[پولاد امین] «ناصر تقوایی یک سرمایه تکرارنشدنی است. هنرمندی مستعد در تمام زمینهها -چه وقتی مستندهای مذهبی میسازد، چه به عنوان کارگردان سینما، چه با سریال طنزی که ساخته و هنوز که هنوز است هیچیک از طنازان سینما و تلویزیون ما یک سکانس با قدرت و قوت آن نتوانستهاند بسازند و چه با داستانهایش. مردی با چنین استعدادی اما این روزها تنها و خانهنشین است، خلوتگزیده و این کفران نعمت است.»
این ستایش از ناصر تقوایی از زبان داریوش ارجمند است، بازیگری که با «ناخدا خورشید» ناصر تقوایی دوران حرفهای خود را در سینما آغاز کرده (ارجمند البته یک همکاری ناکام هم با ناصر تقوایی دارد، در سریال «کوچک جنگلی» که به نتیجه نرسید و سریال در روندی که بعدها بهروز افخمی آن را شوخی-جدی کودتا نامید، از ناصر تقوایی گرفته شد). در هفتادونهمین سالروز تولد ناصر تقوایی، نویسنده، عکاس، فیلمساز و از پیشگامان «موج نو سینمای ایران» (در کنار مسعود کیمیایی، داریوش مهرجویی، بهرام بیضایی و علی حاتمی) سخنان داریوش ارجمند درباره ناصر تقوایی میتواند خواندنی باشد و در عین حال به نحو طعنهآمیزی جای خالی ناصر تقوایی را در سینمای امروز ایران یادآوری کند. جای خالی کارگردانی را که با فیلمهای آرامش در حضور دیگران، نفرین، صادق کرده، ناخدا خورشید، ای ایران و کاغذ بیخط؛ سریال دایی جان ناپلئون؛ مجموعه داستان تابستان همان سال و چندین و چند مستند ماندگار جایگاه بیبدیلی در تاریخ سینمای این مرز و بوم دارد.
داریوش ارجمند با بزرگترین فیلمسازان سینمای ایران کار کرده است. او البته میگوید که برای این خوششانسی زحمت بسیار کشیده و درواقع «کارهایی که نکرده و نقشهایی که بازی نکرده» او را به جایی رسانده که یکی از گزینههای کارگردانانی چون ناصر تقوایی، بهرام بیضایی، مسعود کیمیایی و داود میرباقری باشد. با این حال در میان این بزرگان برای ناصر تقوایی جایگاه ویژهای قایل است. شاید برای اینکه سینما را با او آغاز کرده است: «بازی در ناخدا خورشید خوششانسی بزرگ من بود. اینکه اولین کار حرفهایام با یک کارگردان بسیار بزرگ آغاز شد، آن هم کسی که یک استاد صاحبفکر و صاحب عقیده و اندیشه است که در طول زندگیاش وقت تلف نکرده و مدام در حال آموختن بوده، شانس بزرگی است که در عین حال میتواند کار آدم را سخت هم بکند -که این اتفاق برای من هم افتاد و بعد از همکاری با تقوایی کارکردن برای من دشوار شد؛ زیرا ایشان یک متر و معیار و توقعی در ذهن من ایجاد کرده بود.»
داریوش ارجمند میگوید که ویژگیهای به یادماندنی ناصر تقوایی منحصر به کارنامه هنریاش نیست: «من به همکاری با ناصر تقوایی افتخار میکنم، به خاطر نوع کاری که میکرد، به خاطر شرف و انسانیتش و البته به خاطر شعور و سوادی که او را سرآمد میکند. اما در میان تمام این ویژگیها مهربانی مهمترین خصیصه ناصر بود. او کارگردانی بود که هرگز صدایش را بلند نکرد و اگر میخواستی صدایش را بشنوی باید سرت را میبردی جلو. تقوایی رئوف و مهربان و به نحو عجیبی کاربلد است. نمیدانید چه حسرتی میخورم که این مرد سالهاست فیلم نمیسازد.»
ناخدا خورشید
ناخدا خورشید فیلمی است که از محک زمان سربلند بیرون آمده و در بسیاری از رأیگیریهای منتقدان سینمایی در تمام این سالها در صدر یا در جایی نزدیک به صدر قرار گرفته است. فیلمی که به دلیل اقتباس درخشان تقوایی از رمان «داشتن و نداشتن» ارنست همینگوی و ایرانیکردن آن نیز معروف است؛ تا جایی که بسیاری بر این باورند که فیلم تقوایی نه تنها از فیلم هاوارد هاکس (که آن نیز از داشتن و نداشتن اقتباس شده) بهتر است که حتی میتواند تنه به تنه ارزش و اهمیت شاهکار همینگوی نیز بزند. داستان حضور داریوش ارجمند در این فیلم از زبان خود بازیگر شنیدنی و خواندنی است: «سالها بود در مشهد بازی میکردم، درست بیست سال و در تمام این سالها چشمم به این بود که یک شروع خوب در سینما داشته باشم. در این مدت خیلیها از من دعوت کردند در فیلمشان بازی کنم. کارگردانان بزرگی که نقشهای خوبی هم داشتند برایم. اما من دنبال یک آغاز درخشان بودم. اتفاقی که یک بار قرار بود در فیلم-سریال کوچک جنگلی رخ دهد اما سریال را از ناصر تقوایی گرفتند. بعد از آن سریال ناکام اما وقتی یک روز سعید پورصمیمی و یکی دو نفر از دوستان تماس گرفتند و گفتند که ناصر تقوایی با من کار دارد و از من خواسته خودم را به تهران برسانم، حس کردم آن اتفاقی که دنبالش بودم نزدیک است.» داریوش ارجمند میگوید که آن روز نمیدانسته تقوایی قرار است چه فیلمی بسازد: «دفتر آقای تقوایی آن موقع در خیابان انقلاب بود. به هر حال رفتم آنجا و بعد از تست گریم وقتی آقای اسکندری مرا فرستاد پیش ناصر تقوایی، اولین چیزی که تقوایی از من خواست این بود که دست چپم را ببرم پشتم که دیده نشود. وقتی این کار را کردم، مدتی نگاهم کرد و بعد آمد بغلم کرد و گفت مبارک باشد ناخدا. آن وقت بود که فهمیدم نقش اول ناخدا خورشید مال من است.»
این نقطه آغاز فیلمی بود که داریوش ارجمند را به نخستین و تاکنون تنها سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد کارنامهاش رساند. جایزهای که ارجمند تقوایی را «بزرگترین سهامدار این جایزه» میداند.
میرزای ناکام
داریوش ارجمند البته پیش از ناخدا خورشید هم باید با ناصر تقوایی همکاری میکرد، اما آن پروژه بعد از چند سال تلاش به نتیجه نرسید و درنهایت هم بهروز افخمی در مقام کارگردان آن را به پایان رساند. ارجمند میگوید که پروژه «کوچک جنگلی» ابتدا یک فیلم سینمایی بود و بعد به سریال تبدیل شد و بعد هم آن ماجراها پیش آمد و تقوایی کنار گذاشته شد: «آن موقع تازه از فرانسه برگشته بودم و ظاهرا تقوایی تئاتر ما را که داشتیم اجرا میکردیم دیده بود که از من دعوت کرد بروم دفترش، رفتم و درنهایت قرار شد در آن کار حضور داشته باشم. البته به این راحتی هم نبود و نقش میرزا نامزدهای دیگری هم داشت که بازیگران خوبی مانند فرامرز قریبیان و مجید مظفری هم بودند اما تقوایی شرطی گذاشت و از من خواست اگر با اسب از یک مانع یک متر و شصت سانتی بپرم نقش مال من خواهد شد که من بعد از مدتها تمرین عاقبت توانستم آن کار را بکنم، اما درنهایت کل پروژه به نتیجه نرسید و با کارگردان دیگری ساخته شد.»
داریوش ارجمند میگوید کنار گذاشتهشدن ناصر تقوایی از سریال کوچک جنگلی حکایت مفصلی دارد: «خلاصه اینکه خیلیها بودند که نمیخواستند تقوایی میرزا کوچکخان را بسازد و بنابراین شرایطی ایجاد کردند که ناگهان دورش خالی شد و فقط من و سعید پورصمیمی و جعفر والی کنار تقوایی ماندیم. آن دوستان فکر میکردند که حالا که قرار است 50- 60میلیون خرج این کار شود چرا خودشان این کار را نکنند و بدهند تقوایی آن را بسازد. جالب اینکه بعد از اینکه بهروز افخمی کار را در دست گرفت، نعمت حقیقی بهم گفت باید در این کار بازی کنم، اما من میرزاکوچکخان تقوایی بودم.»
به گفته داریوش ارجمند کنارگذاشتن تقوایی از سریال میرزا کوچکخان «ستم بزرگی به او بود. تقوایی تلاش زیادی برای ساختهشدن آن کار کرد، چند سال عمرش را گذاشت و حتی سه جلد سریالی که کامل نوشته بود، شاهکاری در نوع خودش بود که ناصر تقوایی هم آن را وصیت خودش مینامید و متأسفم که به سرانجام نرسید.»
ارجمند داستان آخرین روز ناصر تقوایی سر صحنه میرزا کوچکخان را بسیار زیبا و دراماتیک تعریف میکند: «یک روز صبح در کمپ آمد به اتاق ما و گفت که «دارم میروم تهران. پول داری؟» تقوایی آن روز گفت که میرود و دیگر هم برنمیگردد و این پول را هم برای صبحانه و کرایه ماشین میخواهد که رفت و من هم بعد از او از آن کار آمدم بیرون.»
حرف آخر
در تمام این سالها عدهای در رسانهها وسواس ناصر تقوایی و زمان طولانی فیلمبرداری کارهایش را دلیل اصلی کمکاری او در سینما و تلویزیون عنوان کردهاند؛ شاید برای اینکه کارنکردن تقوایی وجدانشان را عذاب ندهد. داریوش ارجمند اما این را انکار میکند: «آن چیزی که دشمنان تقوایی بهش میگویند وسواس، دقت خاص او روی تمام جزئیات است. روی لباس، صحنه و در کل همه چیز. وگرنه من که در چند سال همکاری وسواسی در کارش ندیدم؛ نه وسواس و نه کندبودن.»
ارجمند با حسرت درباره کارهای نکرده ناصر تقوایی در سالهای اخیر حرف میزند: «نگذاشتند دیگر، نگذاشتند فیلمش را بسازد. آنور مثلا در هالیوود هر قدر پول بخواهند قدرشناسانه در اختیار فیلمسازان بزرگ قدیمی میگذارند تا طرحها و ایدههایشان هدر نرود ولی ما آدمها و اندیشهشان را پیش از مرگ دفن میکنیم - که تقوایی یکی از آنهاست.»