شماره ۱۹۶۹ | ۱۳۹۹ سه شنبه ۲۳ ارديبهشت
صفحه را ببند
دیالوگ

بهرام بیضایی: «مرگ یزدگرد بی‌ادبانه توقیف شد، اما چند نمایش بر سیاق آن ساختند که از تلویزیون رایج پخش شد. یکی از آنها که اصلا زن آسیابان محوری هم داشت و اجراکننده‌ها اغلب شاگردان خودم بودند. رسم است که اصل را توقیف می‌کنیم و بدل‌ها می‌سازیم برای پایمال کردن اصل و تحمیل نظرات خودمان! از زمانه بپرسید و مقاومتش! هیچ‌گاه از آزمایش نترسیده‌ام و به دنبال پاسخ بوده‌ام. شاید به دلیل لجبازی با زمانه‌ فراموشکار، شاید عشق به ریشه‌شناسی و کشف گمشده‌های هر دورانی! نمایش و فرهنگ حد ندارد و من هر چه رفته باشم، هنوز باید رفت. هر منزل تجربه‌ای است که باید شناخت و محبوس آن نشد.»
علی رهبری، رهبر ارکستر: «من در ‌سال 1977 در ۲۹ سالگی،  یک ‌سال بعد از استعفا از مشاغلی مانند رئیس هنرستان عالی موسیقی ملی، رئیس کنسرواتوار تهران، مدیر ارکستر ژونس موزیکال ایران و ارکستر سمفونیک ۱۰۰ نفره کنسرواتوار، مدال طلای مسابقات جهانی رهبری ارکستر را در فرانسه به‌دست آوردم و ‌سال بعد نیز مدال نقره را در مسابقات جهانی رهبری ارکستر در ژنو کسب کردم. بعد از این موفقیت‌های هنری یک روز در پاریس مانند یک معجزه تلگرافی از دفتر هربرت فون کارایان یکی از مشهورترین آهنگسازان و رهبران ارکستر دنیا دریافت کردم که نوشته بود: «مایسترو فون کارایان علاقه‌مندند قطعات شما را بشنوند.» این آغاز روندی بود که باعث شد در 31 سالگی به‌عنوان رهبر ارکستر فیلارمونیک برلین انتخاب شوم.»
محمدرضا سرشار، داستان‌نویس: «کارگردانان سینمای ما زیاد اهل مطالعه داستان نیستند، یا داستان ایرانی نمی‌خوانند، اما ظرفیت‌ بسیار داستان‌های ایرانی می‌تواند سینمای ورشکسته ما را نجات دهد. البته همه داستان‌ها جنبه تصویری بالا ندارند؛ با اینکه هر داستانی باید این‌گونه باشد، ولی ضعف‌ نویسندگان در نگارش یا نشناختن درست قالب داستان باعث می‌شود تعدادی از داستان‌ها فاقد این جنبه باشند و به راحتی نشود آنها را به نمایش درآورد.»


تعداد بازدید :  414