شماره ۲۱۱۲ | ۱۳۹۹ پنج شنبه ۲۲ آبان
صفحه را ببند
شرح بی‌نهایت

دل سوزان
چه شیرین گفت خسرو این عبارت/که نبود وصل شیرین بی‌مرارت
سرم را در ره وصل تو دادم/که بی‌سرمایه صعب افتد تجارت
سزد گر زنده جاوید مانم/که مرگ آمد ندیدم از حقارت
مرا تهدید کشتن چون کند دوست/به عمر جاودان بخشد بشارت
برون نه از دل سوزان من پای/که می‌ترسم بسوزی از حرارت
که دارد فرصت خونخواری تو/که صدتن می‌کشی از یک اشارت
مجو در گریه قاآنی صبوری/که نتوان کرد در دریا عمارت
قاآنی

دیدیم و ندیدیم
ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم/امید ز هر کس که بریدیم، بریدیم
دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند/از گوشه بامی که پریدیم، پریدیم
رم دادن صید خود از آغاز غلط بود/حالا که رماندی و رمیدیم، رمیدیم
کوی تو که باغ ارم روضه خلد است/انگار که دیدیم ندیدیم، ندیدیم
سد باغ بهار است و صلای گل و گلشن/گر میوه یک باغ نچیدیم، نچیدیم
سرتا به قدم تیغ دعاییم و تو غافل/هان واقف دم باش رسیدیم، رسیدیم
وحشی سبب دوری و این قسم سخن‌ها/آن نیست که ما هم نشنیدیم، شنیدیم
وحشی بافقی


تعداد بازدید :  347