شماره ۲۱۰۷ | ۱۳۹۹ شنبه ۱۷ آبان
صفحه را ببند
شرح بی‌نهایت

صحبت روشندلان
به آدمی نرسیدی، خدا چه می‌جویی/ز خود گریخته‌‌ای آشنا چه می‌جویی
دگر بشاخ گل آویز و آب و نم در کش/پریده رنگ ز باد صبا چه می‌جویی
دو قطره خون دلست آنچه مشک می‌نامند/تو ‌ای غزال حرم در خَتا چه می‌جویی
عیار فقر ز سلطانی و جهانگیری است/سریر جم بطلب، بوریا چه می‌جویی
سراغ او ز خیابان لاله می‌گیرند/نوای خون شده ما ز ما چه می‌جویی
نظر ز صحبت روشندلان بیفزاید/ز درد کم بصری توتیا چه می‌جویی
قلندریم و کرامات ما جهان‌بینی است/ز ما نگاه طلب، کیمیا چه می‌جویی
اقبال لاهوری

دل سرمست
بگذر ای خواجه و بگذار مرا مست اینجا/که برون شد دل سرمست من از دست اینجا
چون توانم شد از اینجا که غمش موی‌کشان/دلم آورد و به زنجیر فرو بست اینجا
تا نگویی که من اینجا ز چه مست افتادم/هیچ هشیار نیامد که نشد مست اینجا
کیست این فتنه نوخاسته کز مهر رخش/این دل شیفته حال آمد و بنشست اینجا
دل مسکین مرا نیست در اینجا قدری/زانک صد دل چو دل خسته من هست اینجا
دوش کز ساغر دل خون جگر می‌خوردم/شیشه نا گه بشد از دستم و بشکست اینجا
نام خواجو مبر ای خواجه درین ورطه که هست/صد چو آن خسته دلسوخته در شست اینجا
خواجوی کرمانی


تعداد بازدید :  287