[ امیر عربلو | نویسنده ] بلز پاسکال یک همه فن حریف بود. اما در عقاید سفت و سخت مذهبیاش کمی زیادهروی میکرد و دیگران را تندرو میدانست. پاسکال، کودکی بسیار سختی داشت. از کمی بعد تولد مریض بود. همیشه دوستان بیتربیت هنرمندش در نقاشیها تصویرش را کج و کوله میکشیدند و به او زبان درازی میکردند. اما پاسکال نه آنان را میدید نه نقاشیهای چرت و پرتشان را و فکرش جای دیگری بود. او 39 سال بیشتر عمر نکرد اما از تمام دوستانش عمر مفیدتری داشت. پدرش یک کارمند اداره مالیات بود. بعضی اوقات حساب و کتابهایش بههم میریخت به همین علت پاسکال چون یک بچهننه پدردوست بود، شوخی شوخی محض کمک به پدرش یک ماشین حساب ساده ساخت. تولید انبوه آن ماشین حساب خیلی گران در میآمد. پس، از فکر تولید آن برای دیگران صرف نظر کردند و احتمالاً پدر پاسکال با تنها ماشین حساب جهان کارمند نمونه شد! او خیلی به فیزیک و ریاضی علاقه داشت و در 16 سالگی کتاب نوشت. خودتان را سرزنش نکنید، او یک نابغه بود. همه که نباید نابغه باشند. حتی باید بگویم یک چرخ ساخت که رویش چندین صندلی بود و بعداً ایده اتوبوس از آن گرفته شد. بامزه است نه؟ پاسکال عاشق اینجور کارها بود و البته او کارهای بدی هم کرد. مثلاً پدر روح دکارت بیچاره را درآورد. از او ایرادات ریاضی و هندسه گرفت. بعد حجم و مختصات خلأ را در شرایط خاصی حساب کرد و کلی به دکارت توپید که او اشتباه کرده است. بعدها هم کمکم به فلسفه و عرفان و الهیات گروید. بله او همه این کارها را فقط در 39 سال انجام داد. چرا گفتم او کمی زیادهروی میکرد؟ چون معتقد بود قلب ما چیزهایی میداند که نباید دلایل آنها را از خودمان بپرسیم. یعنی من میدانم که میدانم و همین کافی است و نیازی نیست بدانم از کجا میدانم. او اصلاً به فلاسفه قبل از خودش هم توجهی نکرد و گوشه و کنار کتابها و نامههایش -او عاشق نامهنگاری بود- در مورد دانش کم فیلسوفها و متفکرین قبل از خود گفت. پاسکال در جوانی، یک معتقد به مذهب و خدای سفت و سخت شد. باز هم یقه دکارت را ول نکرد و گفت: «دکارت همین جوری با اعداد و ارقام و منطق به خدا ایمان دارد و سعی میکند بدون خدا فلسفهاش را پیش ببرد. خب آقای دکارت باهوش، کیست که این جهان را به حرکت در میآورد؟ ایمان به خدا چیزی است که از قلب آدم سرچشمه میگیرد. یعنی خدا در ذهن و روح آدم است. نمیشود بدون وجود او کاری کرد. پس بهتر است همه به خدا ایمان داشته باشیم. اگر کسی به او ایمان نداشته باشد، وقتی به جهنم رفت دیگر فایده ندارد؛ به جهنم.» خلاصه اینکه پاسکال مابقی عمرش را به نوشتن کتاب و مقاله و دفاع از دین مسیحیت پرداخت. کتابهای او هنوز هم در سراسر اروپا خواننده دارند. علاوه بر این او خدمات بزرگی به جامعه فیزیک و ریاضی ارایه کرد و نظریاتش مثل عقایدش محکم بود و هرگز از آنها کوتاه نمیآمد. البته او کمی به جنس انسان، مانند تامس هابز بدبین هم بود و در کتابی به نام «عقاید» مینویسد: «فرض کنید با زنجیر شما را به هم بستند. بعد بقیه جلوی چشمتان میمیرند. شما هم میدانید که این سرنوشت شماست و بدون امید و با ناراحتی همدیگر را میبینید. این شرایط بشر مفلوک است.» او راه چارهای دقیق برای رهایی از این وضعیت ترسناک ترسیم نمیکند اما میگوید: «همچین نباشید که فکر کنید کلاً باید وابسته به عقلتان زندگی کنید و همچین هم نباشید که عقل را به کل بگذارید کنار. خدا به شماعقل داده ولی ایمان و الهام هم داده، از آن استفاده کنید.» او زندگی سخت بشر را به خاطر گناه نخستین فرض کرد و منکر این نبود که بشر زندگی سختی دارد. به هر روی ما با دیگر جزئیات کاری نداریم. بلز پاسکال همه دستاوردهایش را مدیون خدا میدانست و معتقد بود خداوند به برخی بندههایش بیشتر توجه میکند. که البته ما این را قبول نداریم ولی پاسکال روی هم رفته انسان خوبی بود و دانشمند بزرگی در تاریخ محسوب میشود. او یک عمر با بیماری دست و پنجه نرم کرد و آخر بر اثر لخته خونی در مغزش دار فانی را خیلی زود وداع گفت.