شماره ۱۹۷۲ | ۱۳۹۹ شنبه ۲۷ ارديبهشت
صفحه را ببند
محیط‌بان گتوند پس از قطع پایش به «شهروند» گفت: پا برایم حکم بال پرنده را داشت
محیط‌بانان در تیررس شکارچیان
فرمانده یگان حفاظت محیط‌زیست: ضاربان شناسایی شده‌اند و خبر دستگیری آنها به ‌زودی اطلاع‌رسانی می‌شود

[مهتاب جودکی] زندگی محیط‌بان «هادی‌پور» از روز چهارشنبه عوض شد. آن روز پزشکان پای عفونت‌کرده‌اش را، یک‌ماه پس از حمله شبانه صیادان غیرمجاز، برای حفظ جانش قطع کردند. پایش در این پنج‌سال خو گرفته بود به گشت‌‌زنی‌های پیش از طلوع در ارتفاعات گتوند اما از آن شب که چهار مرد نقابدار به پاسگاه محیط‌بانی حمله کردند، اسلحه روی شقیقه‌اش گذاشتند و از یک‌متری به زانویش شلیک کردند و تا 5 صبح خون از بدنش رفت، دیگر با او راه نیامد. روز چهارشنبه، همان زمان که چشم‌ بسیاری به تماشای تصویر یوزپلنگ مادر پارک ملی توران و چهار توله‌اش گرم بود، محیط‌بان امین‌ هادی‌پور پس از سه عمل جراحی با خودش می‌گفت: «مگر چه کردم جز خدمت به کبوتری که لانه نداشت، به کَلی که گرسنه بود و با چشم‌های معصومش طلب غذا می‌کرد، به گلی که زیر صخره روییده بود و آب می‌خواست...» گشتزنی با یک پا دیگر ممکن نیست. مسئولان وعده داده‌اند که او کارش را در اداره ادامه خواهد داد و افتاده‌اند دنبال گرفتن حق جانبازی‌اش. محیط‌بان 37ساله گتوند که تازه پنج‌سال از شروع کارش می‌گذرد، باید با زندگی تازه خو بگیرد. او می‌گوید که یک پای مصنوعی مفصلی هوشمند می‌خواهد.

آن شب تاریک و شوم
26 فروردین‌ماه یکی از صدها درگیری میان شکارچیان غیرمجاز و محیط‌بانان پیش آمد. چند روز قبل از این حادثه، صیادان غیرمجاز با مأموران یگان حفاظت محیط‌زیست شوشتر درگیر شدند و فرمانده یگان اداره محیط‌زیست خوزستان، رئیس و یکی از محیط‌بانان شوشتر را زخمی کرده بودند. این‌بار گروهی ناشناس با نقاب‌هایی بر صورت به پاسگاه محیط‌بانی شهرستان گتوند، هجوم آوردند و با اسلحه شکاری، از فاصله یک‌متری به پای محیط‌بان ‌هادی‌پور شلیک کردند و متواری شدند. او اکنون روی تخت بیمارستانی در تهران است و به تلخی قصه آن «شب تاریک و شوم» را که برای همیشه در خاطرش می‌ماند، روایت می‌کند.
پاسگاه محیط‌بانی گتوند دو کانکس به هم چسبیده است در نزدیکی روستای دوپیران و در کنار آن چادر یک زنبوردار برپاست. صیادان اول به چادر زنبوردار رفته بودند و دست و پایش را بسته بودند و محیط‌بان بی‌خبر بود: «رفیقم گاهی می‌رود پیش آن چادر زنبورداری. جای باصفایی است. شب حادثه تنها بودم. گویا 6،7 نفر آمده بودند و میهمانان زنبوردار و رفقایش را گرفته بودند. اما من فقط 4نفرشان را به چشم دیدم.» ساعت 11و‌نیم شب، یکی از مردان نقابدار، بعد از بستن دست و پای زنبوردار و دزدیدن خودروی میهمانش، درِ کانکس را باز کرد و محیط‌بان ‌هادی‌پور که منتظر پایان شیفت و رسیدن همکارش بود، آمد رو‌به‌روی کانکس تا ببیند کیست: «دیدم هیبتی است که صورتش را بسته. گفت بخواب روی زمین. مقاومت کردم و شلیک کرد.» گلوله شکاری در بافت زانوی محیط‌بان پخش شد و او نشست و به دیوار تکیه داد. مرد نقابدار اتاق‌های پاسگاه را گشت و گفت که دنبال کلید گاوصندوق می‌گردد. اسلحه و اسناد پاسگاه در گاوصندوق بود. مرد رفت و یکی دیگر آمد: «نفر دوم گفت اسلحه‌های پاسگاه را می‌خواهد. گفتم من اسلحه‌دار نیستم. کلید گاوصندوق را خواست، جواب ندادم و با پا زد توی پهلوهام.» بعد نفر سوم آمد و گفت: «این رفیقت فکر کرده می‌تواند ما را اذیت کند؟ با تفنگ قایق‌مان را سوراخ‌سوراخ کرده.» همکار محیط‌بان ‌هادی‌پور با صیادان غیرقانونی درافتاده بود که موتوربرق به آب می‌انداختند برای صید ماهی اما همه آبزیان را می‌کشتند: «با هرچه ممنوعیت و مخالفت محیط‌بانی، باز هم به کارشان ادامه می‌دهند، مأمور هم ناچار است قایق‌شان را از کار بیندازد.» محیط‌بان ‌هادی‌پور تازه هفت‌ماه بود که از شوشتر به این پاسگاه منتقل شده بود و از درگیری با صیادان غیرمجاز چندان خبر نداشت: «تهدید کردند که زنگ بزنم به همکارم که بیاید پاسگاه. می‌دانستم اگر بیاید، او را می‌کشند. زنگ زدم و گفتم نیا، می‌خواهند تو را بکشند.» بعد همه جا را به هم ریختند و گاوصندوق را برداشتند و بار زدند در خودروی مرد زنبوردار اما آنها راه را نمی‌شناختند. فرمانداری به دلیل شیوع کرونا راه‌هایی که به سمت تفرجگاه‌های طبیعی می‌رفت را با خاک بسته بود و فقط چند راه فرعی باز بود. این شد که متخلفان خودرو و گاوصندوق را رها کردند و پیاده گریختند.

زمان را کشتند، پایم از دست رفت
در یک ساعت و نیم حضور متخلفان در پاسگاه، محیط‌بان زخمی یک گوشه افتاده بود. یکی‌شان موبایلش را به او داد و گفت که یک ربع بعد از فرار آنها، می‌تواند به اورژانس زنگ بزند. راه دور و گمراه‌کننده بود و نیروهای اورژانس باید از یک روستا می‌گذشتند و می‌رسیدند به پاسگاهی کنار رودخانه کارون، پایین یک اشکفت. 50 دقیقه طول کشید تا آنها سر برسند و او را به بیمارستان خاتم‌الانبیاء(ص) شوشتر برسانند. برای محیط‌بان دو عکس رادیولوژی نوشتند، اما خون نداشتند و گفتند ببریدش اهواز. محیط‌بان از ساعت 11 و نیم شب تا 5 صبح فردا که به بیمارستان گلستان رسید، خون از دست داد: «برادرم که ساکن اهواز است، آمد بالای سرم. خونم تمام شده بود. آنجا هم نداشتند. در اورژانس آواره بودم. ‌هزار بدبختی کشیدم تا بروم اتاق عمل. خیلی طول کشید تا یک کیسه خون آوردند و بیهوش شدم.» تا ساعت سه بعد از ظهر، عصب‌های داخلی از بین رفته و بافت‌ها کم‌کم در حال مردن بود. محیط‌بان گتوند می‌گوید پیوند بافت و خون‌رسانی بعد از این همه ساعت، نوشدارو بعد از مرگ سهراب بود: «دیگر دیر شده بود. متخصص ارتوپد هم یک جوان تازه‌کار بود که استخوان‌ها را خیلی بد چفت کرد و میله‌ها را کج کار گذاشت. ساعت یک شب مرا به بخش بردند. زخم بستر گرفته بودم. می‌خواستند ترخیصم کنند، اما سازمان محیط ‌زیست و اداره محیط ‌زیست اهواز تلاش کردند و پذیرش گرفتند برای بیمارستانی در تهران. آنجا بود که گفتند این عمل بد و دیرهنگام انجام شده، میله‌ها را کج گذاشته‌اند و استخوان‌ها را خوب چفت نکرده‌اند. دکتر می‌گفت زمان مفید برای نگه‌داشتن بافت نادیده گرفته شده و بافت و عصب از بین رفته است و بعدش استخوان سیاه می‌شود. آنها زمان را کشته بودند.» همین که محیط‌بان زخمی به تهران رسید، از او نمونه‌برداری کردند و یک روز بعد از جراحی دوباره، گفتند که این پا عفونت دارد. کار مداوا در تهران تا یک ماه ادامه داشت و سرانجام تیم درمان به این نتیجه رسید که برای حفظ جان او پس از سه عمل جراحی باید پایش را از زانو قطع کنند، چون بعد از آن شلیک، بافت موثر عضلانی و عصبی از دست رفته بود: «دکتر عفونی آمد و گفت این دیگر چیزی نیست که به راحتی خوب شود. عفونت خیلی شدید بود. قسمتی از پا را تخلیه کردند و دیدند که استخوان‌ها سیاه شده. عصب از بین رفته بود. احتمال بود عفونت بالا بیاید و جانم در خطر بود. دکتر گفت پایم را باید قطع کنند و قطع کردند. نمی‌دانم دیروز یا پریروز. دیگر زمان سخت می‌گذرد.»

پا برای من حکم بال دارد برای پرنده
محمدجواد اشرفی، مدیر کل حفاظت محیط ‌زیست خوزستان گفته امین ‌هادی‌پور تحت پوشش بیمه‌ای و حمایت مالی و قضائی مناسب قرار خواهد گرفت. به گفته او، با تصویب قوانینی که ‌سال گذشته انجام گرفته، محیط‌بانان چنانچه در حین عملیات دچار سانحه شوند مانند مأموران نیروی انتظامی از مزایا و امتیازات استفاده می‌کنند. پوشش‌های بیمه‌ای برای آنها ترتیب داده شده که در صورت وقوع حادثه از نظر مالی حمایت می‌شوند و برای درمان، هیچ هزینه‌ای متحمل نخواهند شد. او همچنین گفت که محیط‌بان گتوند همکاری‌اش را با حفاظت محیط ‌زیست ادامه خواهد داد، اما چون در سِمت اجرایی قادر به کار نیست، در بخش ستادی کار را ادامه می‌دهد. جمشید محبت‌خانی، فرمانده یگان حفاظت محیط ‌زیست هم روز چهارشنبه گفت که ضاربان شناسایی شده‌اند و خبر دستگیری آنها به‌زودی اطلاع‌رسانی می‌شود. او علاوه بر این، خبر داد که رایزنی‌های زیادی با بنیاد شهید و امور ایثارگران در حال انجام است تا این محیط‌بان از امکانات ویژه ایثارگران بهره‌مند شود. امین ‌هادی‌پور می‌گوید مدیران استانی و سازمانی وعده حمایت داده‌اند. او از این به بعد باید کار دفتری کند و منتظر تبدیل وضع شغلی است. محیط‌بان گتوند از خواسته‌هایش پس از قطع عضو می‌گوید: «امیدوارم با تبدیل وضع شغلی، بتوانم کار دفتری کنم. انتظار دارم که پیگیر جانبازی من باشند، چون تا آنجا که می‌دانم بنیاد شهید چندان همکاری خوبی برای وضع محیط‌بانان جانباز و شهید ندارد. اما تقاضای من پیش از همه این است که یک پای مصنوعی مفصل‌دار هوشمند برایم تهیه کنند، چون من محیط‌بانم و پا برای من حکم بال دارد برای پرنده.»

نیرو و امکانات محیط‌بانان کافی نیست
محمد الوندی، محیط‌بان پارک ملی کرخه می‌گوید دوستداران محیط‌ زیست و محیط‌بانان از گلستان تا سیستان و بلوچستان و بوشهر از این اتفاق شوکه شده‌اند: «ما هر‌ سال از این اتفاقات داریم، اما شاید کمتر اتفاق افتاده باشد جوانی که تازه اول کارش است، در ابتدای فعالیت قطع عضو شود. خیلی سخت است. چند روزی است که در محیط ‌زیست خوزستان همه از این اتفاق شوکه‌اند.» از نگاه او، مشکل محیط‌بانان کمبود نیرو و تجهیزات است: «مشکل این است که قبل از آماده‌سازی زیرساخت و جذب نیرو و تهیه تجهیزات، منطقه را حفاظت‌شده اعلام می‌‌کنند و در تأمین نیرو و تجهیز پاسگاه می‌مانند. وقتی پاسگاهی در منطقه‌ای احداث می‌شود باید ضوابط ایمنی‌اش فراهم شود، اما بیشتر پاسگاه‌ها با یک یا دو نیرو سر می‌‌کنند. معمولا یک نفر داخل پاسگاه می‌ماند و یک نفر بیرون است. درباره محیط‌بان ‌هادی‌پور هم همین است.» مسئول اداره پارک ملی کرخه اینها را می‌گوید و ادامه می‌دهد: «ما دو پاسگاه در کرخه داریم و وقتی برای گشتزنی می‌رویم، در یکی از پاسگاه‌ها فقط یک نفر می‌ماند. اگر نفر هم‌شیفت او مرخصی بگیرد، نیرو ناچار است فقط در پاسگاه بماند. باید تعداد نیرو کافی باشد، همه محیط‌بانان باید مسلح باشند و همه تجهیزات انفرادی داشته باشند، اما این‌طور نیست و همه مسلح نیستند. حتی جلیقه‌های ضدگلوله هم کارایی کمی دارد و به‌خصوص اگر نیرو در پاسگاه باشد، اصلا نمی‌پوشد. جلیقه‌ها حجیم و سنگین‌اند و به ندرت از آنها استفاده می‌کنیم. تجهیزات انفرادی مثل شوکر، دست مثل شوکر افشانه دستبند و اسلحه، مواردی است که برای همه نیروهای اجرایی لازم است، اما بیشتر آنها ندارند. از طرف دیگر، پاسگاه‌ها هم باید مجهز باشند و مکانی برای نگهداری تجهیزات داشته باشند. اما اکثر اوقات نیروهای ما نمی‌دانند تجهیزات را در کجای پاسگاه محیط‌بانی نگهداری کنند.»


تعداد بازدید :  506