[شهروند] عذاب وجدان یك لحظه هم رهایش نمیكرد. هفت روز گذشته بود، اما هر شب كابوس میدید. تصویر پسر كوچكش ثانیهای از ذهنش دور نمیشد. یك لحظه عصبانیت او را به پدری بیرحم و سنگدل تبدیل كرده بود. پدری كه دست روی گلوی پسربچه سه سالهاش گذاشت و نفسهای او را قطع كرد. یك هفته گذشت تا اینكه راز جنایتش را كه در صندوق عقب خودرویش بود، فاش كرد. خودش راهی كلانتری شد و به این قتل هولناك اعتراف كرد. 10 روز پیش بود كه این اتفاق در یكی از ساختمانهای محله شهرك ولیعصر رخ داد. پدری در جنایتی خاموش به زندگی پسربچه معلولش پایان داد. هفت روز جسدش را در صندوق عقب خودرویش پنهان كرد تا اینكه حال بد روحیاش او را راهی كلانتری كرد و ماجرای این قتل روز چهارشنبه بیستویکماسفند ماه پیشروی پلیس و بازپرس كشیك قتل پایتخت قرار گرفت. مأموران پلیس سراغ خودرو تیبای سفیدرنگ رفتند و با جسد ابوالفضل که آثار کبودی روی صورتش نمایان بود، روبهرو شدند. با اعتراف مرد جوان به قتل، او به دستور بازپرس دشتبان به اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت منتقل شد. این پدر پشیمان صبح دیروز در گفتوگو با خبرنگار «شهروند» جزئیات قتل پسرش را روایت كرد و معلولیت او را دلیل این كارش دانست: «وقتی ابوالفضل به دنیا آمد، معلولیت جسمی و بیماری کلیوی و داخلی داشت. خیلی مریض بود و ما هم وضعیت مالی خوبی نداشتیم. توان نگهداری و تأمین هزینه داروهای او را نداشتم. نگهداری از او واقعا برایمان سخت بود، برای همین او را به بهزیستی سپردیم. پسرمان دوسال در بهزیستی بود تا اینكه تصمیم گرفتیم او را برگردانیم. ابوالفضل به خانهمان برگشت. اما خیلی اذیتمان كرد. اصلا فكرش را نمیكردیم كه نگهداری از او تا این حد سخت باشد. هزینههایش هم كه خیلی زیاد بود. من راننده خودرو اینترنتی هستم، با این حال، نمیتوانستم هزینههای درمان پسرم را تأمین كنم، باید مرتب دارو مصرف میكرد و نمیتوانستم از او مراقبت كنم. خیلی عصبی شده بودم و فشار زیادی روی من بود، تا اینكه شب حادثه رسید.»
پدر ابوالفضل هنوز هم با یادآوری آن شب دستهایش میلرزد. صدایش با بغض سنگین كه نشان از عذاب وجدانش دارد، همراه است. نهتنها از فشارهای سخت زندگیاش راحت نشده است كه كولهباری از حسرت و پشیمانی را هم با خود حمل میكند: «آن شب خیلی ناراحت بودم. ابوالفضل هم در اتاق بود. حدودا یك هفتهای میشد كه او را به اتاق برده بودم. میخواستم او را ادبكنم تا كمتر ما را اذیت كند. داشت سروصدا میكرد. من هم به اتاق رفتم. ناگهان دیدم ابوالفضل سرش را به دیوار كوبید. هر كاری میكردم آرام نمیشد. برای همین نفهمیدم چه شد كه او را کتک زدم. دستم را روی گلویش گذاشتم و فشاردادم. ناگهان دیدم که به سختی نفس میکشد و بعد از آن هم فوتکرد. باورم نمیشد. خیلی هول شدم. وقتی به خودم آمدم تازه فهمیدم كه چه كار كردهام. جسدش را برداشتم و داخل خودرویم گذاشتم.»
این پدر همسرش را بیگناه میداند و درباره دروغی كه در مورد مرگ پسرش به همسرش گفته بود، توضیح میدهد: «من درباره قتل هیچ حرفی به همسرم نزدم. او اصلا گناهی نداشت و در جریان نبود. وقتی ابوالفضل را كشتم، جسدش را به داخل خودرویم بردم. به همسرم گفتم ابوالفضل حالش بد شده است و باید او را به بیمارستان ببرم، فوری او را از خانه خارج كردم و اجازهندادم همسرم همراهم بیاید. گفتم خودم به تنهایی او را به بیمارستان میبرم. در آن مدتی هم كه هنوز به قتل اعتراف نكرده بودم، به همسرم گفتم به علت بیماری کرونا اجازه نمیدهند کسی به بیمارستان برود و از او خواستم به دیدن ابوالفضل به بیمارستان نرود. گفتم برای سلامتی تو هم خوب نیست كه به بیمارستان بروی. تمام این مدت جسد داخل ماشینم بود. میخواستم جسد را جایی دفن کنم، اما نمیتوانستم، تا اینكه عذاب وجدان رهایمنكرد. هر شب كابوس میدیدم. مرتب چهره پسرم در نظرم بود. روزهای سختی داشتم. تا اینكه تصمیم گرفتم به كلانتری بروم و همه چیز را بگویم.»