌رسان طبیعت باشیم.»

خانواده داغدار

پدر و مادر پس از محمد دیگر نای صحبت ندارند. به سختی پذیرای مردمان شهر هستند که در سوگ پسرشان سیاهپوش شده‌اند. یادآوری خاطرات محمد برایشان عذاب‌آور است. خاطراتی که با چشمانی اشکبار به پیشوازش می‌روند. خاطراتی که حالا باران سربی شده‌اند و بر سر خانواده آقای کریمی فرود می‌آیند. پدر که روزی معلم شهر بوده حالا با مرگ محمد شکسته. مرد بازنشسته، روزهای رفته را آرام و بی‌صدا هزاران بار از ذهن گذرانده و اشک‌ها ریخته اما دیگر تاب گفتن ندارد. نمی‌تواند به ما بگوید چرا محمد را کشته‌اند؟ نمی‌تواند از اگر و ‌ای کاش‌هایی بگوید که دیگر فایده‌ای ندارد. شماره ایوب رحمانی را می‌دهد، مردی که حالا در انجمن جانشین پسرش شده است، تا او از محمد بگوید. بگوید چرا کشته شد و سرانجام پرونده به کجا رسید.

پس از محمد

شماره همراه محمد کریمی در صفحات حمایت از محیط‌زیست و باشگاه ورزشی رزم‌آوران هنوز خودنمایی می‌کند. شماره تلفن همراهی که به خواسته پدر محمد در اختیار ایوب رحمانی قرار گرفته است. مردی که حالا پس از محمد، مسئولیت انجمن به‌عهده اوست.

«وقتی محمد به قتل رسید مسئولیت انجمن به من رسید. تلفن همراه محمد را هم پدرش به من داد تا جوابگوی تماس‌گیرنده‌هایی باشم که بیشتر در حیطه فعالیت‌های عام‌المنفعه است. محمد ورزشکار هم بود. ۵۰ شاگرد داشت که در یک باشگاه رزمی، مربی آنها بود. شاگردانی که مقام آورده بودند و باعث سرافرازی شهرمان شده بودند. حالا باشگاه هم توسط دوست و همکار محمد اداره می‌شود.»

این را ایوب رحمانی می‌گوید. رفیقی که حالا پس از محمد به‌عنوان جانشین باید فعالیت‌های بزرگی را در کارنامه انجمن ثبت کند تا ادامه‌رو پایه‌گذار انجمن باشد.

ایوب از همان شب منحوسی می‌گوید که محمد جانش را از دست داد و یک شهر را داغدار کرد.

«دو خودرو خارج از شهر گویا با هم کل‌کل داشتند. دو خودرویی که از شهر دیگری بودند. از شهر پاوه و کرمانشاه. دو خانواده بودند. درگیری هم سر بوق‌زدن بود. وقتی محمد که در پارک مشغول تیمار حیوانات بود، صدای درگیری را می‌شنود برای میانجیگری وارد مهلکه می‌شود اما با چاقو به گردنش ضربه‌ای می‌زنند و متواری می‌شوند.

محمد در بیمارستان بود که من خبر‌دار شدم. وقتی رسیدم تمام کرده بود. دو ساعت از قتل نگذشته بود که پلیس، ضاربان را دستگیر کرد.»

درگیری به‌خاطر بوق زدن

فرمانده انتظامی روانسر جزئیات بیشتری از این جنایت تلخ می‌گوید: «ساعت 20:30 جمعه ۲۹ اردیبهشت ماه، وقوع یک درگیری و نزاع دسته‌جمعی منجر به قتل توسط سرنشینان خودروی پژو 206به پلیس گزارش شد و رسیدگی به موضوع به‌صورت ویژه در دستور کار قرار گرفت.

به همین منظور با هدایت عملیاتی فرمانده انتظامی استان، به‌کارگیری عوامل انتظامی و تخصصی در شهرستان روانسر و مرکز استان، استفاده از شگردهای خاص پلیسی و همچنین کنترل محورهای مواصلاتی چهار نفر از عاملان این درگیری که متواری شده بودند در عرض کمتر از دو ساعت دستگیر شدند و خودروی آنها توقیف شد.»

سرهنگ احمد رستمی ضمن اشاره به اعتراف صریح یکی از متهمان دستگیرشده به قتل، گفت: «درگیری بین  دو راننده به‌خاطر بوق زدن صورت گرفته که مقتول برای میانجیگری وارد صحنه شده و هدف ضربات چاقو قرار گرفته است.»

در این زمینه با پیگیری ماموران، سلاح سرد به‌کارگیری شده در جریان قتل نیز کشف شد.

با اعترافات عاملان این جنایت، صحنه قتل بازسازی شد و متهمان برای سیر مراحل قانونی روانه زندان شدند.»

 

ممکن است به این مطالب نیز علاقه‌مند باشید
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

از اینکه دیدگاه خود رو با ما در میان گذاشتید، خرسندیم.