شماره ۲۰۱۴ | ۱۳۹۹ يکشنبه ۲۲ تير
صفحه را ببند
گفت‌وگو با ابوالفضل الله‌دادی، مترجم کتاب «محاکمه خوک»
دادگاه حیوانات

[یاسر نوروزی] آقای الله‌دادی، تو از نویسندگان فرانسوی سدریک بانل و رومن پوئرتولاس ترجمه کرده‌ای تا برنار کی‌رینی، نویسنده بلژیکی، یوناس یوناسن، نویسنده سوئدی و نویسندگان مشهورتری نظیر سوتلانا آلکسیویچ، برنده نوبل ادبیات یا لیلا سلیمانی،‌ برنده جایزه گنکور. درواقع اول می‌خواهم بپرسم آیا روندی در انتخاب کتاب‌ها برای ترجمه داری؟ یا اصولا به اینکه مترجم باید یک زمینه را بگیرد و جلو ببرد، اعتقادی نداری؟ شاید هم پیش‌فرض‌هایی هست که من نتوانسته‌ام دقیقا در روند ترجمه‌ات پیدا کنم. بیا این گفت‌وگو را از این بحث شروع‌کنیم تا برسیم به تازه‌ترین رمانی که ترجمه‌ کرده‌ای، یعنی «محاکمه خوک».
قبل از هرچیز خودم باید از کتابی که برای ترجمه انتخاب‌می‌کنم، خوشم بیاید. من پیش از اینکه مترجم باشم، مخاطب جدی ادبیات هستم و این مسأله برایم خیلی اهمیت دارد که کتاب ابتدا به دل خودم بنشیند. به همین دلیل است که هیچ‌وقت به سفارش ناشر کاری را ترجمه نکرده‌ام. همیشه سعی کرده‌ام در انتخاب‌هایم سراغ کتاب‌هایی بروم که حرفی برای روزگار ما داشته باشند. اگر «پسرانی از جنس روی» سوتلانا آلکسیویچ را ترجمه می‌کنم، به این علت است که به یکی از جنگ‌هایی می‌پردازد که ما کمتر راجع به آن خوانده‌ایم و آن جنگ در کشوری مثل افغانستان اتفاق افتاده است که اشتراکات زیادی با ما دارد. مسائلی که در سه‌گانه‌ کابل سدریک بانل مطرح می‌شود، دقیقا همان چیزهایی است که خود ما هم به آن گرفتاریم. «قاتلی که در آرزوی جایی در بهشت بود» یوناسن سراغ موضوع دین و سوءاستفاده از آن می‌رود که همیشه برای ما بحث‌برانگیز بوده است. برنار کی‌رینی در «روستای محوشده» جهانی را خلق می‌کند که ما‌ سال گذشته ناگهان آن را تجربه کردیم و سوال‌هایی که برایمان پیش آمد دقیقا همان سوال‌های اهالی شاتیون در این کتاب بود. «لالایی» لیلا سلیمانی پیچیدگی‌های خانوادگی انسان معاصر را به تصویر می‌کشد و مدت‌هاست ما با معضلاتی در مسأله‌ خانواده روبه‌رو هستیم. موضوعات کتاب‌های رومن پوئرتولاس مسائل روز مثل مهاجرت است که همه‌ ما سال‌هاست آن را با گوشت و پوست‌مان حس کرده‌ایم.  بنابراین بله، دست‌کم برای کاری که خودم دارم انجام می‌دهم به پیگیری یک روند اعتقاد دارم.
مقصودت این است که این روند بیشتر محتوایی بوده. درست است؟
بله دقیقا. تا محتوا حرفی برای گفتن نداشته باشد، دست ‌به‌ کار ترجمه‌ کتاب نمی‌شوم.
در عین حال البته سراغ نویسندگانی رفته‌ای که کمتر از آنها در ایران ترجمه شده باشد. یعنی می‌شود از روند انتخاب‌هایت به این نکته رسید که علاقه‌ای نداری مثل خیلی از مترجمان، سراغ نویسنده‌هایی بروی که چندین نفر همزمان درحال ترجمه آثارش باشند.
اصلا. همین چند وقت پیش کتابی را که 200 صفحه‌اش را ترجمه کرده بودم، کنار گذاشتم چون شنیدم مترجم دیگری می‌خواهد آن را ترجمه کند. حتی اگر کتابی را تمام هم کرده باشم و بفهمم کسی دست ‌به‌ کار ترجمه‌اش شده است، آن را کنار می‌گذارم. قبلا یکی، دو مورد از کتاب‌هایم با ترجمه‌های دیگری هم منتشر شد، اما خبر نداشتم مترجم دیگری سراغ آنها رفته است وگرنه حتما ترجمه‌های خودم را منتشر نمی‌کردم. همین کتابی را که ‌تازگی گنکور گرفت هم پیش از اینکه جایزه بگیرد، شروع کرده بودم، حتی قول‌وقرارهایش را هم با ناشر گذاشته بودم، اما جایزه که برد گذاشتمش کنار چون می‌دانستم قرار است چندین ترجمه از آن به بازار بیاید و خب مگر بازار نشر ما  چقدر کشش دارد؟ نویسنده‌های جدید برای من کشف بسیار شیرینی محسوب می‌شوند و فکر می‌کنم وقتی این همه نویسنده وجود دارد که کسی سراغ آنها نرفته است، کار تکراری چه سودی دارد؟ کتاب‌های دیگرم نیز که به‌تدریج منتشر خواهند شد، همه از نویسنده‌های ناشناخته در ایران هستند.
اتفاقا اسکار کوپ - فان هم با کتاب «محاکمه خوک» که تازه با ترجمه شما منتشر شده، از این دست است. چون نویسنده ناشناخته‌ای در ایران است و پیش از این هم کتابی از او ندیده بودم. کمی درباره این نویسنده بگو چون در جست‌وجوهایم در اینترنت خواندم در کنار مضمون عجیب کتابش، زندگی غریبی هم داشته.
بله، اسکار کوپ-فان برای خود من کشف بزرگی بود. کودکی کوپ - فان تحت‌تأثیر جدایی پدر و مادرش بوده و روزهای ناآرامی را از سر گذرانده است. در شانزده سالگی که از خانه‌ مادرش بیرون می‌زند، تصمیم می‌گیرد نقاش شود اما بعد همه‌چیز را کنار می‌گذارد و کل وقتش را صرف مطالعه می‌کند. در بیست سالگی به برلین مهاجرت می‌کند و یک‌سال را به نوشتن، خواندنِ آثار فردینان سلین، مارسل پروست و خُردکردن اعصابش با موسیقی تکنو می‌گذراند. نتیجه‌ این دوران انتشار نخستین رمانش با خاطرات زن پاریسی بدکاره‌ای بود که در‌سال 2012 برایش جایزه‌ فلور را به‌همراه ‌آورد. در آلمان دو رمان دیگر هم نوشت اما سرانجام به فرانسه برگشت و شب‌ها مسئول بار در منطقه‌ 10پاریس می‌شود. بعد از جایزه‌ 6‌هزار یورویی فلور است که هم‌وغمش را صرف نوشتن می‌کند. کتاب جدیدش هم که با الهام از زندگی شخصی خودش نوشته همین امسال در انتشارات گراسه منتشر شد. حتماً  می‌دانید که کوپ- فان بسیار جوان و سی‌وسه ساله است.
بله، حدس می‌زدم این کتاب جسورانه ملهم از یک ذهن جوان خلاق باشد. ولی جالب است با اینکه محاکمه حیوانات در دوره‌ای از اروپا یک رویه بوده، منتهی در داستان‌های اروپایی نظیر چنین چیزی را نخوانده بودم. خودت دیده بودی؟
نه، من هم چیزی در این مورد نخوانده بودم و «محاکمه خوک» نخستین رمانی بود که با این مضمون می‌خواندم.
چطور کسی سراغش نرفته؟ موضوع مهجوری بوده که این نویسنده از خرده‌روایت‌های تاریخی بیرون کشیده؟ اصلا لطف کن کمی درباره این اتفاق تاریخی که مضمون رمان قرار گرفته هم توضیح بده.
نه، اتفاقا موضوع مهجوری نیست و اسناد زیادی درباره آن وجود دارد. در چندین کتاب مربوط به تاریخ فرانسه و اروپا که بعد از خواندن «محاکمه خوک» مطالعه کردم، به موارد بسیاری از این نوع محاکمه و سابقه‌ آنها برخوردم. در این دادگاه‌ها انواع چهارپایان شامل گاو و گوسفند و... محاکمه می‌شدند اما جالب است که از هر 10 حیوانی که به پیشگاه قاضی برده می‌شدند، 9 تا خوک بودند و خوک‌ها بیش از همه‌ حیوانات گرفتار می‌شدند. دادگاه هم دقیقاً شبیه دادگاه انسان‌ها برگزار می‌شد، یعنی حیوان با وکیل مدافع در برابر قاضی و دادستان و هیأت‌منصفه و حضار حاضر و محاکمه می‌شد و باید از خودش دفاع می‌کرد. اگر در اینترنت هم جست‌وجو کنید نقاشی‌هایی از آن دوران پیدا می‌شود که اتفاقاً هم محاکمه خوک‌ها را به تصویر می‌کشد. درمورد اینکه چرا تا حالا کسی سراغ این موضوع نرفته هم باید بگویم که شاید جسارتش نبوده یا شاید فکر نمی‌کرده‌اند بشود از آن روایتی داستانی ارایه کرد؛ کاری که به نظر من اسکار کوپ - فان خیلی خوب از پس آن برآمده است.


تعداد بازدید :  380