[شهروند] 2350سال پیش درچنین روزی، برابر دوازدهم آگوست 330 پیش از میلاد، ژنرال آریو برزن، شاهزاده هخامنشی و ساتراپ فارس، با کمک 1200 سرباز جلوی لشکر جرار اسکندر مقدونی را در منطقه دربند پارس (جنوب یاسوج) گرفت و پیشروی جهانگشای مقدونی را متوقف کرد. سربازان هخامنشی به مدت سهروز سپاهیان اسکندر را در این منطقه کوهستانی و پرباران معطل کردند و عاقبت با خیانت یکی از ساکنان محلی به محاصره یونانیان درآمده و کشته شدند. داستان مقاومت آریو برزن آن هم با یک نیروی دفاعی معدود، یونانیها خصوصا تاریخنویسانی که ارتش مقدونی را همراهی میکردند، به تحسین واداشت، خصوصا که اسکندر تا پیش از این رویارویی سخت با ساتراپ شجاع فارس، سهبار سپاهیان داریوش سوم هخامنشی را ضمن لشکرکشی خود به ایران طی نبردهای «گرانیک»، «ایسوس» و «گوگمل» شکست داده بود. به عقیده مورخان یونانی، اگر داریوش سوم نبرد گوگمل را به آریو برزن و افرادش سپرده بود، افسانه اسکندر در موصل یعنی میدان نبرد گوگمل برای همیشه به پایان میرسید، اما چنین نشد و در سایه ضعف و فسادی که دربار هخامنشیان را در دوران داریوش سوم فرا گرفته بود، اسکندر توانست ظرف چهارسال- یعنی از لحظه شروع لشکرکشی تا تصرف پرسپولیس و پایان رسمی سلسله هخامنشیان- نخستین دولتی که موفق شد بخش اعظمی از جهان را یکپارچه کند، منقرض کرده و زمینه سیطره یونانیان بر ایران را به مدت 250سال فراهم آورد. الکساندر سوم یا همان اسکندر مقدونی، پس از قتل پدر به دست یکی از اعضای گارد محافظش- که بعدا معلوم شد به تحریک مادر اسکندر المپیاس دست به قتل پادشاه زده است- در 20سالگی بر تخت پادشاهی مقدونیه تکیه زد. او که به دستور پدر تاجدارش فیلیپ، تا سن 16سالگی تحت تعلیمات فیلسوف شهیر یونانی ارسطو قرار داشت- به این امید که زمامدار آینده مقدونیه از علم و معرفت تهی نباشد- طی حمله به ایران هر آنچه از تمدن بر سر راه خود یافت، از بین برد و دستآخر با آتشزدن تخت جمشید یا به قول یونانیان پرسپولیس، تأثیر معکوس تعلیمات ارسطو روی خود را به اثبات رساند. او که پس از فتح ایران، اشغال هند و شبهجزیره عربستان را نیز در برنامه خود داشت، در 32سالگی با عارضشدن یک بیماری ناشناخته که ظرف 12روز شمع حیاتش را رو به خاموشی برد، درگذشت، تا افسانه جهانگشای مقدونی اینچنین نقطه پایان را به خود ببیند.