مسعود دلخواه، هنرمند تئاتر: «در زمینه تئاتر نمیتوان برای همه دستورالعمل یکسانی صادر کرد. هر کسی مسئول خودش است. هنرجویان و دانشجویان جوان تئاتر میتوانند با رعایت اصول بهداشتی و در قالب گروههای کمجمعیت برنامههایی مانند کتابخوانی و نمایشنامهخوانی ترتیب بدهند چراکه ریسک نمایشنامهخوانی بسیار پایینتر از اجرای نمایش است. اتاق گریم و رختکن لباس و ... اینها را ندارد و نقشخوانان هم میتوانند با رعایت فاصله اجتماعی کار خود را انجام دهند. خود من برای این گروهها نگران بودم. البته زحمت بسیاری کشیده و چراغ تئاتر را روشن نگه داشتهاند. بعضی از آنان درخواست میکردند در صفحاتی شخصی، نمایشهایشان را تبلیغ کنیم ولی واقعا کار پرمسئولیتی است.»
کاوه میرعباسی، مترجم: ««بچههای سبز» کتابی چندوجهی است؛ از جهتی شبیه ادبیات شگفتانگیز است، اگر جنبه زمانی رویدادها را درنظر بگیریم رمان تاریخی است، اما ماهیت رویدادها شگفتانگیز است و اگر از نظر مفهوم و پیام درنظر داشته باشیم میتوان گفت رمانی تمثیلی است. این اثر چندوجهی یک مفهوم امروزی را که در شرایط زمانه ما موضوعیت دارد، مطرح میکند. این کتاب تمثیلی از بازنمایی دوران پساکمونیست است، از این وجه که کشورهای اروپای شرقی که الان عضو اتحادیه اروپا هستند، از نظر دیگر اعضای اتحادیه، ملتهای ناشناختهای هستند. «بچههای سبز» که در داستان میآیند همان ملتها و اقوام حاشیهای ناشناخته هستند. ما در اتحادیه یکسری کشورهای اصلی داریم و یکسری کشورهای حاشیهای که همان بلوک شرق هستند. تصورم این است که توکارچوک گوشهچشمی به این مضمون داشته، اما قاطعانه نمیتوانم این را بگویم. این کتاب اثری کوتاه است و درنهایت ایجاز چنین چیزی را مطرح کرده است.»
منصور یاقوتی، نویسنده:«ادبیات عامهپسند در حوزه رمان عملکردی مثبت دارد و آن این است که خوانندهها بهویژه جوانان را به سمت مطالعه سوق میدهد و وادارشان میکند کتاب بخوانند. خود ما از این رمانها شروع کردیم. من از چهارده سالگی شروع به خواندن رمانهایی از این دست کردم؛ نخستین کتابی که خواندم «امیر ارسلان» بود، «چهل طوطی» و «رستمنامه» هم از دیگر کتابهای عامه بود. در مرحله بعد کتابهای پلیسی بود که تازه وارد ایران شده بود. ما هم نویسندههایی داشتیم که خودشان مینوشتند و بخشی را هم ترجمه میکردند. همچنین آن زمان داستانهایی به صورت پاورقی منتشر میشد که خیلی جذاب و پرکشش بود و خواننده را وادار میکرد این داستانها را دنبال کند؛ «ده نفر قزلباش» و «زندگی کوروش» از این جمله بودند. آن زمان نویسندههایی چون حسینقلی مستعان، جواد فاضل و محمد حجازی پرکار بودند و خواننده بسیاری داشتند.»