شماره ۱۲۲۱ | ۱۳۹۶ سه شنبه ۲۱ شهريور
صفحه را ببند
آیا گوشی‌های هوشمند نسل جدید را نابود کرده است؟
خودکشی دختران 12 تا 14 ساله در سال 2015 نسبت به سال 2007 سه برابر شده است

|  جین توئِنگی1  |   ترجمه : عماد پورشهریاری|

روزی در تابستان‌ سال گذشته، حوالی ظهر، به آتنا زنگ زدم. آتنا دختر 13ساله‌ای است که در هیوستونِ تگزاس زندگی می‌کند. او از 11سالگی آیفون دارد. تلفنش را جواب می‌دهد، به‌ نظر می‌رسید تازه از خواب بیدار شده باشد. درباره آهنگ‌ها و برنامه تلویزیونی محبوبش صحبت کردیم. از او پرسیدم وقتی در کنار دوستانش حضور دارد، چه کارهایی انجام می‌دهند. جواب داد «می‌ریم خرید». درحالی‌ که روزهای دوران راهنمایی خودم در دهه 1980 و زمانی که چند ساعتی بدون حضور والدینم سرخوشانه با دوستم به خرید می‌رفتیم را در ذهن مرور می‌کردم. از او پرسیدم «پدرومادرتون شما رو می‌رسونن؟» جواب داد: «نه، من با خانواده میرم. با مامان و برادرهایم می‌ریم و کمی پشت‌سر اون‌ها حرکت می‌کنیم. من باید به مامانم آدرس بدم. هر یک‌ساعت یا نیم‌ساعت باید مراقبش باشم.»
رفتن به این فروشگاه‌ها به ندرت اتفاق می‌افتد. تقریبا ماهی یک‌بار. آتنا و دوستانش بیشتر وقت خود را در ارتباط با هم و از طریق تلفن‌های خود می‌گذرانند. آن هم بدون مراقبت و اسکورت. برخلاف نوجوانان هم‌نسل من که بعدازظهر را به چادرزدن در زمین‌های خانوادگی و غیبت‌کردن در آنها می‌گذرانند. نوجوانان این نسل در اسنپ‌چت با هم صحبت می‌کنند. اسنپ‌چت نرم‌افزاری مخصوص گوشی‌های هوشمند است که کاربران آن می‌توانند عکس و ویدیوهایی برای هم بفرستند که خیلی زود ناپدید می‌شوند. کاربرها از اسنپ استریک‌ها استفاده می‌کنند تا روزهایی که به‌طور متداوم با هم اسنپ‌چت کرده‌اند را ضبط کنند. گاهی اسکرین‌شات‌هایی از تصاویرِ مسخره دوستان خود نگه می‌دارند. آتنا می‌گوید که «حق سکوت خوب است». (از آنجایی که سن‌وسال کمی دارد، از اسم واقعی او استفاده نمی‌کنم.) آتنا به من گفت که بیشتر تابستان را با تلفن همراهش در اتاقش سپری کرده است. درست همان کاری که هم‌نسل‌های او انجام می‌دهند. آتنا می‌گوید که «بدون آیپدها و آیفون‌های خود انتخابی برای شناخت زندگی دیگری نداریم. فکر می‌کنم تلفن‌هایمان را بیشتر از آدم‌های واقعی دوست داشته باشیم».
25‌سال است که درباره تفاوت نسل‌ها تحقیق و پژوهش می‌کنم. از 22سالگی و وقتی دانشجوی دکترای روانشناسی بودم، این کار را شروع کردم. به‌طورکلی ویژگی‌هایی که یک نسل را تعریف می‌کنند، تدریجی و زنجیره‌وار هستند. در‌ سال 2012 بود که متوجه شدم در رفتار و حالات احساسی نوجوانان تغییری ناگهانی رخ داده است. شیب‌های ملایم نمودارها به دامنه‌های پرشیب و دره‌های عمیق تبدیل شده بودند و بسیاری از مشخصه‌های متمایز نسل هزاره درحال ناپدیدشدن بود. در میان تمام تحلیل‌هایم در داده‌های نسلی در برخی موارد به دهه 1930 بازگشتم. اتفاقی که بیشتر چنین چیزی ندیده بودم: اشتیاق برای استقلال.
در ابتدا احساس کردم که ممکن است این داده‌ها موقتی باشد اما رویه‌ها درطول چندین‌ سال و مجموعه‌ای از تحقیقات ملی همچنان بر این حالت تأکید داشتند. این تغییرات نه جزیی بلکه کلی و عینی بودند. تفاوت عمده میان نسل هزاره2 و نسل پیش از خود در نحوه رویکرد آنها به جهان بود. تفاوت نوجوانان امروز با نسل هزاره نه‌تنها در نگاه آنها بلکه در نحوه گذراندن وقت خود است. تجربیات روزانه آنها با نسلی که تنها چند سالی قبل از آنها متولد شده‌اند، تفاوت‌های بشدت زیادی دارد.
چه اتفاقی در‌ سال 2012 افتاده است که باعث چنین تغییرات عمیقی شده است؟ دوران رکود بزرگ اقتصادی از‌ سال 2007 تا 2009 طول کشید و تأثیر بسیار زیادی بر اهالی نسل هزاره داشت که تلاش می‌کردند جایی در این اقتصاد آشفته پیدا کنند، اما درست پس از این دوره بود که میزان آمریکایی‌هایی که دارای تلفن‌های هوشمند هستند، 50‌درصد افزایش یافت.
در طول سال‌ها هرچه بیشتر در تحقیق‌های مرتبط با نگرش نوجوانان و رفتارهای آنها جست‌وجو می‌کنم و بیشتر با افرادی مانند آتنا صحبت می‌کنم، برایم واضح‌تر می‌شود که اینها نسلی هستند که توسط تلفن‌های هوشمند خود شکل گرفته‌اند و به قیام شبکه‌های اجتماعی پیوست شده‌اند. من آنها را آی‌ژن3 می‌نامم. این عده بین سال‌های 1995 و 2012 متولد شده‌اند و با گوشی‌های تلفن خود بزرگ شده‌اند. آی‌ژن‌ها قبل از شروع دبیرستان صفحه‌ای در اینستاگرام دارند و زمان پیش از اینترنت را به یاد ندارند. نسل هزاره هم با اینترنت بزرگ شده، اما در همه زندگی آنها وجود نداشته و روز و شب در دست آنها نبوده است. زمانی که در ‌سال 2007 آیفون معرفی شد، مسن‌ترین آی‌ژن‌ها در اوایل نوجوانی بودند و وقتی در ‌سال 2010 آیپدها وارد شدند، دانشجوی دبیرستان بودند. در پژوهشی که در ‌سال 2014 روی 5‌هزار نوجوان آمریکایی انجام شده است، مشخص شد که از هر چهار نوجوان آمریکایی سه‌نفر آیفون دارند.
ظهور گوشی‌های تلفن همراه هوشمند و پسرعموهایش، تبلت‌ها، خیلی زود نگرانی‌هایی درباره تأثیرات مخرب «زمان استفاده» به همراه داشت. تأثیر این وسایل از نگرانی‌های معمول درباره محدود‌کردن زمان استفاده از آنها فراتر رفته است. ورود تلفن‌های هوشمند تمام حوزه‌های زندگی نوجوانان از تعاملات اجتماعی طبیعی تا سلامت ذهن و روان آنها را بشدت تغییر داده است. این رویه در فقرا و ثروتمندها با هر گذشته اخلاقی و دینی، در تمام شهرهای بزرگ و کوچک وجود دارد. درجایی که دکل‌های مخابراتی وجود داشته باشد، نوجوانانی هستند که زندگی خود را با تلفن‌های هوشمند می‌گذرانند.
برای ما که دوران نوجوانی آنالوگ‌تری را به خاطر داریم، این چیزها به نظر بیگانه و دردسرساز می‌آید. هدف مطالعات نسل‌ها توجه به نوستالژی‌ها نیست بلکه درک وضع حال است. برخی تغییرات نسلی مثبت و برخی منفی هستند و بسیاری هم هر دو جنبه را دارند. نوجوانان امروز راحت‌تر هستند که در رختخواب خود باشند تا در خودرو یا میهمانی، به همین دلیل هم خطر کمتری آنها را تهدید می‌کند. امکان حضور آنها در یک تصادف رانندگی بسیار کمتر شده است و نسبت به گذشتگان خود تمایل کمتری برای مصرف مشروبات الکلی دارند و نسبت به بیماری‌های مرتبط با آن کمتر مستعد هستند.
با این حال از نظر روانشناسی این عده از نسل هزاره آسیب‌پذیرتر هستند. نرخ افسردگی و خودکشی از ‌سال 2011 بشدت درحال افزایش است. اگر آی‌ژن‌ها را به‌عنوان بدترین افراد از لحاظ ذهنی در دهه‌های اخیر معرفی کنیم، گزافه نگفتیم و بخش زیادی از این تباهی را می‌توان به تلفن‌های آنها ارتباط داد.
یکی از جنبه‌های کنایه‌آمیز زندگی آی‌ژن‌ها این است که با وجود این‌که زمان بیشتری را با پدر و مادر خود زیر یک سقف سپری می‌کنند، به سختی می‌توان گفت که نسبت به نسل‌های پیشین به والدین خود نزدیک شده‌اند. آتنا می‌گوید که «دوستان من با خانواده‌هایشان هستند اما با آنها صحبت نمی‌کنند و درحالی ‌که مشغول گوشی خود هستند، فقط «کی» می‌گویند، آنها توجهی به خانواده خود ندارند.» آتنا هم مانند هم‌سن‌وسال‌هایش استاد بی‌توجهی به خانواده و تمرکز بر گوشی خود است. او بیشتر تابستان را با دوستان خود گذرانده اما تقریبا تمام این مدت با آنها از طریق اسنپ‌چت صحبت می‌کرده است.
در این مورد هم آتنا یک مورد عادی است. میزان حضور نوجوانان در کنار دوستان خود از ‌سال 2000 تا 2015، 40‌درصد کاهش داشته است. این کاهش در سال‌های اخیر شیب بیشتری به خود گرفته است. مسأله تنها تعداد کمتر کودکانی که اهل میهمانی‌رفتن باشند، نیست بلکه تعداد کودکان کمتری است که با یکدیگر وقت می‌گذرانند و این کاری است که بیشتر نوجوانان به آن عادت داشتند. زمین‌های اسکیت روی یخ، زمین‌های بسکتبال، استخرها و تقاطع‌های محلی، همه جای خود را به فضاهای مجازی، نرم‌افزارها و وب‌سایت‌ها داده‌اند.
احتمالا حدس می‌زنید که نوجوانان بیشتر از این فضاها استفاده می‌کنند، چون در این مکان‌ها خوشحال‌تر هستند، اما داده‌ها چیز دیگری نشان می‌دهند. تحقیقات کنترل آینده4 که توسط موسسه ملی استعمال موادمخدر تأسیس شده است، از سال 1975 تاکنون سالانه‌ هزار سوال از دانش‌آموزان‌ سال دوازدهم پرسیده‌اند. همچنین از ‌سال 1991 مقطع هشتم و دهم را نیز مورد تحقیق قرار داده‌اند. در این تحقیقات از نوجوانان درباره میزان خوشحال‌بودن آنها سوال می‌شود و این‌که چه میزان از وقت خود را صرف فعالیت‌های مختلف می‌کنند. این فعالیت‌ها شامل برنامه‌هایی مانند تعاملات اجتماعی مستقیم با افراد و برنامه‌های ورزشی می‌شود. در سال‌های اخیر نیز، فعالیت‌های مرتبط با گوشی‌های هوشمند مانند شبکه‌های اجتماعی، پیام‌های متنی و وبگردی نیز به این سوالات اضافه شده است. نتایج واضح است، نوجوانانی که بیشتر از متوسط درگیر تلفن‌های هوشمند خود هستند، خشنودی کمتری دارند و افرادی که بیشتر از حد میانگین خود را درگیر فعالیت‌های غیراینترنتی می‌کنند، خوشحال‌تر هستند.
هیچ استثنایی وجود ندارد و تمام فعالیت‌های اینترنتی به خوشحالی کمتر مرتبط هستند. دانش‌آموزان مقطع هشتم که در هفته 10ساعت یا بیشتر در شبکه‌های اجتماعی حضور دارند، نسبت به افرادی که زمان کمتری را صرف این کار می‌کنند، 56‌درصد بیشتر خود را ناخشنود معرفی کرده‌اند. باید قبول کرد که 10ساعت در هفته زمان زیادی است. با این حال، افرادی که 6 تا 9ساعت در هفته نیز در شبکه‌های اجتماعی حضور دارند نیز، نسبت به افرادی که زمان کمتری را صرف این کار می‌کنند، 47‌درصد بیشتر اظهار ناخشنودی کرده‌اند. هر اندازه زمان استفاده از تلفن‌های هوشمند افزایش پیدا کند، احتمال گزارش نشانه‌های افسردگی نیز افزایش می‌یابد.
اگر می‌خواهید براساس این تحقیقات به یک نوجوان توصیه‌ای برای روحیه بهتر داشته باشید، نتیجه کامل مشخص است:     گوشی خود را زمین بگذار. لپ‌تاپ را خاموش کن و هر کاری دوست داری انجام بده، فقط این کار شامل اینترنت نشود. البته این تحلیل‌ها به‌طور کامل نمی‌تواند اثبات کند که فعالیت‌های اینترنتی باعث ناخشنودی می‌شود. ممکن است نوجوانان ناخشنود زمان بیشتری را به‌صورت آنلاین سپری کنند، اما پژوهش‌های اخیر نشان می‌دهد فعالیت‌های مرتبط با اینترنت و به‌طور خاص، شبکه‌های اجتماعی منجر به ناخشنودی می‌شود. در یک مطالعه، از دانشجویان یک دانشگاه که صفحه‌ای در فیس‌بوک دارند خواسته شد نظرسنجی کوتاهی را به مدت دو هفته تکمیل کنند. روزانه 5 پیام برای آنها ارسال می‌شد که لینکی در آن قرار داشت و از آنها خواسته می‌شد حس و حال خود و میزان استفاده از فیس‌بوک را ثبت کنند. هر اندازه میزان استفاده از فیس‌بوک افزایش پیدا می‌کرد ناخشنودی آنها هم بیشتر می‌شد. با این‌حال، احساس ناخشنودی متعاقبا منجر به استفاده بیشتر از فیس‌بوک نمی‌شد.
شبکه‌های اجتماعی مانند فیس‌بوک به ما تعهد می‌دهند که ما را به دوستان خود متصل کند، اما تصویری که داده‌ها از آی‌ژن‌ها می‌دهند این است که آنها نسلی تنها و گوشه‌گیر هستند. آن دسته از نوجوانانی که بیشتر از این‌که دوستان خود را شخصا ببینند روزانه به شبکه‌های اجتماعی می‌روند و آن‌جا با آنها ملاقات می‌کنند بیشتر با این جملات موافق هستند: «زمان زیادی وجود دارد که احساس تنهایی می‌کنم.»، «بیشتر وقت‌ها فکر می‌کنم جدا افتاده‌ام.» و «اغلب آرزو می‌کنم کاش دوستان بهتری داشتم.» احساس تنهایی نوجوانان از‌ سال 2013 سیر صعودی داشته و از آن زمان در اوج مانده است.
این رویه در میان دختران شیوع بیشتری دارد. در‌ سال 2015 نسبت به ‌سال 2010 دختران 45‌درصد بیشتر ابراز تنهایی کرده‌اند. این میزان برای پسران 27‌درصد است. دختران بیشتر از شبکه‌های اجتماعی استفاده می‌کنند. این گروه وقتی در این فضاها همکلاسی‌ها و دوستان خود را در کنار هم و بدون حضور خود می‌بینند، احساس مستثنا شدن و تنهایی می‌کنند. نوجوانان از طریق ارسال پست و از سوی رسانه‌های اجتماعی باری روانی را تحمل می‌کنند، این استرس که کامنت‌ها و لایک‌ها این پست را تأیید می‌کنند یا نه. آتنا به من می‌گوید که پس از هر پستی که در اینستاگرام منتشر می‌کند، نگران نظر مردم و کامنت‌های آنهاست و زمان‌هایی که لایک‌هایش به اندازه مشخصی نمی‌رسد، احساس بدی دارد.
همچنین دختران نشانه‌های افسرده‌کننده بیشتری را تحمل می‌کنند. نشانه‌های افسرده‌ساز پسران از‌ سال 2012 تا 2015، 21‌درصد افزایش یافته است، درحالی‌که این میزان در دختران بیش از دو برابر و 50‌درصد است. افزایش میزان خودکشی نیز در دختران بیشتر است. اگرچه میزان افزایش خودکشی در هر دو جنس افزایش یافته است، اما میزان خودکشی دختران 12تا 14ساله در ‌سال 2015 نسبت به ‌سال 2007 سه برابر شده است، این میزان در پسران دو برابر است. میزان خودکشی همچنان در میان پسران بیشتر از دختران است به این دلیل که پسران از روش‌های کشنده‌تری استفاده می‌کنند اما این فاصله روند کاهشی دارد.
چنین عواقب شومی در دختران می‌تواند ریشه در این واقعیت داشته باشد که احتمال تجربه قلدری سایبری در این گروه بیشتر است. پسران تمایل دارند به‌طور فیزیکی برای یکدیگر قلدری کنند، درحالی‌که دختران بیشتر دوست دارند این کار را با تضعیف روابط و جایگاه‌های اجتماعی قربانی انجام دهند. رسانه‌های اجتماعی به دختران مقطع راهنمایی و دبیرستان این فرصت را می‌دهد تا خصومت مورد علاقه خود را تحمیل، وجهه عمومی سایر دختران را تخریب و آنها را منزوی کنند.
شرکت‌های رسانه‌های اجتماعی البته از این مسائل آگاه هستند و تا حدی نیز تلاش‌هایی برای جلوگیری از قلدری سایبری انجام شده است، اما حداقل باید گفت که انگیزه‌های آنها پیچیده است. اسنادی که اخیرا از فیس‌بوک به بیرون درز کرده، نشان می‌دهد قابلیت جدید فیس‌بوک در تشخیص حالات احساسی نوجوانان براساس رفتارهای آنها در سایت یک فعالیت تبلیغاتی بوده است.
در جولای‌ سال 2014 یک دختر 13ساله در شمال تگزاس با بویی شبیه سوختن چیزی از خواب بیدار می‌شود. تلفن او بیش از اندازه داغ و روی ملافه‌ها ذوب شده بود. اخبار ملی این خبر را بزرگ و این ترس را در خوانندگان ایجاد کرد که تلفن همراه آنها ممکن است ناگهان به خاکستر تبدیل شود. برای من آتش گرفتن تلفن همراه نکته غافلگیرکننده ماجرا نبود. برای من این نکته جالب بود که چرا باید یک نفر با گوشی خود به رختخواب برود؟ در خواب نمی‌توانید وبگردی کنید و اصلا چطور می‌شود با یک گوشی که هر لحظه امکان بلند شدن صدایش وجود دارد خواب عمیقی داشت.
از روی کنجکاوی از دانشجویانم در دانشگاه سن دیگو سوال کردم که وقتی به تخت‌خواب می‌روند با گوشی خود چه می‌کنند. پاسخ‌ها خود یک پرونده درباره وسواس فکری ایجاد کرد. تقریبا همه با گوشی‌های خود می‌خوابیدند و آن را زیر بالش یا پتوی خود می‌گذاشتند یا در نزدیک‌ترین فاصله‌ای که بتوانند با دست آن را بردارند. آنها به‌محض این‌که وارد تخت‌خواب می‌شوند شبکه‌های اجتماعی خود را بررسی می‌کنند و بلافاصله پس از بیدار شدن هم دست به گوشی می‌شوند (البته مجبور هم هستند. همه آنها از گوشی‌های خود به‌عنوان ساعت زنگ‌دار استفاده می‌کنند). حتی اگر در میانه‌های شب هم از خواب بیدار شوند، نگاهی به گوشی خود می‌اندازند. برخی از افراد از واژه اعتیاد هم استفاده کردند: «می‌دونم که کار خوبی نیست ولی کاری هم نمی‌تونم انجام بدم.» برخی گوشی تلفن همراه را عضوی از بدن خود می‌دانستند یا حتی معشوقه خود معرفی می‌کردند:     «هرقدر گوشی به من نزدیک‌تر باشه راحت‌تر می‌خوابم.»
این کار شاید باعث راحتی شود اما گوشی‌های هوشمند وارد خواب نوجوانان شده است. بسیاری از این افراد شب‌ها کمتر از 7ساعت می‌خوابند. کارشناسان خواب معتقدند که نوجوانان باید حداقل 9 ساعت در شب بخوابند و نوجوانانی که کمتر از 7 ساعت خواب داشته باشند، دچار اختلالات خواب هستند. نوجوانان در‌ سال 2015 نسبت به‌ سال 1991 پنجاه و هفت‌ درصد اختلالات خواب بیشتری دارند. تنها در چهار‌سال منتهی به 2015، تعداد نوجوانانی که کمتر از هفت ساعت می‌خوابند 22‌درصد افزایش یافته است.
وسایل الکترونیک و شبکه‌های اجتماعی به نظر قدرت زیادی در مختل کردن خواب دارند. نوجوانانی که بیشتر از متوسط کتاب و مجله می‌خوانند کمتر دچار اختلالات خواب می‌شوند؛ حتی گاهی کتاب خواندن مانند لالایی برای آنها عمل می‌کند. تماشای چندین ساعت تلویزیون در طول روز را به سختی می‌توان با کمتر خوابیدن مرتبط دانست اما تأثیر تلفن‌های هوشمند به اندازه‌ای است که نمی‌توان در برابر آن مقاومت کرد.
اختلالات خواب را به مسائل بی‌شماری مرتبط می‌دانند که به خطر افتادن قدرت تفکر و استدلال، در معرض بیماری‌ها بودن، افزایش وزن و فشار خون بالا از این موارد است. همچنین افرادی که خواب کافی ندارند مستعد افسردگی هستند. تلفن‌های هوشمند می‌توانند باعث خواب ناکافی شوند که خود منجر به افسردگی می‌شود یا تلفن‌ها می‌توانند باعث افسردگی شوند که خود دلیل بی‌خوابی است یا مواردی دیگر که ممکن است هم افسردگی ایجاد کنند، هم اختلالات خواب را افزایش دهند. اما تلفن‌های هوشمند با آن چراغ آبی‌رنگ خود در تاریکی قطعا نقشی شیطانی در این میان دارند.
ارتباط میان افسردگی و استفاده از تلفن‌های هوشمند به اندازه‌ای مستحکم است که بتوان به والدین توصیه کرد از کودکان خود بخواهند تلفن‌های خود را رها کنند. نیک بیلتون، نویسنده حوزه فناوری، گزارش می‌دهد که بسیاری از مدیران شرکت‌های سیلیکون ولی از این رویه پیروی می‌کنند و حتی استیو جابز در استفاده از ابزاری که خود به دنیا معرفی کرده است نیز محدودیت‌هایی قرار داده بود.
حداقل نیمی از افرادی که یک دوره افسردگی در زندگی خود تجربه کرده باشند دوباره این حس را در زندگی خود تجربه خواهند کرد. بزرگسالی زمانی حیاتی برای گسترش توانایی‌های اجتماعی است. از آنجایی که نوجوانان زمان کمتری به شکل چهره به چهره با دوستان خود می‌گذرانند، فرصت‌های کمتری هم برای تجربه آن خواهند داشت. در دهه آینده با افراد بالغی روبه‌رو خواهیم شد که می‌توانند ایموجی درستی برای یک موقعیت انتخاب کنند اما بیان چهره مناسبی نخواهند داشت.
می‌دانم که محدود کردن فناوری احتمالا تقاضایی غیرواقع‌گرایانه است. سه دختر من در سال‌های 2006، 2009 و 2012 متولد شده‌اند. آنها هنوز به اندازه‌ای بزرگ نشده‌اند که بتوان نشانه‌های آی‌ژن‌ها را در آنها مشاهده کرد اما تا همین‌جا هم شاهد تأثیر رسانه‌های جدیدی در زندگی‌های تازه آنها هستم. مشاهده کرده‌ام که فرزند نوپای من که هنوز نمی‌تواند راه برود، چطور با اعتماد به نفس روی آیپد ضربه می‌زند. فرزند 6 ساله‌ام از من درخواست تلفن همراه شخصی خود را دارد و بارها شنیده‌ام که فرزند 9ساله‌ام درباره نرم‌افزارهای مختلف صحبت می‌کند. خارج کردن تلفن‌های همراه از دست بچه‌ها کار سختی است، حتی سخت‌تر از کار پدر و مادران ما که سعی می‌کردند تلویزیون را خاموش کنند تا ما کمی هوای تازه هم بخوریم. اما به نظر می‌رسد باید به نوجوانان هشدار دهیم به درستی از تلفن‌های خود استفاده کنند. نوجوانان به‌طور میانگین دو ساعت و نیم در طول روز مشغول ابزارهای الکترونیک هستند. برخی محدودیت‌ها در کودکی می‌تواند آنها را از گرفتار شدن در این عادات زیان‌آور در نوجوانی دور نگاه دارد. در گفت‌وگوهایم با نوجوانان نشانه‌های امیدوارکننده‌ای می‌بینم که خود این بچه‌ها برخی از مشکلاتشان را به حضور همیشگی این تلفن‌ها مرتبط می‌دانند. آتنا به من می‌گوید که وقتی با دوستانش وقت می‌گذراند آنها به جای این‌که به او نگاه کنند به گوشی خود نگاه می‌کنند: «من تلاش می‌کنم درباره موضوعی با آنها صحبت کنم ولی آنها اصلا به من نگاه نمی‌کنند. یا به گوشی‌های خود نگاه می‌کنند یا به ساعت اپل خود.» از او می‌پرسم: «اینکه می‌خواهی با کسی صحبت کنی ولی آنها به تو نگاه نمی‌کنند چه حسی دارد؟» جواب می‌دهد:     «دردناک است. می‌دونم که نسل پدر و مادر من این کار را نمی‌کردند. گاهی وقت‌ها ممکن است درباره موضوعی که برای من خیلی مهم باشد، صحبت کنم اما دوستانم حتی گوش ندهند.»
منبع:  آتلانتیک


1 -نویسنده و استاد روانشناسی دانشگاه
سن دیگو.
2- به متولدین سال‌های 1980 تا 1995 نسل هزاره یا نسل ایگرگ می‌گویند. چنین تقسیم‌بندی بیشتر معطوف به شهروندان آمریکای شمالی است و در اروپا و آسیا با توجه به تفاوت‌های فرهنگی و اجتماعی تقسیم‌بندی متفاوتی وجود دارد. م
3- iGen
4- The Monitoring the Future

 


تعداد بازدید :  952