[شهروند]با گذشت نزدیک به سه دهه از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، بسیاری میخائیل گورباچف، آخرین دبیرکل حزب کمونیست و رهبر این کشور را نفوذی سیآیای میپندارند. جاسوسی که مأموریت خود یعنی منقرضکردن میراث ولادیمیر لنین و ژوزف استالین را به نحواحسن انجام داد تا ایالات متحده آمریکا تنهایی به یکهتاز جهان تبدیل شود. میخائیل گورباچف که سیاستمداران غربی همدورهاش ترجیح میدهند به لسانی خودمانی «گربی» خطابش کنند، 89سال پیش در چنین روزی، برابر دوم مارس 1931 میلادی در روستایی حوالی استاوروپول (واقع در قفقاز شمالی) به دنیا آمد. او در آستانه ورود به دهمین دهه از زندگی خود در مسکو روزگار میگذراند و هر از گاهی با مصاحبهای یا اظهارنظری سیاسی- اجتماعی به روسها یادآوری میکند که همچنان زنده است و نفس میکشد. به نظر میرسد گربی درست به همان اندازه که محبوب غربیهاست، دچار تنفر و خشم روسهایی است که دلشان برای دوران اتحاد جماهیر شوروی تنگ شده است. برای سنجش میزان عشق و علاقه اهالی روسیه به او کافی است یکدرصد رأیی که در انتخابات ریاستجمهوری روسیه در سال 1996 میلادی کسب کرد را مورد مداقه قرار دهیم تا دریابیم حد نارضایتی از او تا چه اندازه است. گربی البته طی این سالها در برخی موضعگیریهای سیاسی خود ازجمله موافقتش با الحاق شبهجزیره کریمه به روسیه، همه سعی خود را به کار گرفت تا رابطه خود با ملیگراهای روس که مهمترین مخالفانش را تشکیل میدهند، بهبود ببخشد، اما به نظر میرسد او تا وقتی مُهر منقرضکننده اتحاد جماهیر شوروی را بر پیشانی دارد، شانس زیادی برای به دست آوردن دل آنها نداشته باشد.
پایاندهنده کابوس سیاه جنگ سرد
اینکه گورباچف جاسوس و نفوذی سیآیای بود یا نه، امروز دیگر اهمیت چندانی ندارد، چه آنکه عقلای قوم، هم در روز فروپاشی شوروی و هم امروز میدانستند و میدانند که آن روند ادامهپذیر نبود و بالاخره در انتها، کار به اضمحلال عقیدتی، اجتماعی و حتی ارضی میکشید، اما این میان نکتهای که مخالفان آخرین رهبر اتحاد جماهیر شوروی عمدا یا سهوا درنظر نمیآورند، تلاشی بود که او برای اصلاح امور و تنظیم روابط سیاسی و خصوصا اقتصادی در حوزه تحت نفوذ امپراتوری شرق از خود نشان داد. این اهتمام که در قالب طرحهای اصلاحی و سیاسی چون دکترین پرسترویکا (اصلاحات اقتصادی) و گلاسنوست (فضای بازسیاسی) نمود یافت، هرچند بهرهای برای مبتکر خود به ارمغان نیاوردند و به ادعای برخی روند فروپاشی را تسریع کردند، اما از تأثیر آنها در تلطیف فضای آن روزهای جهان که در چنبره جنگ سرد گرفتار آمده بود، نمیتوان به سادگی گذشت. به اذعان آگاهان سیاسی و تحلیلگران تاریخ سیاسی جهان، گلاسنوست که کاملا در سویه مخالف خط مشی بسته و سنتی اتحاد جماهیر شوروی قرار داشت، نقش مهمی در پایانبخشیدن به جنگ سرد ایفا کرد و جهانی که هر لحظه از ترس یک مجادله اتمی دیگر همچون بحران موشکی کوبا (1962) بر خود میلرزید، به نقطه سکون و آرامش رساند.
موفق در سیاست، ناکام در اقتصاد
گورباچف مراحل ترقی در حزب کمونیست را پلهپله طی کرد اما احتمالا بزرگترین شانس او را در علاقه شخصی یوری آندروپوف پنجمین رهبر اتحاد جماهیر شوروی به این جوان جویای نام و باپشتکار باید جستوجو کرد. گربی بهعنوان دست راست و یکی از مشاوران ارشد آندروپوف، پس از مرگ او با جانشینش یعنی کنستانیتن چرننکو نیز روابطی فوقالعاده برقرار کرد و چنین شد که وقتی چرننکو نیز 13ماه پس از آندروپوف درگذشت، هیچکس در ردههای بالای حزب کمونیست رقیبی جدی برای گورباچف جهت تصدی همزمان پست دبیرکلی و رهبری کشور به شمار نمیرفت. گورباچف زمانی زمام امور وسیعترین کشور جهان را در دست گرفت که هنوز به نیمه دهه پنجم زندگی خود نیز نرسیده بود. از آن مهمتر، او نخستین رهبر شوروی طی همه این سالها به شمار میرفت که در زمان پیروزی انقلاب کمونیستی 1917 میلادی و حتی تا سالها بعد از مرگ لنین هنوز به دنیا نیامده بود و درست همین موضوع از او چهرهای خاص و درعین حال ناشناخته برای جهانیان میساخت. میخائیل گورباچف هرچقدر که در پیشبرد اصلاحات سیاسی در اتحاد جماهیر شوروی و اقمار آن موسوم به بلوک شرق موفق بود، در پویاییبخشیدن به اقتصاد و بهبود وضع معیشتی مردم خود ناکام ماند و به گواه تاریخ درست از همین نقطه نیز ضربه آخر را خورد.
منبع: «از لنین تا گورباچف» نشر تهران