شماره ۲۵۳۱ | ۱۴۰۱ شنبه ۳۱ ارديبهشت
صفحه را ببند
شرح بی‌نهایت

پند عزیزان
دوش آگهی ز یار سفرکرده داد باد/من نیز دل به باد دهم هرچه باد باد
کارم بدان رسید که همراز خود کنم/هر شام برق لامع و هر بامداد باد
در چین طره تو دل بی حفاظ من/هرگز نگفت مسکن مالوف یاد باد
امروز قدر پند عزیزان شناختم/یا رب روان ناصح ما از تو شاد باد
خون شد دلم به یاد تو هرگه که در چمن/بند قبای غنچه گل می‌گشاد باد
از دست رفته بود وجود ضعیف من/صبحم به بوی وصل تو جان بازداد باد
حافظ نهاد نیک تو کامت برآورد/جان‌ها فدای مردم نیکونهاد باد
حافظ

شکسته دل
رخ تو رونق قمر بشکست/لب تو قیمت شکر بشکست
لشکر غمزه تو بیرون تاخت/صف عقلم به یک نظر بشکست
بر در دل رسید و حلقه بزد/پاسبان خفته دید و در بشکست
من خود از غمت شکسته دل بودم/عشقت آمد تمام‌تر بشکست
نیش مژگان چنان زدی به دلم/که سر نیش در جگر بشکست
نرسد نامه‌های من به تو زآنک/پر مرغان نامه‌بر بشکست
قصه‌ای می‌نوشت خاقانی/قلم اینجا رسید و سر بشکست
خاقانی


تعداد بازدید :  164