شماره ۲۱۰۲ | ۱۳۹۹ شنبه ۱۰ آبان
صفحه را ببند
شرح بی‌نهایت

جمال یار
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را/به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
بده ساقی مِی باقی که در جنت نخواهی یافت/کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را
فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهرآشوب/چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را
زعشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است/به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را
من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم/که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را
اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویم/جواب تلخ می‌زیبد لب لعل شکرخا را
نصیحت گوش کن جانا که از جان دوست‌تر دارند/جوانان سعادتمند پند پیر دانا را
حدیث از مطرب و مِی گو و راز دهر کمتر جو/که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را
غزل گفتی و دُر سفتی بیا و خوش بخوان حافظ/که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را
حافظ
 

جور و جفا
جرمی ندارم بیش از این کز جان وفادارم تو را/ور قصد آزارم کنی هرگز نیازارم تو را
زین جور بر جانم کنون، دست از جفا شستی به خون/جانا چه خواهد شد فزون، آخر ز آزارم تو را
رخ گر به خون شویم همی، آب از جگر جویم همی/در حال خود گویم همی، یادی بود کارم تو را
 انوری

 


تعداد بازدید :  265