آب نطلبیده | داود نجفی| من همانطور که باید به روز باشم تا دهه هشتادیها اسکلم نکنند، همزمان باید اصطلاحات قدیمیها را هم یاد بگیرم که در برخورد با پیرمردها هم اتفاق بدی برایم نیفتد. چند روز پیش میخواستم با ماشین بروم سر کار. آقای صولتی، پیرمرد همسایه از من خواست تا سر خیابان همراهم بیاید. توی ماشین حس کردم پیرمرد نگران است و از چیزی خجالت میکشد. پرسیدم: «پدر جان چرا نگرانی؟ چیزی شده؟» آقای صولتی در حالی که دستش توی جیبش بود و پیشانیاش عرق کرده بود، گفت: «پیشاب دارم.» دستم را انداختم دور بازویش و گفتم: «آب نشونه روشناییه، حالا فرقی نداره معدنی باشه یا همینی که شما گفتی، خجالت نکش مرد، اصلا من شنیدم اینکه گفتین واسه پوست و مو خیلی بهتره، اصلا آب معدنی واسه دندونا خوب نیست.» آقای صولتی نفس راحتی کشید و چشماش باز شدند، با آرامش گفت: «خیلی ماهی پسرم، جبران میکنم.» بعدکه بوی پیشاب بلند شد، معنیاش را فهمیدم. آقای صولتی هم هر شب کلی شیشه پیشاب، به نشانه تشکر برایم میآورد.