یک کارمند دیگر: واسه من که عادی بود
و همهاش داشتم با گوشیم بازی میکردم!
یک مدیر: نمیشه میز عزیزم رو بیارم خونه
و از همینجا خدمت کنم؟!
کرونا: منم عذاب وجدان داشتم که میرفتید اداره
و به بهانه من کارتون راه نمی افتاد!
زیرمیزی: امیدوارم با پیروزی مقابل کرونا
دوباره نگاه ویژهای هم به من داشته باشید!
ارباب رجوع: اون کفش آهنیهام
دارند برای بالا و پایین کردن، بهم چشمک میزنند!
#وقت_کاره_دیگه #سیستم_را_وصل_کرده_و_لبخند_بزنید #شهرونگ